شايد وقتي ديگر « تهران»
سيامك زندرضوي
ساختار اجتماعي مناطق شهري در ايران امروز، برخلاف ظاهر غريبهوار و سر در گريبانش، ظرفيت مشاركتي عظيمي در خود انباشته دارد كه حاصل احساس «همسرنوشتي» و «عدم امنيت» در مقابل رويداد زلزله، در سازههاي ناايمن و كوچه، خيابانهايي است كه از ماشينهاي سواري لبريز شده است. ديگر همه ميدانيم، در بم، در سرپلذهاب، قصرشيرين و ثلاث در ۲۴ ساعت اول فقط خويشاوندان، دوستان و همسايگان با دست خالي، ناجي، امدادگر و التيامبخش بودند. حالا مثل روز روشن است، انتظار امداد و نجات گسترده و موثر از كارمندان دستگاههاي عريض و طويل مديريت بحران، در ساعتهاي طلايي، افسانهاي بيش نيست.
راهحل امروزين اين مساله حياتي چيست؟
موانع موجود بر سر راه آن كدامند؟
اول- هر محله تعاملي، يعني ۴۰ تا ۶۰ خانوار كه كودكانشان در يك فضاي مشترك بازي ميكنند و والدين احوالپرسي مختصري دارند. ظرفيت اوليه سه «گروه كاري» داوطلب منظم، عاشق و ماندگار شامل: گروه «حامي كودكان»، گروه «امداد نجات و اسكان» گروه «پژوهش اطلاعرساني و پيگيري» را در خود دارند. تشكيل و حضور فعال اين گروههاي كاري «محلهمحور» ازيك طرف به درجهاي اولويت رسيدگي به خويشاوندان و دوستان را به همسايگان تغيير ميدهد و از بار جابهجايي در شهر بحرانزده ميكاهد. از طرف ديگر اضطراب حاصل از بيپناه دانستن فرزندان را در والدين كم ميكند. خالهها و عموهاي توانا و آموزشديدهاي در همين نزديكيها در همسايگيمان حضور دارند.
دوم- در محله تعاملي، گروه كاري امداد و نجات و اسكان اضطراري داوطلب، به تعداد ۱۰ تا ۱۵نفره آموزشهاي اوليه امداد و نجات را از هلالاحمر دريافت ميكنند و هميشه بهروز ميمانند و مكان مناسب اسكان اضطراري را با كمك شهرداري شناسايي و كانتينر ابزارها و ملزومات امداد و نجات و اسكان اضطراري را از مديريت هماهنگي ارگانهاي مسوول دريافت كرده و براي تعويض دورهاي ملزومات با آن سازمان در ارتباط ميمانند. همچنين آموزشهاي اجتماع محور خود را نيز از انجمن جامعهشناسي دريافت ميكنند. ادامه در صفحه 12