شوخي با هيبت مرگ
اميرحسين كاميار
در كمترين زمان قابل تصور پس از زلزله تهران شاهد شروع شوخي با اين رويداد در شبكههاي اجتماعي بوديم، اتفاقي كه در تجربههاي مشابه پيشين هم سابقه داشته و باعث آزردگي و رنجش ميان مردم صدمهديده ميشد، پس خيل شوخطبعان به بياحساسي و سبكمغزي متهم شده، هدف تيرهاي ملامت قرار ميگرفتند اما باز هم در شرايط مشابه موقعيت همان هست كه بود. پديدهاي مانند زلزله به بيواسطهترين شكلي ناتواني انسان را به رخ او ميكشد، ناگهان زمين امن زير پايت ميلرزد و خانه آشنايي كه پناهگاهت بود به دامي مرگبار بدل ميشود. در اين احوال ما خواه ناخواه با هيبتِ مهيبِ مرگ چشم در چشم ميشويم و به جاي خون، ترس در رگهامان ميدود. تحمل چنين سطحي از هراس آنقدر دشوار است كه آدمي ناگزير به شيوهاي كاملا ناخودآگاه ميكوشد خويش را در امان نگه دارد و شوخ طبعي راهي موثر براي تخفيف ترس از مرگ است. روانشناسي تكاملي باور دارد كه در مواجهه با هر تهديدي، دوگانه بگريز يا بجنگ در جان انسان فعال ميشود؛ پس ترس و خشم عواطف غالب بر روان ما بعد از تجربهاي شبيه زلزله هستند اما مقابل زمينلرزه نه جنگيدن ممكن است و نه گريختن، ما كاملا بيدفاعيم، رها شده به خويش و ناتوان براي حفاظت از عزيزترين داشتههاي زندگيمان. در چنين احوالي شوخي ساختن و به هجو كشيدن موقعيت، ابزاري ناهوشيار براي كاستن از هراسي است ، روشي براي رها شدن از بنبستِ خشمِ غيرقابل ابرازي كه گدازنده جان است. شوخطبعي روشي براي تقليل دادن اهميت چيزي است و وقتي مرگ بالهاي سياهش را بر فراز سر ما ميگشايد. آدمهايي كه در مقابل چنين فاجعهاي به شوخطبعي پناه ميبرند، بياحساس نيستند بلكه با احساساتي شديد و عميق روبهرو شدهاند كه توان مديريت آنها را نداشته يا راه درست ابراز اين عواطف سركش را نياموختهاند. به شوخي گرفتن موقعيت براي بعضي از آنان سپر به دست گرفتن برابر باران بلاست و همينجاست كه ما با جاي خالي آموزش مواجهيم، آموزش شيوه درست مواجهه با فاجعه و شرايط پس از آن.