مديران بخشنامهاي و مدارس ناكارآمد
خديجه پاكضمير
وقتي صحبت از مخاطرات بهداشت رواني در محيط كار ميشود، ناخودآگاه عوامل بيشماري را در ذهنم رديف ميكنم. عوامل ساختاري و سازماني نامناسب، عدم تامين امنيت شغلي و مالي و... اما در كنار همه اينها آنچه پس از سالها معلمي برايم كاملا ملموس، عيني و آزاردهنده تربوده، تجربه كاركردن با مديراني است كه بدون اغراق ميتوان آنها را مديران بخشنامهاي ناميد؛ مديراني كه دغدغه شان صرفا اجراي بند به بند بخشنامهها، حضورو غياب منظم معلمان، ثبت دقيق و ثانيه وار تاخيرهاي معلمان، تكميل فرمها وتهيه نمودارهاي رنگي از درصدهاي قبولي، تلاش در جلب نظر اولياي دانشآموزان حتي به قيمت رويارويي با معلمان و... است. همه اينها هم به قدري مرتب و منظم صورت ميگيرد تا تامينكننده نظر بازرساني باشد كه حضورشان اغلب در مدارس دخترانه نسبت به مدارس پسرانه از فراواني بالاتري برخوردار است. اين شيوه مديريت در مدارس دخترانه نسبت به مدارس پسرانه آنچنان رايجتر است كه مشخصا به ويژگي و مشخصه مديريت در اين مدارس بدل شده است؛ شيوه و سبكي وظيفهمدار و خالي از انعطاف. شيوهاي كه بدون ترديد خود به يكي از عوامل استرس شغلي در معلمان زن بدل شده و طبيعتا يكي از نتايج آن نيز پايين آمدن روحيه معلمان زن و نيز به خطر افتادن بهداشت رواني آنها است. بسياري از پژوهشها نشان ميدهند كه سبك و شيوه مديريتي كه توسط يك مدير به كار گرفته ميشود ميتواند در درازمدت به منبعي براي ايجاد و تداوم فشارها و استرسهاي شغلي براي كاركنان آن مجموعه بدل شود. بر پايه ديگر پژوهشهاي به عمل آمده در سطح مدارس و به ويژه مدارس دخترانه، بين شيوههاي مديريتي سازماني (وظيفه مدار)، آمرانه و پايين بودن روحيه دبيران رابطهاي قوي و معنادار وجود دارد. اين شيوههاي مديريتي خودبه خود به نبود آزادي و استقلال عمل، كنترل شديد، جلوگيري از خلاقيت و ابتكار در كار، كاهش روحيه و انگيزش كاري منجر ميشود. در مقابل بين شيوههاي مديريتي مشاركتي /رابطهاي و بالابودن روحيه دبيران همبستگي قوي ومعناداري وجود دارد. آسيبهاي مديريتي در يك سازمان به ويژه در مدارس به دو دسته آسيبهاي روساختار يعني آسيبهاي برآمده از ساختار سازماني، محيطي و آسيبهاي زير ساختار يعني ويژگيهاي مهارتي مدير قابل دستهبندي و بررسي است و در اين ميان گهگاه نقش عوامل دسته دوم آنچنان پررنگ است كه به اعتقاد پارهاي از متخصصان و بر مبناي پژوهشهاي صورت گرفته توسط آنان، اين عوامل (ويژگيهاي مهارتي مديران) نسبت به عوامل ساختاري توانايي تبيين بيشتر آسيبهاي مديريتي را دارد. يك مدير با وجود محدود بودن دامنه عملش در يك چارچوب تعريف شده و نظام سازماني متمركز، از پارهاي درجات آزادي و انعطاف هرچند محدود و اندك نيز برخوردار است. در همين چارچوب سبك و شيوه مديريت را برآمده از سبك تفكر مديران تحليل ميكنند. در واقع سبك تفكر مدير، مستقيما تاثير خود را در تصميمها، طرحها، رفتارها و نحوه برخورد با مسائل و شرايط گوناگون سازمان نشان ميدهد. اهميت سبك تفكر در شيوه و سبك مديريت تا آنجاست كه به اعتقاد متخصصان اين علم، تنها مديراني برخوردار از تفكري موسوم به تفكر فلسفي با سه مشخصه جامعيت، تعمق وانعطاف، از مهارت ادراكي بالايي به عنوان مهارتي اثربخش در اداره سازمانها را دربر ميگيرد. بسياري از پژوهشها در حوزه آموزش نيز نشان ميدهد كه چنين مديراني براي معلمان احترام و ارزش بيشتري قائلند و به برقراري روابط با معلمان و توجه به نيازهاي آنها توجه بيشتري نشان ميدهند. در شرايط كنوني فقدان مديراني با چنين رويكرد فكري به ويژه در مدارس دخترانه مشخصا به يكي از مخاطراتي مبدل شده است كه به دنبال خود افزايش فشارهاي عصبي و پايين آمدن انگيزش معلمان ودرنهايت كاهش بازدهي مدارس را به همراه داشته است. كنكاش در چرايي اين مساله به ويژه در مدارس دخترانه بدون شك نيازمند پژوهش و تحقيق بسيار است اما آنچه با نگاهي كلي به اين معضل در ذهن متبادر ميشود، همان عدم وجود خودباوري و عزت نفس در زنان است كه مانع از بروز بسياري از تواناييهاي بالقوه آنان همچون استقلال عمل و... شده و درجه وابستگي آنها به مديران سازماني را افزايش داده است كه اين نيز خود بدون شك نتيجهاي از ستم جنسيتي تاريخي اعمال شده بر آنان است. پس هنوز هم بر اساس تجربيات عيني خود به عنوان يك معلم زن، در كنار ديگر عوامل موجود، سبك و شيوه مديران در مدارس دخترانه را مهمترين عامل در ازدياد استرس شغلي و به دنبال آن كاهش بهداشت رواني خود و ديگر همكاران زن ميدانم. معلم و فعال رسانهاي