محمدعلي محمديان، معلم كردستاني كه براي همدردي با دانشآموز بيمارش موهاي سر خود را تراشيد آنقدر مشهور است كه نياز به معرفي بيشتر ندارد. بعد از اينكه دانشآموزش، ماهان كه دچار يك بيماري نادر است و موهايش ريزش دارد، همه موهايش را زد مورد توجه رسانهها قرار گرفت. او متولد 1347 است و 24 سال سابقه كار دارد.
خيلي درباره كاري كه شما كردهايد خوانده و شنيدهايم ولي ميخواهم تعريف كنيد كه از كجا با ماهان آشنا شديد؟
ابتداي سال تحصيلي ۹۲ بود. وقتي وارد كلاس شدم با چهره ماهان روبهرو شدم. البته سال قبلش هم در همان مدرسه كلاس اول را گذرانده بود. همان اوايل مهر متوجه شدم كه مشكل دارد. بعد از چند روز با پدرش تماس گرفتم و مشكل ماهان را پرسيدم. او هم گفت نميدانند و چند باري كه پيش دكتر رفتهاند كسي متوجه بيمارياش نشده. ولي بچه را پيش متخصص و مثلا به بيمارستانهاي تهران نبرده بودند چون پولش را نداشتند. پدرش تعريف ميكرد وقتي بچه را به مدرسه برده، به خاطر شرايط جسمياش از او گواهي سلامت خواسته بودند. گفته بودند بچههاي ديگر ممكن است از قيافه ماهان بترسند براي همين نميخواستند اجازه دهند او به مدرسه بيايد. فكر كرد من هم گواهي ميخواهم ولي من برايش توضيح دادم كه فقط ميخواهم درباره بيمارياش بدانم. مدتي گذشت و ديدم بچهها ماهان را اذيت ميكنند. روزهايي كه غايب بود و به مدرسه نميآمد به همكلاسيهايش تذكر ميدادم كه اذيتش نكنند ولي بچهها گوش نميكردند و در زنگ ورزش، موقع تفريح در حياط مدرسه و در هر شرايطي مسخره و اذيتش ميكردند. خيلي راهها را آزمايش كردم ولي جوابي نگرفتم.
همه اينها به سرتراشيدن منجر شد؟
نزديكهاي آذرماه بود كه تصميم گرفتم موهايم را بتراشم. فكر ميكردم به اين طريق بچهها پي ميبرند كه موي سر آنقدرها هم اهميت ندارد. از طرفي ماهان اگر يكي مثل خودش را ببيند حتما خوشحال ميشود، مخصوصا اگر آن يك نفر، معلمش باشد.
واكنش بچههاي ديگر چه بود؟
اولش تمسخر ميكردند اما من به روي خودم نميآوردم و ميخنديدم. بعد از مدتي كمكم بچهها متوجه شدند كه نبايد ماهان را اذيت كنند. ميديدم كه آزارشان نسبت به ماهان كم شده تا اينكه بعضيهايشان تصميم گرفتند موهاي سرشان را بزنند. نخستين روز يكي از هفتهها وقتي سركلاس رفتم ديدم همه سرشان را تراشيدهاند، خيلي خوشحال بودم. براي خود ماهان و بچهها هم خيلي جالب بود. يك نوع تغيير و همدلي در بينشان ايجاد شده بود.
همسر و فرزندانتان چيزي نگفتند؟
چرا، ميپرسيدند چرا موهايت را تراشيدي ولي من جواب ميدادم «بعدا متوجه خواهيد شد.»
چندتا بچه داريد؟
سه فرزند دارم كه دو نفرشان دانشجو هستند و يكي سال سوم دبيرستان است.
بعد كه خانواده متوجه ماجرا شدند، چه واكنشي داشتند؟
خوشحال و راضي بودند. تقريبا من را تشويق ميكردند و پشتيباني هم داشتند.
هنوز همان مدرسه درس ميدهيد؟
بله هنوز همانجا هستم.
چطور كارتان رسانهاي شد؟ به كسي خبر داديد؟
نه، من فعاليتهاي گروهي و گردشهاي علمي بچهها را معمولا در فضاي مجازي منتشر ميكنم. آن روز كه آن اتفاق افتاد، كنار ماهان نشستم و از يكي از بچهها خواستم عكس بگيرد. همان را در فضاي مجازي منتشر كردم.
عكس را در وبلاگ خودتان گذاشتيد؟
بله. هدف خاصي هم نداشتم فقط ميخواستم كاري را كه بچهها كردهاند در وبلاگم بگذارم.
الان حال ماهان چطور است؟
از نظر روحي خيلي خوب است. قبلا خيلي گوشهگير بود و هميشه كلاه سرش ميگذاشت. كمتر فعاليت گروهي داشت ولي الان خيلي بهتر شده.
روند درمانش چطور پيش ميرود؟
متاسفانه به قول و قرارهايي كه با خانوادهاش گذاشته بودند عمل نشد. البته خيرين و مردم زحمتهاي زيادي كشيدند ولي قرار بود مسوولان تا آخر مداوايش بايستند ولي هنوز موهاي سرش رشد نكرده.
وضعيت مالي خانوادهاش چطور است؟
خوب است اما فكر نكنم بيماري او به اين راحتيها درمان شود. بيماري نادر و خاصي هست كه اختلال در سيستم ايمني بدن ايجاد ميكند. سيستم ايمني بدن در مقابل پياز موها قدعلم ميكند و اجازه رشد به مو نميدهد.
هنوز هم موهايتان را ميتراشيد؟
هنوز هم كچل هستم! هنوز هم موهايم را ميتراشم ولي نه هميشه چون سرم حساسيت پيدا كرده و نميتوانم خيلي موهاي سرم را كوتاه كنم.
الان هم به خاطر ماهان اين كار را انجام ميدهيد؟
نهتنها ماهان بلكه خيلي از بچههايي كه اين وضع را دارند و نميتوانند به راحتي در اجتماع حاضر شوند.