• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3188 -
  • ۱۳۹۳ دوشنبه ۴ اسفند

حتي قهرمان فوتبال هم كمكي نكرد!

ثريا مطهرنيا، معلم كردستاني است كه براي درمان دانش‌آموز بيمارش هر ماه با او به تهران آمد و تا پايان درمان در بيمارستان ماندگار شد. اتفاقي كه سبب شد تشويق شود و كمك به دانش‌آموزان بيمار ديگر را هم شروع كند؛ دانش‌آموزاني كه خيلي زود تعداد آنها به 15 نفر رسيد و هر روز بر تعداد آنها افزوده شد. او 36 ساله و داراي دو مدرك كارشناسي و يك كارشناسي ارشد است و هم‌اكنون دانشجوي مديريت برنامه‌ريزي در مقطع دكترا در پيام نور تهران است.

 در مصاحبه‌هايي كه كرده بوديد، گفته‌ايد پيگير معالجه ۳۶ دانش‌آموز روستايي هستيد، درست است؟

الان شده‌اند ۴۵ دانش‌آموز كه همه‌شان بچه‌هاي من هستند.

 از كي تصميم گرفتيد به دانش‌آموزان كمك كنيد؟

سارا بچه اولي است كه براي كمك به او آستين بالا زدم. فاز درماني او وارد سال چهارم شده است. تا به حال ۲۲ بار جراحي فوق تخصصي روي سارا در تهران انجام شده.

 يعني الان چهار سال است كه مشغول به اين كاريد؟

بله. روزهاي اولي كه سارا را ديدم اصلا فراموش نمي‌كنم. خيلي مظلومانه و به دور از همه در گوشه‌اي كز مي‌كرد. اصلا نمي‌توانم تصويرش را از ذهنم پاك كنم.

 مشكلش چه بود؟

بيماري خاصي ندارد ولي وقتي
هشت ماهه بوده است در خانه دچار سوختگي مي‌شود. مادر سارا كه او را تازه خوابانده بود براي برداشتن آب از منزل خارج مي‌شود. در آن زمان لوله‌كشي آب در خانه‌ها نبوده و مردم مجبور بودند از آب چشمه استفاده كنند. مادر سارا هم به لب چشمه رفته بود. اما يك كتري آب روي چراغ در حال جوشيدن بوده. اين بچه از خواب بيدار مي‌شود و به سمت چراغ مي‌رود و با واژگوني چراغ خانه آتش‌ مي‌گيرد و آب جوش روي او مي‌ريزد و سارا دچار سوختگي شديد مي‌شود. سارا و خانواده‌اش در بيجار زندگي مي‌كنند كه محروم‌ترين شهر استان كردستان است. بچه را به بيمارستاني در سنندج مي‌برند و دو هفته آنجا بستري مي‌شود ولي به گفته پدرش رسيدگي خوبي به سارا نمي‌شود. حتي يكي از پرستارها به پدر سارا مي‌گويد اين بچه براي شما دردسر مي‌شود دعا كنيد بميرد! حتي صورتش آنقدر ورم داشته كه نمي‌دانستند چشم‌هايش مشكل پيدا كرده يا نه. سرش آنقدر آسيب ديده كه به اندازه يك كف دست فقط مو دارد. خانواده‌اش او را همان زمان به تهران مي‌آورند و هفت انگشت او را قطع مي‌كنند. چندسال بعد اين اتفاق من با سارا آشنا شدم و باتوجه به مشكلاتش درمان او را دوباره شروع كرديم و تا الان نزديك به ۱۰۰ ميليون تومان به او كمك كرده‌ايم.

 هزينه‌ها از چه طريق تامين مي‌شود؟ خودتان مي‌دهيد؟

من خودم دو بچه دارم و در تهران هم درس مي‌خوانم. اگر حقوقم تا آخر برج برسد، كلاهم را هوا مي‌اندازم! اما توانستم افرادي را پيدا كنم كه براي درمان سارا هزينه كنند ولي اين كار به راحتي ممكن نبود. به اين در و آن در زدم تا كمك‌ها رسيد. وقتي نخستين بار سارا را ديدم نمي‌دانيد با چه مكافاتي خانواده‌اش را راضي كردم كه براي درمان او را به تهران ببرم. يك بار از طريق يكي از روزنامه‌ها نزديك به ۱۵ ميليون تومان جمع شد كه صرفا خرج يك جراحي بود. ما حتي وقتي به تهران مي‌آييم جايي براي ماندن نداريم. كسي هم كمكي نمي‌كند.

  سارا چندساله بود وقتي درمانش را شروع كرديد؟

هشت ساله بود. وقتي براي نخستين بار او را به تهران بردم حتي يك ريال هم در جيبم نبود ولي با تمام وجود دوست داشتم كمكش كنم. توانستم كساني را پيدا كنم كه هزينه‌ها را به من بدهند شكر خدا تا به حال هم لنگ نمانده‌ام.

 شما دانش‌آموزان ديگر را از چه طريق پيدا كرده‌ايد؟

من در روستاهاي مختلف بيجار درس مي‌دهم و اين دانش‌آموزان نيازمند كمك و بيمار را از اين روستاها پيدا كرده‌ام.

 آن ۴۴ نفر هم وضعيت‌شان به همين وخامت است؟

بله. سه بچه سرطاني دارم، چند بچه ديابتي كه ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار تومان فقط هزينه انسولين‌شان مي‌شود كه خانواده‌هاي‌شان حتي محتاج نان شب هستند. متاسفانه بيجار محتروم‌ترين شهر كردستان است.

 طوري حرف مي‌زنيد كه انگار همه‌شان بچه‌هاي خودتان هستند!

بله، انگار همه اينها بچه‌هاي خودم هستند. پسري به نام آريا دارم كه سرطان پوست دارد وقتي به يكي از خيريه‌هاي مهم حامي سرطان كودكان او را بردم گفتند ما سرطان پوست را قبول نمي‌كنيم. حتي با رييس‌شان بحث كردم ولي به جايي نرسيد. بعضي‌هاي‌شان اگر پول داشتند و سريع عمل مي‌شدند به وضعيت فعلي‌شان  نمي‌رسيدند.

 شما درس هم مي‌دهيد؟

من در روستا هم درس مي‌دهم، هم مديرم هم ناظم هستم. كلا آچار فرانسه مدرسه هستم.

 چطور هم به درس‌تان مي‌رسيد و هم كلاس‌هاي مدرسه را هدايت مي‌كنيد؟

من هر هفته پنجشنبه و جمعه را به تهران مي‌آيم براي دانشگاهم و در كنارش كار بچه‌ها را هم پيگيري مي‌كنم. اين دو روز تعطيل است و مي‌توانم كار بچه‌ها را دنبال كنم. ضمن اينكه سه ماه تابستان زمان مناسبي براي رسيدگي به كار بچه‌هاست.

 رفتار خانواده بچه‌ها با شما چطور است؟

راستش خانواده‌هايي هستند كه عزت نفس بالايي دارند و دست‌شان تا به حال جلوي كسي دراز نشده. هميشه زباني از من تشكر مي‌كنند.

    بچه‌هاي خودتان چند ساله‌اند؟

يكي ۱۰ ساله و يكي ديگر ۱۴ ساله.

   نظرشان درباره كارهاي شما چيست؟

بچه‌هاي من مثل جواهرند از لحاظ تربيتي و دلسوزي خيلي خوب هستند. وقتي بچه‌ها را براي درمان به خانه مي‌آورم، بچه‌هايم با آنها اخت مي‌گيرند تا احساس غريبي نكنند.

 شكايتي ندارند از اينكه مدام به فكر بچه‌هاي ديگر هستيد؟

نه اصلا. تابستان بچه هايم را به سرعين برده بودم تا كمي تفريح كنند. علي دايي و تيم فوتبالش هم آنجا بودند، تصميم گرفتم به جاي اينكه پيش بچه‌هايم بمانم، پيش علي دايي بروم و كمكي از او براي بچه‌هاي مريض بگيرم. وقتي بالاخره موفق شدم او را ببينم اصلا محلي نگذاشت و هيچ كمكي نكرد يعني مي‌خواهم بگويم حتي وقتي بچه‌هاي خودم را به مسافرت برده بودم باز به فكر بچه‌هاي مريض بودم. بچه‌هايم با اين قضيه مشكلي ندارند آنها هم روحيه‌اي شبيه به خودم دارند.

 از شما به غير از جشنواره، تقدير ديگري هم شده؟

من اصلا نيازي به تقدير ندارم. متاسفانه مسوولان كشور در خواب خرگوشي هستند! فكر مي‌كنند اگر به من يك تكه كاغذ بدهند كه رويش امضاي فلان شخص بزرگ باشد براي من اهميتي دارد. تنها هدف من از رسانه‌اي شدن اين خبرها، جمع‌آوري كمك بيشتر براي دانش‌آموزانم است.

 بچه‌هاي خودتان با بچه‌هايي كه كمك‌شان مي‌كنيد همه يكجا درس مي‌خوانند؟

نه. بچه‌هاي خودم در شهر هستند ولي بچه‌هاي ديگر در روستا.

 مي توانيد به راحتي هزينه زندگي‌تان را تامين كنيد؟

به راحتي كه نه ولي صورت‌مان را با سيلي سرخ نگه مي‌داريم. من نيازي براي خودم ندارم. بيشتر به اين فكر مي‌كنم كه هزينه درمان بچه‌هاي مريض را تامين كنم. من حتي كتاب نوشتم و دوست داشتم تمام عوايدش براي هزينه‌هاي درمان بچه‌ها مصرف شود اما پول ندارم چاپ‌شان كنم. آن وقت از دفتر رياست‌جمهوري با من تماس گرفتند و گفتند نياز شخصي‌ات چيست؟ نمي‌گويم نياز شخصي ندارم اما ربطي به بچه‌ها ندارد.

 كمكي هم از رياست‌جمهوري براي بچه‌ها مي‌رسد؟

نه اصلا.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون