قصيده داريميه
چشمِ پروانه و محمود و
پريسا داريم!
مجتبي احمدي
وه كه شهري پُرِ شادي، پُرِ غوغا داريم
آنچنان شاد كه جيغ و كف و هورا داريم
گوش كن تا كه بگوييم و بدان، اينهمه را
ما ز الطاف خداوندِ تعالي داريم
دشمنان گرچه به كرّات به ما بد كردند
«هرچه خوبان همه دارند» فقط ما داريم!
هم به اندازه كافي است «تعهد» موجود
هم «تخصص»، كه به ميزانِ تقاضا داريم
نصفشان حدّاقل كاش كه صادر بشوند
بسكه در شهر، مديران توانا داريم
كار، پيچيده چنان است كه در هر ارگان
شش نفر در سِمتِ حلّ معما داريم
بله، ديگر خبر از معضلِ بيكاري نيست
خودِ ما شصتودوتا شغلِ مجزا داريم
طبقِ آمار و نمودار، نداريم ندار
بلكه بالعكس، فراواني دارا داريم
طرح و برنامه ما حرف ندارد قطعا
مع ذلك، دوسهتا عيب در اجرا داريم
وقتِ گفتار، اگر «بايد» و «حتما» گوييم
وقتِ كردار، ولي «شايد» و «اما» داريم...
(عيبِ ميجمله بگفتي، هنرش نيز بگوي!)
خاصه در رابطه با ما كه هنرها داريم
پُرِ زشتي است اگر شهر، مهم نيست؛ ببين
توي هر كوچه، سهتا [...]زيبا داريم
نسخه كاغذياشگر شده مهجور، چه غم؟
للهالحمد كه [...] داريم
نفسِ باد صبا، مُشكفشان هم نشود
اسپري، ويژه بدبويي دنيا داريم
عالمِ پير، دگرباره جوان هم نشود
ما در اين شهر، نودساله بُرنا داريم
چشم نرگس به شقايق، نگران هم نشود
چشمِ پروانه و محمود و پريسا داريم!
(پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت)
تو بگو ما چه كم از شوهرِ حوّا داريم؟
پس طبيعي است كه باشيم «بساز و بفروش»
پس بديهي است كه شش برج و سه ويلا داريم
پيشِ توريست، كم از برجِ كجِ پيزا نيست
اينكه ديوارِ كجي تا به ثريا داريم
دشمنِ ماست كه جا در كفِ دوزخ دارد
ما كه بر بامِ بهشتِ ابدي جا داريم