هزل چيست؟
اسماعيل اميني
تعريف لغوي و اصطلاحي «هـزل» را مـيتـوانـيـد در كتابهاي مرجع بخوانيد. بعد اگر چيزي دستگيرتان نشد و با آن جملات اتوكشيده و فشرده به جايي نرسيديد، بياييد همينجا تا به زبان خودمان حرف بزنيم و بگوييم كه «هزل»، يكي از روشهاي شوخطبعي و خنداننويسي است.
هزل وقتي شكل ميگيرد كه شوخيها و اشارهها برود به طرف اسافل اعضاي انسان و روابط جنسي و به قول معروف، شوخيهاي ناموسي! چون صحبت كردن درباره روابط جنسي و اشاره به اعضاي پوشيده انسان، در مجامع عمومي مرسوم نيست و با ملاحظات و آدابي همراه است؛ اينگونه موضوعات اصطلاحا در حوزه حريمهاي ممنوعه (خط قرمز/ تابو) قرار دارد.
چند نكته درباره هزل نويسي قابل اشاره است؛ يكي اينكه ارزش هنري هزل، به مقدار بيپروايي و عرياني مطلب نيست. چنانكه به پوشيدگي و ملاحظات اخلاقي نيز ربطي ندارد. ارزش هنري هزل مربوط است به چگونگي بيان مطلب و خلاقيتها و ظرافتهاي كلامي و بلاغي كه نويسنده بهكار ميبندد.
اگر اينگونه نباشد، يعني هر سخن و نوشته خندهداري كه در آن چاشني شوخي جنسي باشد، هزل محسوب بشود، آنوقت همين فحشهاي آبدار و حرفهاي ركيك كه در دعواهاي خياباني و عربدهكشيهاي جاهلانه رد و بدل ميشود، لابد ارزش هنري دارد و شاخهاي از شوخ طبعي است!
پيش از ادامه بحث، نمونهاي از هزلِ هنري را با هم بخوانيم:
سعدي ميفرمايد:
تا جهان بودهست جمّاشانِ گل
از سلحدارانِ خار آزردهاند
از اين بيت فقط كلمه جمّاش را معني ميكنيم و بقيهاش واضح است و نيازي به توضيح ندارد. جمّاش يعني مردي كه بسيار به زنان تمايل دارد و متعرضشان ميشود.
بيت هزلآميز از اين واضحتر و سادهتر هم هست؛ مثلا باز سعدي ميفرمايد:
شوخي مكن اي دوست كه صاحبنظراناند
بيگانه و خويش از پس و پيشت نگراناند
ببينيد كه چگونه، لف و نشر و ايهام، موجب ظرافت اين شوخي شده است!؟ نگران، هم به معناي دلواپس است و هم به معناي نگاهكننده و تماشاگر. يعني بيگانه به پشت نگاه ميكند و خويشاوند به جلوي دوست نگاه ميكند. در عينحال، اين بيت معناي عادي هم دارد؛ بيگانه و آشنا نگران گذشته و آينده تو هستند.
هزل گاهي به صورت حكايت است؛ مانند بسياري از لطيفهها و جوكهايي كه متداول است از آن نوعي كه شوخي آن با مسائل جنسي است.
مثلا در مثنوي معنوي، حكايتي است از زني كه با مردي بيگانه رابطه دارد و مرد را به خانه آورده و با او خلوت كرده است. ناگهان شوهرش از راه ميرسد و در ميزند، زن دستپاچه ميشود و چادرش را بر سر آن مرد بيگانه مياندازد و به شوهرش ميگويد: اين خانم از زنان اشراف است و براي خواستگاري دخترمان آمده بود.
به اين ترتيب، مرد بيگانه درميرود. شوهر از زن ميپرسد: ما كه از اشراف نيستيم و نميتوانيم براي دخترمان جهاز مناسب تدارك كنيم.
زن ميگويد: براي آن خانواده اشرافي، مال و ثروت اهميتي ندارد. آنها در پي نجابت دختر و آبرومندي خانوادهاش هستند.
مرد ميگويد: بله، با نجابت و آبرومندي خانواده ما نيز كه از نزديك آشنا شدند!
اين جمله آخر مرد، نشان ميدهد كه او از آغاز متوجه اصل قضيه شده است.
به هر حال، هم ابيات هزل و هم حكايتهاي هزلآميز، نمونههاي بسياري دارد كه نيازي به نقل آنها نيست؛ بهويژه آنكه بسياري از آنها اصلا قابل نقل نيست، دور از جان شما!