از روزنامه ژاپني «يوميوري شيمبون» گرفته با 9 ميليون نسخه تا روزنامه «جنگ» چاپ پاكستان با تيراژ 700 هزار نسخه در روز، اعداد و ارقام شبيه آينهاي هستند كه نميتوان در آن نگريست و عيب و كسريهاي چهره مطبوعات ايران را نديد. تيراژ مطبوعات در كشور يكي از رازهاي مگوي حوزه رسانههاست، از عددها حرف زده نميشود و اين خودش نشاني است از ناچيز بودن اين آمار. «مجيد رضاييان» استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورناليسم ميگويد كه سه عامل عمده سبب شدهاند كه ميزان تيراژ مطبوعات ايراني با همتايانشان در كشورهاي توسعه يافته و حتي كشورهاي منطقه فاصله داشته باشد. او البته از اصلاح اين رويه مايوس نيست و فكر ميكند كه ميتوان براي رسيدن به روزگار بهتر مطبوعات، تن به اين فاصله نداد و مبارزه كرد. رضاييان پس از نگاهي كه به جدول تيراژ مطبوعات در كشورهاي مختلف داشت با «اعتماد» گفتوگو كرد.
جدول تيراژ مطبوعات را مشاهده كرديد. چه منطقي ميان فاصله چشمگير چاپ مطبوعات ايران با اين كشورها وجود دارد؟ به نظر ميرسد كه ما نه تنها با كشورهاي توسعهيافته كه حتي با كشورهاي منطقه هم فاصله زيادي داريم.
ما اين موضوع را بايد به چند بخش تقسيم كنيم. شايد بعضيها در كشور اين احساس را داشته باشند كه موضوعي به نام مطبوعات اساسا و به صورت مطلق به چالش كشيده شده و سپس از بين خواهد رفت. بسيار خوشحالم كه شما از منظر تجربه كشورهاي توسعهيافته و موفق كه روزنامهنگاري از آنجا به ايران آمده است، داريد به موضوع نگاه ميكنيد.
ببينيد كتاب آتش و خشم كه ضد ترامپ نوشته شد از ابتداي دولت او تا به حال بيشترين چالش و بحران را براي رييسجمهور امريكا ايجاد كرده است، كسي كه از ابتدا با رسانهها مشكل داشت. مردم براي اين كتاب صف ميكشند و عكسهاي صف كشيدن مردم براي خريد اين كتاب را ما در شبكههاي اجتماعي ميبينيم. اولين سوالي كه پيش ميآيد اين است كه مگر شبكههاي اجتماعي در امريكا و اروپا نيست؟ آيا سرعت اينترنت آنها از ما كمتر است؟ آيا ميزان كاربران شبكههاي اجتماعي آنها از ما كمتر است؟ مسلما خير. پس چرا آنجا مطبوعات مشغول كار خودشان هستند و در كشور ما تيراژ مطبوعات به يك دهم تيراژ قبليشان در 10 سال گذشته رسيده و همين يك دهم هم با مشكل فروش و پيدا كردن مخاطب روبهرو است؟ مشكل تيراژ پايين مطبوعات را بايد از سه زاويه بررسي كرد و من اين مثال را زدم كه به اولين مساله موجود در اين حوزه بپردازم: وقتي فرهنگ كتابخواني و مطالعه در كشوري ضعيف بود و به جاي آن فرهنگ شفاهي و فرهنگ شايعه وجود داشت بايد قبول كنيم كه اين يك آسيب جدي است كه نه تنها دامن رسانههاي چاپي بلكه دامن كتاب را هم ميگيرد. ما حتي اگر كتابهايمان در تيراژ 5 هزار نسخه هم چاپ ميشدند خوشحال بوديم اما الان كتابها با تيراژ هزار نسخه به چاپ ميرسند. اين فرهنگ پايين مطالعه، مطبوعات ما را بهشدت دچار بحران كرده.
خيليها هم موضوع كيفيت كار روزنامهنگاري را به عنوان دليل قهر كردن مردم با مطبوعات عنوان ميكنند.
بله، اين نكته بعدي است. در واقع عامل دوم به نحوي به همان مقايسه تيراژ مطبوعات در كشورهاي ديگر كه به آن اشاره كرديد، برميگردد. نبايد بهمان بر بخورد كه بحث مقايسه ميان نوع روزنامهنگاري در ايران و كشورهاي ديگر را هم پيش بكشيم. اين مقايسه هم سختافزاري است و هم نرمافزاري. وقتي روزنامه حرفهاي در غرب 64 صفحه توليدي دارد چقدر با يك روزنامه 16 صفحهاي فرق ميكند؟ لابد شما بهتر ميدانيد كه براي چنين حجمي بايد بستههاي مختلف توليد كند، ديگر به صورت كلي بر سر صفحه نمينويسد: اقتصادي. بخشهايش بر اساس موضوعات ريز ميشود: پول، تجارت و... موضوعات، سياسياش در صفحههاي مختلف تقسيم ميشود، پارلمان جدا، احزاب جدا. پس با روزنامهاي مواجه هستيد كه تخصصي به همه موضوعات ميپردازد. مگر ما اين كار را كردهايم؟ ما مثلا 48 صفحه گذاشتيم روي دكه كه مردم از ما قهر كرده باشند؟ از سوي ديگر بحث كيفيت روزنامهنگاري هم مطرح است. وقتي ساختمان پلاسكو فرو ميريزد به چه درد خواننده ميخورد كه شما در روزنامه صبح روز بعد بنويسيد: پلاسكو فرو ريخت؟ اين را كه شب قبل فهميده بود. روزنامه كشور توسعهيافته، روزنامهاي كه تيراژ چند صد هزار نسخهاي دارد، گزارش و عكس توليدي هم دارد. روزنامهنگاري يعني توليد و خلاقيت. براي رقابت با فضاي وب بايد بدانيم كه خيلي وقت است مردم صبحها دنبال «عنصر خبري what» (چه؟) نيستند، خيلي وقت است روزنامهها به why , how (چرايي و چگونگي) ميپردازند. اوج هنر صفحه يك ما چيست؟ عكس يك آدم ميگذاريم و ميگوييم اين آدم چنين حرفي زد. پس جاي عكاسي خبري كجاست؟ حتما بايد داعش به مجلس حمله كند يا معدن زمستان يورت بريزد كه عكس يك ما متفاوت باشد؟ مطبوعات ما دچار همان بلايي شدهاند كه سر خبرگزاريها آمده است، يعني مطالبي كه با «وي گفت، وي افزود» تهيه ميشوند. مطبوعات بايد دنبال كار توليدي بروند، شما خودتان را بگذاريد جاي مخاطب؛ اصلا دنبال روزنامه برود كه چه بشود؟ روزنامههاي درجه يك ما هم كار توليدي ميكنند و به همين اندازه كمي كه اين كار را ميكنند، مطالبشان بارها و بارها بازنشر ميشود، ديده ميشود و اين خيلي خوب است. ببينيد اگر واشنگتن پست تيراژ 700 هزار نسخهاي دارد معنايش اين نيست كه از ابتدا همين بوده، تيراژ آنها هم به مرور كاهش داشته آنها هم براي جبران اين موضوع كار ميكنند چون ورق زدن كتاب و روزنامه يك نوع احترام به خود خواننده است. ما هم توليد را بايد بالا ببريم. ما گزارشگر حرفهاي و مصاحبهكننده حرفهاي ميخواهيم، اينها كجا هستند؟ اين مقايسه براي فهميدن جايگاه مطبوعات در ايران و خارج از ايران مهم است.
و البته بحث ميزان دسترسي روزنامهنگاران ايراني و غيرايراني به اطلاعات و نحوه انتشار آنها را هم بايد ببينيم.
اين همان عامل سوم است كه ميخواهم به آن اشاره كنم. ما خط قرمز ساختگي براي مطبوعات درست كردهايم. آقاي سعيد مرتضوي را 10 بار دادگاه خواسته و نميرود، بعد يك خبرنگار اگر در يك گوشهاي يك اشتباهي كرده باشد بايد 20 بار برود دادگاه و برگردد. وقتي خط قرمز ساختگي درست ميكنيم چه انتظاري داريم كه روزنامهنگاران بدوند و سينه سپر كنند؟ موانع گزارش تحقيقي در ايران چيست؟ ميرويم قانون گردش آزاد اطلاعات تصويب ميكنيم و بعد در قانون ميآوريم كه آزاد بودن اطلاعات را خود آن دستگاه تعيين ميكند. اين يعني چه؟ اگر مشكلات اينچنيني را حل نكنيم، مردم ناخواندهها و ناگفتهها و آنچه ما اسمش را خط قرمز گذاشتهايم را از جاي ديگر، رسانه ديگر و شبكههاي اجتماعي به دست ميآورند. نتيجه اين موضوع افزايش شكاف است و بياعتمادي كه همين حالا هم نسبت به رسانههاي رسمي به وجود آمده. اين موضوع به نفع امنيت ملي است؟ خير. به نفع منافع ملي است؟ خير، به نفع ارتقاي فرهنگ ملي است؟ خير. وقتي رسانه آزاد نداشته باشي به هر سه لطمه ميخورد. رسانه با يك كلمه تعريف ميشود: آزادي بيان؛ نه ميتوان چيزي را از آن كم كرد و نه به آن افزود. براي رفع اين مشكل بايد ميزگرد بگذارند و آدمهايي كه حاضرند در مورد اين موضوع حرف بزنند، جمع شوند، بررسي كنند كه آزادي بيان كه در قانون اساسي ما هست و همه جا در موردش بحث ميشود چرا اجرا نميشود؟ من از طريق همين مصاحبه اعلام ميكنم حاضرم در مورد اين موضوع مناظره كنم. نميشود همه تقصيرها را گردن روزنامه و خبرنگار انداخت. ضعفهاي روزنامهنگاران را بدون تعارف گفتم اما نميشود فقط آن عامل را در نظر گرفت. ببينيد در سال 2017 در فرانسه، در قلب دموكراسي اروپا مگر مردم راه نيفتاده بودند كه بروند دنبال لوپن؟ لوپن نماد راستترين و بستهترين جرياني بود كه نگاهي فاشيستي را نمايندگي ميكند. در همين شرايط رسانهها آنقدر كار كردند و مسائل را با مردم مطرح كردند كه دست آخر آنها يك نماينده متعادلتر را انتخاب كردند و به مكرون راي دادند. پس نميشود گفت كه مردم خطا نميكنند، ممكن است مردم هم بروند به سمت فاشيسم. وقتي در فرانسه امكان داشته باشد كه مردم عقبگرد كنند در هر جاي ديگري هم ممكن است اين اتفاق بيفتد. مطبوعات آزاد و جريان آزاد اطلاعات ميتواند اين خطاها را اصلاح كند.
اين سه عاملي كه اسم برديد ريشههاي عميقي دارند، مثلا فرهنگ مطالعه و تاثيرش بر تيراژ مطبوعات. با توجه به اين موضوع راهكار عملي براي اصلاح وضعيت تيراژ چيست؟ از كدام يك از اين سه عامل ميشود تغيير را شروع كرد؟
با قاطعيت ميگويم اول آموزش حرفهاي. به دوستان روزنامهنگار تضمين ميدهم كه اگر اين موضوع را جدي بگيرند تاثيرش را خواهند ديد.
يعني از عامل دوم شروع كنيم به حل مساله.
ما اگر به عنوان روزنامهنگار از عامل دوم شروع كنيم روي عامل اول تاثير ميگذارد. حل اين موضوع دست ما نيست اما ما با نوع نوشتن ميتوانيم آدمها را تشويق به خواندن كنيم.
مثل اتفاقي كه پس از دوم خرداد و با حضور روزنامههايي مثل جامعه، صبح امروز و... افتاد و گاهي به چاپ دوم هم ميرسيدند؟
البته آن دوره به نظر من ملاك نيست. به اين نوع تيراژ ميگوييم تيراژهاي موسمي كه با تيراژ پايدار تفاوت دارد. وقتي فضا را كمي باز ميكنيد و مردم وارد صحنه شوند و عامل سوم كمي همراهي كند اين اتفاق رخ ميدهد. البته كه در آن موقع وضعيت عامل دوم يعني نوع مطالب هم تفاوت داشت. اگر يادتان باشد روزنامهها پر بودند از يادداشت و گزارش و مطالب توليدي. اين كاري است كه بايد بكنيم، بايد كارهاي توليدي رسانه به چشم بيايد. وقتي شما در صفحه اجتماعي كار توليدي خودتان را داشته باشيد پس از مدتي اين صفحه هويت پيدا ميكند و بعد اين بايد استمرار پيدا كند. روزنامه از صفحه اول تا آخر توليدي باشد تا بشود به تيراژ پايدار رسيد. اين قدم بزرگي است، كسي كه كار حرفهاي انجام دهد بر همين اساس ميتواند خط قرمزها را هم عقب براند. از دل همين كار حرفهاي ريشه فسادهاي اقتصادي در دستگاههاي دولتي درميآيد. از دل گزارش حرفهاي مشخص ميشود كه براي انتخاب مديران هيچ ملاك و منشوري نيست. اگر گزارش تهيه كرديد كه رهبري دستور دادهاند كه گروههاي نظامي پايشان را از اقتصاد بيرون بكشند، همين ميشود موضوعي براي پرداختن به اينكه نظاميان از كي پايشان را توي اقتصاد گذاشتهاند و كجاها بوده و قرار است از كجاها بيرون بروند. يعني حتي لازم به گزارش تحقيقي عميق هم نيست، يك گزارش ساده آمارمحور هم كفايت ميكند. آيا ما چنين كاري كرديم؟ كار حرفهاي و نگاه حرفهاي را شروع كنيم، از همينجا شروع كنيم و مطمئن باشيم كه اين رويكرد بر عامل اول و دوم هم تاثير ميگذارد.
رسانه با يك كلمه تعريف ميشود: آزادي بيان؛ نه ميتوان چيزي را از آن كم كرد و نه به آن افزود. براي رفع اين مشكل بايد ميزگرد بگذارند و آدمهايي كه حاضرند در مورد اين موضوع حرف بزنند، جمع شوند، بررسي كنند كه آزادي بيان كه در قانون اساسي ما هست و همه جا در موردش بحث ميشود چرا اجرا نميشود؟