• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4029 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۲۸ بهمن

ملت مالك، ملت مستاجر

سيد محمد بهشتي

وقتي صحبتي از زلزله‌هاي مخرب مي‌شود معمولا فهرستي تكراري از نام چند شهر را مي‌شنويم؛ بويين‌زهرا، فردوس، طبس، رودبار و بم. پيداست كه به فاصله‌هايي كمتر از يك دهه در جايي از ايران زلزله‌اي مهيب رخ داده كه تبعاتش همه كشور را لرزانده و همه را باخبر كرده است اما پيش از اين چه؟ زلزله بويين‌زهرا به سال ۴۱ روي داد، قاعدتا كساني كه هفت، هشت دهه‌اي از عمرشان گذشته بايد بتوانند زلزله‌هاي مهيب متقدم‌تر را نيز به ما يادآوري كنند وليكن چنين نيست. البته علل مختلفي را مي‌توان برشمرد؛ مثلا تقارن تاسيس سازمان زمين‌شناسي با زلزله بويين‌زهرا، ايفاي نقش مرحوم تختي در اين ماجرا، اوج‌گيري مبارزات سياسي با رژيم پهلوي در آن سال‌ها و نظاير اين. اما به زعم بنده مهم‌ترين علت تحولي بود كه از همين برهه زماني در بينش و منش ما نسبت به سكونت در اين سرزمين روي داد؛ همان چيزي كه فهم ما از زلزله و به تبع آن كيفيت مواجهه ما با زلزله را نيز متاثر ساخت.

در تواريخ به دفعات از زلزله‌هاي مهيب شهرهاي معتبري چون تبريز، شيراز، كاشان و... كه بعضا اين شهرها را با خاك يكسان كرده خبري هست. حتي در متون از آن با عناويني چون بلا و مصيبت ياده شده وليكن زلزله امري بعيد و غيرمترقبه شمرده نمي‌شد؛ شاهدش آنكه به فاصله كوتاهي بازماندگان روي پاي خود به جبران مافات و بازسازي از دست رفته‌ها مي‌پرداختند. از آغاز دهه چهل و حتي اندكي قبل‌تر، زلزله «از خلاف آمد عادت» دانسته و جبران خسارات ناشي از آن وظيفه دولت مركزي پنداشته شد. از آن زمان نه فقط در موضوع زلزله كه در ديگر مسائل خرد و كلان از برف‌روبي كوچه‌ها بگيريم تا تامين آب زراعي و آشاميدني و دفاع از مرزهاي سرزمين كسي خود را متعهد نمي‌داند. به عنوان مثال در جنگ‌هاي ايران و روس اگر اهل آذربايجان منتظر واكنش دولت مي‌ماندند، اي‌بسا امروز تبريز نيز جزو ايران نبود. ليكن اهل آذربايجان خود را «مالك» قلمروشان مي‌دانستند و دولت مركزي را «خدمت‌رسان». پيرو همين احساس مالكيت بود كه زلزله سال ۱۱۹۲ق كاشان را با خاك يكسان كرد وليكن كاشانيان قائم به ذات خود شهرشان را حتي بهتر از قبل بازسازي كردند و در آنچه به ميراث گذاشتند كمترين اثري از شتابزدگي و رفتار سطحي ديده نمي‌شود. اتفاقي كه از دهه چهل به بعد رخ داد و در حادثه‌اي چون زلزله بويين زهرا آشكارتر شد انصراف ما از مقام «صاحبخانگي» و استقرار در موضع «مستاجرين» بود؛ تا بدانجا كه حتي نسبت به حياتي‌ترين مسائل سرزمين‌مان كمترين اثري از تعهد و دلسوزي ديده نمي‌شود‌.

اگر تا پيش از اين هر شهر يا روستا آورده و ارزشي منحصربه‌فرد در مقياس سرزميني داشت كه باعث رنگين‌تر شدن سفره سرزمين مي‌شد زان پس همه زيستگاه‌ها سهم‌خواه سفره‌اي از پيش آماده شدند. طبيعي بود كه وقتي اهل يكجا در بازسازي شهر خود نقشي نداشته باشند، آنچه از نو ساخته مي‌شود منحصربه‌فرد نخواهد بود؛ براي همين غالب شهرهايي كه در دهه‌هاي اخير به دست دولت بازسازي شدند نه تنها عطر و طعم استثنايي خود را از دست دادند كه عملا آثار مصيبت در چهره‌شان تا هميشه باقي ماند و تبديل به «ناكجا» شدند.

البته به قياس بيشتر قاعده‌ها در اين ميان استثنائاتي نيز وجود دارد به عنوان مثال چندي پيش با شهري به نام «اسلاميه» آشنا شدم كه قصه جالبي دارد؛ زلزله سال ۱۳۴۷ شهر تاريخي تون را خراب كرد. پس از زلزله دولت براي زلزله‌زدگان شهري در نزديكي تون بنا كرد به نام فردوس. اما در اين ميان گروهي از اهالي نيز به ناحيه ييلاقي تون رفتند و در آنجا مستقلا باغشهري احداث كردند و «اسلاميه» نامش نهادند. بدين اعتبار بازسازي اسلاميه پيرو همان سنت مواجهه با زلزله در اين سرزمين بود و از اين جهت سند مهمي است. اين مواجهه ما را ياد دوراني افسانه‌اي مي‌اندازد؛ دوراني كه در همين پنج دهه آنقدر از ذهن ما دور افتاده كه بيشتر به قصه‌هاي شاه و پريان مي‌ماند. دوراني كه مهم‌ترين ثروت اهل هر زيستگاه «اهليت»شان بود كه با اتكاي به آن پس از هر بحران به سرعت از شرايط عسر وحرج خارج مي‌شدند و نه تنها در جبران مافات باري بر كسي تحميل نمي‌كردند بلكه آنچه مي‌ساختند يگانه‌تر و قيمتي‌تر از قبل مي‌شد. دوراني كه اهل هر شهر خود را صاحبخانه مي‌دانستند و در وهله نخست سعي مي‌كردند مسائل‌شان را قائم به ذات خود حل و فصل كنند. روزگاري كه ما سهيم در آباداني سرزمين‌مان بوديم و نه سهم‌خواه منابع آن. روزگاري افسانه‌اي كه ما مستقر در طبع فرهنگي خود بوديم؛ طبعي كه سعادت را در گروي شكار منابع نقد نمي‌داند بلكه سعي مي‌كند با پرستاري قوه‌ها را تشخيص دهد و فعليت بخشد. مثال اسلاميه باطل‌السحر تفكري است كه يگانه راه ادامه حيات در اين روزگار را از جا كنده شدن و عدم اهليت و حتي مبارزه با مختصات و مقتضيات اين سرزمين مي‌داند. هرچند اسلاميه شهري كوچك است ليكن در تاريكي محض روشني به قدر يك كبريت نيز برهان قاطع است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون