ادامه از صفحه اول
احياي روياهاي سپري شده بريتانيا
بطور سنتي، بريتانيا براي سالهاي طولاني، براي كشورهاي منطقه جنوب خليج فارس، نقش پدرخوانده و نيروي محافظ سنتي را ايفا كرده بود. اكنون با روي كار آمدن ترامپ، ظهور داعش، بروز اختلافات قطر با سعودي، امارات و بحرين تبليغات روزافزون ايران ستيزي و ايران هراسي، بار ديگر قرار است اين نقش با ابتكار لندن و با هزينه شيوخ منطقه، نصيب لندن شود.
در سال 1979 ميلادي و به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، شيخنشينهاي منطقه كه از سياستهاي قبل از انقلاب ايران خشمگين بودند و از سياستهاي بعد از انقلاب هراسناك، به دنبال سه سفر پياپي ملكه اليزابت دوم، مارگارت تاچر نخست وزير جديد بريتانيا و آنتوني پارسونز دستيار منطقهاي نخست وزير و تشويق و راهنمايي آنان، مقدمات تاسيس شوراي همكاري خليج (فارس) / جي. سي. سي مهيا شد. پس از آن نيز سياست تضعيف و تهديد ايران بطور غيرمستقيم و بطور مستقيم از طريق حكومت صدام حسين در عراق عملي شد. اكنون با بروز اختلافات گسترده و فعلا حل نشده قطر با امارات، بحرين و سعودي، جي. سي. سي در حال احتضار و در معرض فروپاشي است.
در غياب نقش جدي اين شورا، كاهش فزاينده فعاليت منطقهاي امريكا در خليج فارس، محو شدن نقش محوري بريتانيا در اتحاديه اروپا و احتمالا كاهش حضور ناتو در منطقه، بهترين شرايط براي لندن مهيا شده تا با پول و خواست اعراب، به عنوان توجه به منافع راهبردي متقابل، بار ديگر حضور نيروي دريايي خود در خليج فارس را تحميل كرده تا نشان دهد كه تحتالحمايگان پيشين خود را همچنان تحت حمايت خود تلقي ميكند.
حضور دايمي نيروي دريايي بريتانيا در منطقه خليج فارس، پس از سه سال و نيم مذاكره و در راستاي حضور موردي و بر اساس عمليات خاص ديگر نيروهاي بريتانيا در منطقه است. اين اقدام، سواي منويات و خواستههاي لندن و متحدانش در جنوب خليج فارس، بخش ديگري از اجراي منويات ايرانهراسانه و ايرانستيزانه مثلث ضدايراني ترامپ، نتانياهو و محمد بن سلمان است. در اين بازي به نظر ميرسد كه عمان، قطر و كويت چندان راغب و راضي به پيروي تمام قد از اين سياست نيستند، ولي آن سه كشور نيز پيوندهاي محكم و راهبردي با بريتانيا و امريكا دارند و دامنه اختيارات آنان در مقابل اين برنامه چندان گسترده نيست.
سواي جنبههاي نظامي و راهبردي، حضور دايمي نظامي بريتانيا در خليج فارس، يخش ديگري در تلاش براي گشايش بازارهاي جديد مالي و سرمايهگذاري در دوران پسابرگزيت و جدايي از اتحاديه اروپاست. كشورهاي عرب حوزه جنوب خليج فارس همواره بخش مهمي از نقشههاي لندن در جهت يافتن منابع مالي و سرمايهگذاري در دوران پس از اتحاديه اروپا بودهاند. اكنون با حضور مستمر در منطقه، قرار است اين بازاريابي و جذب سرمايه، داراي توجيه نظامي، راهبردي و ژئوپولتيكي هم شود.
ترس، عامل بقاي برجام
پيوند زدن آينده برجام با برنامههاي موشكي ايران در كنگره امريكا به راي گذاشته نشد تا حداقل، رضايت ترامپ از سوي همحزبيهاي وي حاصل شود. از آنجا كه اين ترس همچنان به قوت خود باقي است، ميتوان پيش بيني كرد كه دونالد ترامپ سرانجام از برجام خارج نخواهد شد مگر اينكه اطمينان حاصل كند كه با خروج از برجام، ايران مسير هستهاي گذشته را طي نخواهد كرد. از سخنان مقامات رسمي ايران نيز چنين بر ميآيد كه بازگشت به وضعيت هستهاي پيشابرجامي حداقل واكنش به تصميم احتمالي دونالد ترامپ خواهد بود.
چرا نجفي بايد بماند؟
او نيز نيك ميداند خالي كردن اين سنگر مخالفان فضاساز يا پروندهساز خود را تاييد كرده است. جامعه مدني كشور چه آناني كه طرفدار نجفي هستند و به او راي ميدهند و چه آناني كه به او راي نميدهند، همه در يك قول اتفاق نظر دارند: «نجفي مديري پرتلاش، اخلاقمدار و پاكدست است.» بنابراين هر دو جناح و حتي چهرههاي منصف جريان اصولگرايي بر سلامت سياسي و اداري پيشين ايشان شكي ندارند. لذا لازم است كه اين سنگر را تا پايان دوره حفظ كنند و به تاختنهاي مخالفان در نهادهاي مختلف ميدان ندهند.
اما به يك نكته هم بايد توجه كرد. نبايد فراموش كرد كه مديريت پايتخت در دو دهه اخير جايگاه ويژهاي پيدا كرده است و ميتواند ارزيابي روشنتري از نحوه اداره شهر و كشور به مردم عرضه كند. اگر انتخابات شوراها را اثرپذير از انتخابات رياستجمهوري بدانيم، وظيفه رييسجمهور منتخب مردم است كه در شرايط حساس فعلي شهردار تهران را ياري كند. اين انتظار به طور منطقي پس از حضور شهردار تهران در جلسات هيات دولت تقويت شده است و نيز ميدانيم هر بخشي از مديريت شهر تهران موقعيت سياسي اجتماعي و اقتصادي خود را خواهد داشت و براي دولت فعلي كه ميخواهد نتيجه انتخابات مجلس 98 نيز به گونهاي باشد كه با دولت بتواند همكاري كند، بايد با پشتيباني و حمايت مادي و معنوي از شهرداري تهران، جامعه رايدهنده به جريان اصلاحات را اميدوار نگه دارد.