افزايش نرخ خودكشي در ماههاي پيش از تسليم آلمان در 1945:
آخرين راه فرار
ترجمه: ليلا پاپلي يزدي/ يادداشت مترجم - در ماههاي منتهي به سالگرد شكست آلمان، فروپاشي حزب نازي و اشغال برلين توسط متفقين (اسفند تا ارديبهشت) مجلات و روزنامههاي معتبر آلماني ويژه نامههاي متعددي در ارتباط با جنگ و حكومت نازيها منتشر ميكنند. از معتبرترين و علميترين اين مجموعه مقالات، ويژهنامهاي است كه توسط موسسه انتشارات روزنامه و مجلههاي زمان Die Zeit منتشر ميشود. مقاله توسط Christian Goeschel (كريستين گوشل) مورخ و دانشيار تاريخ دانشگاه گروه تاريخ در دانشگاه منچستر نوشته شده؛ وي متخصص تاريخ معاصر اروپاست و اكثر پژوهشهايش معطوف به حوزه جنگ جهاني دوم و حزب ناسيونال سوسياليسم است. او در سال 2011 (1390 ه. ش) كتابي به نام «خودكشي در دوره رايش سوم در آلمان» منتشر كرده است. از نيمه نخست سال 1945 دهها مورد خودكشي در آلمان گزارش شده است. خودكشي هيتلر تنها يكي از دلايل چنين موجي از مرگهاي خود خواسته است. ليميلر، مارگارت بروك وايت و روبرت كاپا، عكاسان ارتش امريكا، نخستين كساني بودند كه با اجساد افراد خانواده افسر نازي كورت ليسو مواجه شدند. بدنهاي بيجان پدر، مادر و دختر خانواده در اتاقي در شهرداري لايپزيگ شناسايي شد. علت مرگ مسموميت شديد گزارش شد. عكسهايي كه اين عكاسان از بدنهاي بيجان خانواده ليسو گرفتند بعدها به مثابه نماد عكاسي جنگ جهاني مطرح شد. عكسها البته سمبلي از يكي از فراموش شدهترين عواقب جنگ در آلمان نيز باقي ماندند: خودكشي. گرچه خودكشي هيتلر بارها مورد بررسي و پژوهش قرار گرفته اما اين تنها نمونه نبوده است. در نيمه نخست سال 1945 دهها نفر از اعضاي حزب نازي و البته هزاران آلماني عادي به اين شكل كشته شدند. در وهله اول به نظر ميرسد افزايش ناگهاني نرخ خودكش در آلمان ميتواند از عواقب سالها پروپاگاندا در جهت مستدل نشان دادن جنگ و ترغيب تودهها به مبارزه تا آخرين قطره خون بوده باشد. البته لازم به يادآوري است، نهايت پروپاگاندا در ماههاي آخر پيش از سقوط هيتلر روي داد كه نازيها قانوني را به تصويب رساندند كه به «قانون جهان در وضعيت آخر الزماني» معروف شد. لازم به ذكر است كه همه خودكشيها بلافاصله پس از سقوط حزب نازي و ايدئولوژياش روي نداده است. خودكشي هيتلر در راديو و نشريات به منزله مرگي قهرمانانه (و نه خودكشي) توصيف شد. در كنار، به نظر ميرسد خودكشي افسران نازي ربط مستقيمي به شكل ساخت قدرت در دولت ناسيونال سوسياليست داشته باشد، ساختي كه اجزاي متعدد آن يعني خردهساختارها و احزاب به قدرت اعتبار ميدادند. همه اين اجزا و زيرساختها زير لواي چهره كاريزماتيك هيتلر كار ميكردند، به همين دليل براي بسياري از نازيها زندگي بدون هيتلر ناممكن مينمود. اين وضعيت بهطور كلي با شرايط شوروي پس از مرگ استالين تفاوت داشت، اتحاد جماهير شوروي به هر حال پس از مرگ استالين سالها به حياتش ادامه داد اما در آلمان، برعكس خبر مرگ «پيشوا» موجي از خودكشي را به وجود آورد. بيشترين نرخ خودكشي از ارتش آلمان نازي (Wehrmacht) گزارش شده است. البته وقتي به ميزان و حجم جناياتي كه ارتشيان در سالهاي جنگ مرتكب شدند برگرديم مطمئنا اين آمار معنادارتر خواهد شد. براي بسياري از افسران «شكست» مساوي با «مرگ» بود. اين درست تاثير پروپاگاندايي بود كه ساختار تبليغات هيتلر در ماههاي آخر زمامدارياش به راه انداخته بود. هنگامي كه اميد پيروزي آلمانها رنگ باخت، بسياري از افسران ارتش بر اين باور بودند كه دستكم شكست كامل و سقوط حزب روي نخواهد داد. بر اساس مطالعات تاريخي تيم ماسون (Tim Mason)، ترس از مجازات توسط متفقين از يك سو و واهمه از رخدادي مشابه 1918- شكست آلمان و متعاقب آن انقلاب- يكي از اسباب كمرنگ شدن ميل به زندگي و حفظ بدن در ميان افسران بوده است. نه فقط افسران و سربازان نازي كه خودكشيهاي بسياري در بين مردم طبقه متوسط جامعه نيز در سال 1945 روي داد. به نظر ميرسد تعداد خودكشيهاي منجر به مرگ تنها در آوريل 1945، 3881 و بسيار بيش از قربانيان بمباران برلين بوده باشد. اين آمار تنها زماني معنادار ميشود كه به ياد بياوريم در آن هنگام تقريبا تمام ساختارهاي اداري و اجتماعي دچار هرج و مرج شده بود. با اين حال چنين تصاعدي در آمار باز هم حيرتآور به نظر ميرسد: آمار خودكشي در نيمه نخست 1945 پنج برابر سالهاي پيش بوده است. توضيح دقيق دلايل افزايش خودكشيها در ماههاي ياد شده بسيار مشكل است. بر اساس اطلاعاتي كه امروز از آرشيو و اسناد پليس جنايي برلين در دسترس است يكي از نخستين خودكشيها با پيدا شدن جسد زني 53 ساله در اول آوريل كه مسموم شده بود گزارش شد. پليس علت و انگيزه مرگ را ابتلا به نوعي ماليخوليا گزارش كرده است. توضيحات پليس در باب انگيزه خودكشي جالب توجه است. بيشتر گزارشها، انگيزههاي خودكشي را «روسها»، «وضعيت امروزي» و «جنگ» ذكر كردهاند. در ساختار آلمان نازي حتي پليس جنايي مجبور به رعايت استاندارهاي خشك تعريفشده توسط ناسيونال سوسياليستها بود كه گزارشدهندگان را ملزم ميكرد، گزارششان را بر اساس آن چارچوب تنظيم كنند. با توجه به سلطه چنين چارچوبي نميتوان انتظار داشت كه گزارشها انگيزههاي واقعي مرگهاي خودخواسته را منعكس كرده باشند. گرچه ممكن است در نگاه نخست ساده انگارانه به نظر بيايد اما ترس و افسردگي عمومي از ارتش سرخ را ميتوان يكي از قويترين انگيزههاي خودكشي محسوب كرد. پروپاگانداي نازيها در طول سالهاي جنگ تصويري به شدت نژادپرستانه از سربازان آلماني ارايه داد بود. آلمانيها ترغيب ميشدند كه بايد در مقابل روسها ايستادگي كنند. زنان بسياري كپسولهاي سيانور يا تيغهاي بسيار برنده همراه خود داشتند تا در مواقع لزوم به سرعت بتوانند خودكشي كنند. مشاهدات حاكي از اين است كه در آوريل 1945 در كنسرت فيلارمونيك برلين بين جوانان هيتلري (Hitlerjungen) كپسولهاي سيانور توزيع ميشده است.
بر اساس گزارشهاي متعدد، افزايش نرخ تجاوز و خشونت فيزيكي نيز ارتباط مستقيم با افزايش تعداد خودكشيها در زنان به ويژه در مناطق تحت سلطه ارتش سرخ شوروي داشته است. لازم به يادآوري است كه علاوه بر هيتلر و گوبلز تعداد بسياري از افسران نازي در همان آوريل 1945 خودكشي كردند. با اين وصف به نظر ميرسد در بين آلمانيهايي كه به «پيروي» عادت كرده بودند موجي از خودكشي راه افتاد. «تبليغات وسيع روي تودهها» توسط نازيها كه با جنگ آغاز و با نژاد پرستي بيحد و مرز همراه شده بود اينگونه به نهايت خود رسيد. به نظر ميرسد در ماههاي نخست 1945 يعني در زماني كه نخستين نشانههاي فروپاشي ساختاري در ارتش مشهود شده بود، بيشتر مرگهاي خودخواسته تحت تاثير شوك احتمال شكست روي داده بود. در همين ماهها تابوي «خودكشي» فروريخت. روانشناس كاتوليك، اريك مننينگر تاثيرات خشونت و حافظه را مورد بررسي قرار داد. او در سال 1947 نوشت كه تاثير شكست بزرگ سياسي، ترس از آينده و مسووليت در قبال گذشته از دلايل اصلي موج خودكشي بوده است.