اسطوره و عشق از زاويهاي ديگر
امير مهنا| ابراهيم دمشناس، نويسندهاي آرام است كه تلاش ميكند فقط و فقط از طريق نوشتههايش، روزنههايي براي ارتباط با جهان پرآشوب امروز پيدا كند. همين گوشهنشيني و نوشتن مداوم، حالا از او نويسندهاي ساخته كه مطرحترين موسسات انتشاراتي به سراغ چاپ و عرضه كارهايش ميروند. دمشناس ازآنجمله نويسندگان خطه جنوب است كه تعلقات بومي را در هالهاي از تكنيك متداول داستاني به كار ميگيرد. به اين معنا كه مانند اسلاف نويسنده خود از اين خطه، به مفهوم زيست بومي و تفكر جهاني معتقداست. روند داستاننويسي اين نويسنده را نميتوان در ادامه هيچكدام از نويسندگان جنوب گنجاند زيرا آنچه در پروندهاش تاكنون مشاهده ميكنيم، راه و رسمي منحصر به جهان ذهني خود اوست. دلبستگي به ادبيات كلاسيك و مطالعه مداوم در اين حوزه و در كنار آن، پيگيري مسائل روز ادبي، خصوصا در زمينه داستان باعثشده كه طمانينهاي خاص بر كارهاي نويسنده حاكم باشد. دمشناس با مجموعه داستان« نهست» نشان داد كه علاوه بر شناخت موثر فرم، از موضوع مهمي چون محتوا هم غافل نيست. اين مجموعه كه نام نويسندهاش را بر سر زبانها انداخت و موفق به دريافت يكي از مهمترين جايزههاي ادبي كشور هم شد، هنوز هم به عنوان سكوي پرش نويسنده مطرح است و خواننده دارد. درميان آثار نه چندان زياد اين نويسنده كارهاي ارزشمندي يافت ميشود كه خشتي بر ديوار ادبيات داستاني ما افزودهاند. تمركز طولاني مدت و دقيق دمشناس بر داستان كوتاه، شكلي از ديگرگونه نوشتن در اين حوزه را پديد آورد. شكلي كه راه و رسمي تازه در نوشتن را پيشنهاد ميكند و نيازمند بررسيهاي بيشتر از سوي منتقدان است. آخرين كار نويسنده يعني«آتش زندان» حكايت ديگري دارد. رماني در حجمي هشتصد صفحهاي و روايتي تودرتو از مناسبات زندگي پر فراز و نشيب يك خانواده كه بر پايه مفهوم دوگانه عشق پيش ميرود. مديريت و معماري اين كار و دقت در ظرافتهاي اتمسفر داستاني باعث شده كه رمان، در بخشهايي به پهنه گسترده اسطوره پهلو بزند و در بخشهايي عشقهاي زميني را مد نظر داشته باشد و در بخشهايي ديگر اين مفهوم را به عنوان مفهومي ازلي و ابدي بسازد و بپردازد. اقبال خوب رمان دردورهاي كه كمتر كسي، وقت و انگيزه و انرژي براي خواندن كتابهاي قطور دارد، نشان ميدهد كه دمشناس علاوه بر دقت در نوشتن و درك زمانه، نوعي آشتي مجدد بين مخاطب و كتاب ايجاد كرده، يعني همان رويكردي كه جزو لاينفك نوشتن در دوران ما است. ساخت و پرداخت دو شخصيت مثال زدني مانند اسماعيل و مريم و هدايت آنها به سمت روايتها و ايجاد سرگذشتي از جنس عشق با استفاده از بيشتر عناصر نوشتن مانند شيوه نامهنگاري، روايت اول شخص و سومشخص، هنگامهاي از سليقه نوشتن ايجاد ميكند كه خواننده را در لذتي بيچون و چرا فروميبرد و در تعليقي«ذاتي» نگهميدارد.