• 1404 شنبه 14 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4080 -
  • 1397 يکشنبه 16 ارديبهشت

نگاهي به نمايشگاه نقاشي‌هاي آبرنگ احمدرضا‌ احمدي

قلبي براي ماندن

پنجره نيمه‌باز است و دو پرنده زيبا محبوس در قفس سفيد درست روبه‌روي گل‌هاي قرمز و زيباي پنجره آواز مي‌خوانند، هواي بهاري امروز اما گرفته و ابري است. نگاهم از تابلويي به تابلوي ديگر روي ديوار مي‌چرخد. ناظر جهاني بي‌مدعا هستم. نوعي آغاز كه گويا دريافت و شناسايي براي پايانش متصور نيست. نقاشي‌هاي احمدرضا احمدي عزيز و گرامي با نواي فنچ‌هاي در قفس مرا در حالي نزديك به اميد و ماندن مي‌كرد كه در نااميدي تصوير شده است: «كشيدن آبرنگ‌ها نه از تفنن بود و نه از دلخوشي بود. آنها در انهدام كامل روحي كه مرا تسخير كرده بود، انجام شد.» (احمدرضا احمدي؛ بيانيه بهار 97) دنياي خيال‌انگيز شاعر اين‌بار در رنگ‌هاي رقيق سرريز شده‌اند. براي همه كساني كه با شعرهايش مانوس هستند به جاي كلمات او رنگ را انتخاب كرده است و چقدر ساده و بي‌آلايش روي برگه‌هاي دفتري قاب گرفته‌شده‌اند.

نمايشگاه او با عنوان «هزار اقاقيا در چشمان تو هيچ بود» در گالري كاما، ما را به اميدواري يا بهتر بيان كنم اميد به زندگي دعوت مي‌كند. پس در اينگونه دعوت نبايد توقع و انتظار تابلوهاي نقاش حرفه‌اي و باتكنيك‌‌ را داشته‌باشيم. ما شاهد احساس شاعر شمعداني‌ها هستيم. بيانيه احمدي بيانگر هر آنچه بايد بدانيم است. حسي كه ممكن است سراغ هركسي بيايد. نااميدي و افسردگي در دنياي بي‌رحم امروز از كسي دور نيست. او از غم و نااميدي مطلق در دوراني نه‌چندان دور مي‌گويد: «روزهاي افسردگي مدام كه زمين از زير پاهايم مي‌گريخت و سقف آسمان آنقدر پايين آمده بود كه مرا به خفگي مي‌برد. ابتدا با هراس شروع كردم. دوست من، «ابوالفضل همتي اهويي» مرا دلداري مي‌داد و مرا به آتليه‌اش مي‌برد» (احمدي؛ بيانيه بهار 97)

شاعر مجموعه «از باراني كه دير باريد» لحظات نااميدي خود را كوتاه و ساده با ما به اشتراك مي‌گذارد. وقت را محدود مي‌داند و فرصت را تمام شده؛ بنابراين دور از ذهن نيست كه او به مينيمال اكتفا مي‌كند. لكه‌رنگ‌هاي زرد و قرمز و آبي روي كاغذ ناتوان از گفتن است، اما احمدي در كاتالوگ ويژه‌اي نياز خواندن را برآورده كرده است. اين شاعر پركار معاصر در حاشيه بعضي از نقاشي‌هايش در كاتالوگ شعري نوشته بود. تقدم و تاخر شعر و نقاشي را نمي‌دانم. اما هر چه بود لذت خوانش شعرهايش براي من فراهم شد. البته ناگفته نماند كه ذهن خيالي شاعر در كنارمفهومي از آبرنگ‌ها بسيار نظرم را جلب كرد. اجازه انتشار آن چند شعر در اين نوشته نيست و مخصوص همان كاتالوگ سفارشي است. اما چيزي كه مرا به نوشتن واداشت اميد دوباره به ماندن و حيات اين نويسنده خوب و دوست‌داشتني بود. آن هم در شرايطي كه سقوط را حتمي مي‌دانسته و با نيستي دست و پنجه نرم مي‌كرده؛ با قلم‌مو و آبرنگ انسي دوباره با ماندن و زندگي كردن برقرار مي‌كند. به راستي خشنود شدم كه تا گرماي حضورش را در كنارمان حس مي‌كنيم شخص خودش احساساتش را در كمال سادگي، بدون ذره‌اي ادعا با ما به اشتراك گذاشته است. اين اتفاق را گرامي شمردم و بسيار دوست داشتم كه او هست و به بازديدكنندگان لبخند مي‌زند.

احمدرضا احمدي يكي از درختان تنومند ادبيات معاصر ايران است. پس هر جوانه‌اي از درختي تنومند را مي‌توان نهالي جداگانه كرد، البته كه نياز به دقت و مراقبت هم دارد. به اين دليل كه ذهن توانا و عميق او به تازگي با اين هنر آشنا شده و به طور يقين آفرينش‌هاي بيشتر و خيال‌انگيزتري مشاهده خواهيم كرد «... پس آب‌رنگ‌ها با آموزگاري دوستم تولد يافتند و روزهايم آرام آرام دلپذير شدند.» (احمدي بهار 97)

در خيالم هزار شاخه اقاقياي بنفش را با بوي خوشش تصور مي‌كنم. اقاقيا هميشه مفهومش براي من نشاني از زندگي دوباره طبيعت است. زيرا فقط روزهاي لطيف ارديبهشت هستند كه به اين گل زيبا زندگي مي‌بخشند.

نواي پرنده‌هاي گالري را با هزار اقاقياي خيالي پيوند مي‌زنم و در ميانش زادروز احمدرضا احمدي را قاب مي‌گيرم و اين شعر زيباي شاعر را با خود زمزمه مي‌كنم.

در آتش مي‌سوخت / به ما خيره بود/ طلب ياري داشت / در آتش صاحب دو قلب شده بود/ قلبي براي ماندن و قلبي براي رفتن

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون