ماها قهرمانيم و بازنده ميشيم
فرزانه قبادي
اگر جمعيت آمده بود يك هنرمند بزرگ را تشييع كند، آنگاه هنرمندان ميتوانستند مطمئن باشند كه اگر در زندگي روزمره و نان و آب ماندند، حداقل تشييع جنازهيي درخور نصيب آنها خواهد شد. اما، متاسفانه ديديم هنرمند ديگري با شرايط كاملا مشابه درگذشت و رسانهها هم اعلام كردند، اما اين هنرمند زحمتكش در غربت و فقط در ميان حلقهيي از دوستان و اعضاي خانواده دفن شد.
آنها ميخواستند بگويند ما بخشي از يك رويداد بزرگ بوديم. هر كسي ميتوانست از اين رويداد بهرهبرداري كند. كساني ميتوانستند با رفتن زير تابوت كسي كه او را نميشناختند براي خود وجهه اجتماعي بسازند، كسان ديگري ميتوانستند عكسهاي اين مراسم و سلفيهاي خود را روي فيسبوك با ديگران همخوان كنند، و عده ديگري ميتوانستند از اين مراسم بهرهبرداري سياسي كنند.
نام مرتضي پاشايي دو هفتهيي ميشود كه صدر خبرها و متنهاي منتشر شده در شبكههاي اجتماعي را به خود اختصاص داده است. از زماني كه او بر اثر پيشرفت بيمارياش راهي بيمارستان بهمن شد تا زماني كه خبر تاثربرانگيز غلبه سرطان بر خواننده 30 ساله موسيقي پاپ به سرعت به گوش همه رسيد؛ اما خبرها به همين جا ختم نشد. هواداران او پس از شنيدن خبر فوتش تجمعي خودجوش در مقابل بيمارستان بهمن تشكيل دادند و همنوا با هم به شكلي جديد همدردي خود را ابراز كردند. گروههاي مختلف همنوا با هم شروع به خواندن ترانههاي محبوب اين خواننده كردند و بعضي با اشك و بعضي با بغض خاطرات كنسرتهايش را مرور كردند. شگفتي اقشار مختلف از چنين حركتي به قدري بود كه رسانهها هم نتوانستند در مقابل اين حركت منسجم گروهي سكوت كنند. خوانندهها كليپهاي كوتاه و بعضي چهرهها ويديوهايي را در شبكههاي اجتماعي منتشر كردند. نظرات متناقض بود، بعضي مخالف چنين حركتي بودند و بعضي هم از بروز چنين حركتهايي حمايت ميكردند. انتقادها و تمجيدها همچنان ادامه داشت تا اينكه مراسم تشييع مرتضي پاشايي با تمام حواشياش برگزار شد. حالا ديگر نميشد گفت كه تنها هواداران او براي ابراز همدردي و غم راهي ميادين اصلي شهرهاي مختلف شدهاند و به ياد او شمع روشن ميكنند. بسياري از شهرهاي دور راهي تهران شدند تا براي آخرين بار شاهد كنسرت سكوت خواننده محبوبشان باشند. حالا ديگر اتفاق فراتر و وسيعتر از تجمع هواداران يك خواننده محبوب بود. تحليلهاي مختلف در شبكههاي اجتماعي و محافل مختلف همچنان ادامه داشت، اما يك نقطه مشترك در تمام اين تحليلها وجود داشت، حيرت از چنين اجتماعي براي تشييع يك خواننده. موسيقي پاپ حالا شاهد اين بود كه خواننده اين سبك از موسيقي با حضور پرشور مردمي كه ترانههايش را براي بدرقهاش بازخواني ميكنند روبهروست. اجتماعي كه شايد حاشيههايش بسياري را بيازارد، اما وقتي كه از بيرون به اين حضور نگاه ميكنيم مردمي را ميبينيم كه بيهيچ دعوتي در روز ميان هفته در اجتماعي عظيم براي بدرقه كسي آمدهاند كه شايد حتي فرصت حضور در كنسرتهايش را هم نداشتهاند. مردمي كه هيچ رسانه رسمياي فراخواني براي حضور حداكثريشان نداد، اما با حضورشان تمام رسانهها را وادار به تدوين تحليل اين اتفاق از زواياي مختلف كردند. و همچنان اين سوال مطرح است كه اين جمع چرا شكل گرفت؟ و آيا براي هنرمندان ديگر هم شاهد چنين برنامهيي خواهيم بود يا نه؟ مجيد بهرامي، بازيگر تئاتر با فاصله يك روز پس از مرگ مرتضي پاشايي در سن 37 سالگي بر اثر سرطان فوت كرد. اما بازتاب اين خبر به اندازه بازتاب خبر فوت مرتضي پاشايي نبود. و همين اتفاقات است كه تمام معادلات را به هم ميزند، اينكه بعضي حضور روز يكشنبه مردم را نتيجه پررنگ شدن شبكههاي اجتماعي در زندگي مردم ميدانند، اينكه بعضي معتقدند بسياري از مردم در اين مراسم حاضر شدند به اين دليل كه خود عزيزي را بر اثر سرطان از دست دادهاند، اينكه بعضي تحليلها حاكي از اين بود كه جوان بودن اين هنرمند باعث اين شد كه ميزان همدرديها براي مرگش دوچندان شود و اين تحليل كه مردم به دنبال بهانهيي براي سوگواري هستند اما تمام اين تحليلها با منتشر شدن خبر فوت مجيد بهرامي رنگي ديگر يافت. با توجه به اين اتفاقات شايد بايد اعتراف كنيم كه شيوهيي جديد براي ابراز غم و سوگواري در ميان عامه مردم در حال شكلگيري است و شايد بشود اذعان داشت كه مرگ مرتضي پاشايي شروعي است براي تمرين يك حركت جمعي منسجم و خودجوش. بهانهيي براي تمرين داشتن جامعهيي پويا كه به اتفاقات واكنش نشان ميدهد بيآنكه جرياني از بيرون هدايتش كند.