زندهها را دريابيد
سارا رافضي
يك
نميدانم چرا هميشه بايد موضعگيري و در هر جدالي سعي كنيم يك طرف ماجرا را بگيريم و بكشيم و بسطش دهيم. مرتضي پاشايي هنرمند پاپ بود و پاپ آرتيستها هم در تمامي شاخههاي هنري طرفداران بيشتري دارند و جمعيت غالب مردم به آنها گوش فرا ميدهند. حال اينكه مساله اين جوان با اندكي بزرگنمايي و وسعت گستره جغرافيايي پايان يافت، حاصل يك عده احساسات دروني زودگذر و مشمول جو ما ايرانيهاست كه گمان نميكنم كسي از آنان بيخبر باشد يا در جايي در مورد آن نخوانده باشد.
سالانه در موقعيتهاي مختلف هزاران مقاله و يادداشت و استتوس و خطابه در نكوهش اين خلق و خوي مردم ما صادر ميشود و هزاران نفر هم ميخوانند و در نهايت يا سر تكان ميدهند يا با آه و نالهيي از سطح وجود ميگويند از ماست كه بر ماست.
و هنوز به هيچ ادراكي از عجايب پرطرفدار بودن و ازدحام مجازي و حضوري مردم در سوگواريهاي مرتضي پاشايي نرسيدهام.
دو
در سابتكست ميرسيم به مساله مهمتر و سوالبرانگيزتر كه در بحثهاي اين روزهاي فضاهاي مجازي از آن با عنوان سونامي سرطان ياد ميشود و كودك و پير و جوان را گرفتار خود كرده است. چند سالي است كه قربانيان اين بيماري مهلك بسيار زياد شدند و هر روز هم به تعداد آنان افزوده ميشود. ريشهيابي براي شيوع بيماريهاي مرگبار امري است عبث و بيهوده و تحليل آن به هيچوجه كار ما نيست.
تنها بايد يادآوري كرد كه در گوشه و كنار بحثهاي هنرمندانه خود و غمبادهايمان براي هنرمندان مختلف، پاشايي، بهرامي و...، اندكي هم به منشأ آن و افراد نيكوصفت و سختكوشي كه هرساله زير دست و پاي اين مرض مشكل جان ميدهند بينديشيم و بدانيم كه هنرمند بهانه است. يك شخص است. يك فرد 30 ساله با صدايي خوب. يك بازيگر جوان با شخصيتي عالي يا يك فوتباليست جوان كه چندروز بعد از مرگشان در خاطرات مردم كمرنگ و كمرنگتر خواهند شد.
زندهها را دريابيد. كمكشان كنيد. بيمارها فراوانند و سازمانهاي خيريه هم همين طور.