وقتي كليشه قلب ميليونها نفر را به درد آورد
شيرين كريمي
/
بخش بيشتر زندگي روزمره ما با كليشهها ميگذرد، كليشه به معناي تفكر قالبي است كه در ذهن جمعي گروههايي از جامعه شكل گرفته است و اين كليشهها را اغلب افراد از رسانههاي جمعي دريافت ميكنند، گاهي كليشه خيلي هم ضروري است و اگر نباشد برقراري ارتباط با ديگران بسيار مشكل ميشود، ارتباط به معناي ارتباط روزمره افراد در فضاي عمومي با يكديگر، در فقدان كليشه تقريبا ناممكن ميشود. دو معناي مثبت و منفي براي كليشه را در نظر بگيريم، معناي مثبت آن وقتي است كه باعث شكلگيري فضاي عمومي و حضور افراد در كنار يكديگر و گفتوگوي افراد با يكديگر ميشود و معناي منفي آن وقتي است كه حالت افراط به خود ميگيرد يعني استفاده مرتب از قالبهاي فكري آماده و ندادن رنج انديشيدن به خود و مخل نظم جامعه شدن و در اين حالت بايد براي كمرنگ شدن كليشهها تلاش كرد و البته هر دو معناي مثبت و منفي با قضاوت نيز همراه است.
فضاي جامعه ايران در روزهاي اخير و در آن يكشنبه عظيم، به روايتي شاهد حضور صدها هزار نفر و به روايت ديگر شاهد حضور دهها هزار نفر از مردم در تشييع پيكر خواننده پاپ ايراني مرتضي پاشايي بود. نام آن روز را يكشنبه عظيم ميگذارم از اين جهت كه در روزهاي قبل از آن، كليشه به معناي مثبتش قلب آن همه ايراني را به درد آورد. به واسطه رسانههاي در تملك مردم مثل اينترنت و موبايل، خبر پخش شد، ذهن جمعي شكل گرفت، قضاوتي جمعي شكل گرفت و مرتضي پاشايي به عنوان خواننده محبوب و خوش صدا و اخلاق مدار كه در جواني مدتها با رنج كشنده سرطان مبارزه كرد، قضاوت شد (و البته كه قضاوت صحيحي بود). قضاوت توسط رسانهها بسط داده شد و ذهن جمعي در وسعت بيشتري شكل گرفت و هزاران نفر همقدم شدند و پيكر را تشييع كردند و يكشنبه عظيم رخ داد.
نكته مهم در يكشنبه عظيم اين بود كه همدلي برخاسته از كليشه، محدود به تهران و دختران و پسران تهران نشين نبود. خبر با سرعتي يكسان به تمام ايران ميرسيد و خيليها از جاهاي مختلف كشور روانه قطعه هنرمندان شدند و همدلي يك همدلي برابر بود، در آن يكشنبه عظيم كليشه، نابرابريها را شكست و قلبها از نقاط مختلف كشور و در طبقات مختلف جامعه، يكسان به درد آمد و اين حضور معجزه كليشه به معناي مثبت آن بود.
امروزه مرگ يك نويسنده يا شاعر يا روشنفكر يا سياستمدار باعث اين ميزان حضور و همدلي نميشود. اين قدرت كليشه است. خواننده پاپي با خصوصيات اخلاقي مرتضي پاشايي خود را تافته جدا بافته از ديگران نميداند و با كليشههاي مردم همراه ميشود، با كليشههايي كه توسط مردم و به خصوص جوانان درك ميشوند همراه است بنابراين مردم هم او را همراهي ميكنند.
گاهي گفته ميشود كليشه مانع انديشيدن و طرح پرسش ميشود و بنابراين مانع خلاقيت ميشود. يك قالب آماده است كه فرد آن را ميگيرد و عينا تقليد و پياده ميكند اما در مورد آن يكشنبه عظيم، اتفاقا فضاي بحث و گفتوگو و نقد و پرسش و پاسخ گرم بود؛ جوانان در گروههاي چهار پنج نفري آزاد و بيتعارف وبا صداي بلند درباره واقعه بحث ميكردند. در مسيرهاي رفت و آمد، در واگنهاي مترو، در اتوبوسها و در بهشت زهرا، دختران و پسران جوان با يكديگر گفتوگو ميكردند واقعه را شرح ميدادند و مرتب پرسش مطرح ميكردند؛ چرا اينهمه جمعيت آمدند؟ چرا تمام گروههاي سني از مرد و زن و پير و جوان آمدهاند؟ چرا ترانههاي پاشايي را ميخوانند؟ چرا اشك ميريزند؟ چرا به سمت آمبولانس و تابوت هجوم ميبرند؟ چرا خيليها عكس و فيلم ميگيرند؟ اين همه انگيزه براي حضور در اين مكان براي چيست؟ و اين پرسشها را خودشان جواب ميدادند و ذهنشان مدام درگير تحليل و پيدا كردن پاسخ بود و مهمتر از همه اينها نقد رفتار خودشان بود. دختران و پسران جوان در گفتوگوهايشان رفتار خودشان را و رفتار مردم را نقد ميكردند و زشتيها و زيباييهاي رفتار جمعي را شرح ميدادند و همه اينها معناي حضور جمعي است. در واقع پاسخ دادن به اين پرسشها در درجه دوم اهميت قرار دارد و اهميت اصلي اين واقعه شكلگيري فضاي گفتوگوي جمعي و ايجاد پرسش و فكر كردن جمعي درباره آن حضورعظيم بود. فكر كردن و گفتوگو كردن و پرسيدن درباره هر موضوعي، در يك جمع و درباره اينكه اگر مثلا فلان رفتار از طرف جمعيت ميشد چقدر زيباتر و بهتر بود و اين نوعي نقد خود است. همه اينها تجربه با ارزش حضور در جمع است. حضور بيهزينه و وصلكننده، حضور آشتيدهنده از اين جهت كه هدف مشترك، همدلي است و اين تجربه و گفتوگوي جمعي و نقد به خود و خرد جمعي است كه رفتارهاي بعدي را اصلاح ميكند و به صورت زيباتر و كماشتباهتري در جامعه شكل خواهد گرفت. ارزش نهايي آن يكشنبه عظيم حضور مردم در جامعهيي است كه در آن سهم دارند و متعلق به خودشان است و اينبار قدرت كليشه محرك اين حضور عظيم شد.