يك مرگ و هزاران تحليل
احسان شاهقاسمي/ چند روز گذشته و با درگذشت مرتضي پاشايي رويدادهايي اتفاق افتاد كه باعث شكلگيري بحثهاي متعددي در رسانههاي اجتماعي و متعارف شد. مرتضي پاشايي خواننده مطرحي بود و هرچند آثار زيادي نداشت اما روند موفقيت را به سرعت طي كرد. او به جز صداي آهنگدار با نالهيي دلنشين وجه مميزه خاص ديگري نداشت و اگر هم داشت متاسفانه فرصتي پيش نيامد كه آن را ابراز كند. با اين وجود، رويدادهايي كه پس از مرگ تراژيك او اتفاق افتاد نه تنها به ذهن خودش نميرسيد، بلكه باعث ايجاد پرسش در مسوولان هم شد.
يكي از دلايل ايجاد اين شرايط رسانهها و مخصوصا رسانههاي اجتماعي بودند كه به صورت لحظه به لحظه فرآيند ضعف و مرگ او را پوشش ميدادند. اولويتهاي اجتماعي حالا ديگر صرفا با رويدادهاي روز يا برنامهريزي رسانهيي تعيين نميشوند. هر كس اين امكان را دارد كه اولويت ايجاد كند و رسانههاي اجتماعي توانستند چنين زمينهيي را فراهم كنند.
دليل ديگر، عيادت هنرمندان و سلبريتيها از مرتضي پاشايي بود. در علوم اجتماعي گفته ميشود كه اين افراد هالهيي اطراف خودشان دارند كه به آنها امكان ميدهد شخصيت خود را بر بسازند. وقتي بازار عيادت از مرتضي پاشايي داغ شد، برخي سلبريتيها فرصت را براي عقب نماندن از جهان شهرت مغتنم شمردند و گرچه قصد خدمت به خود را داشتند اما در واقع اجازه ندادند اولويت مرتضي پاشايي از ذهن مردم پاك شود.
دليل ديگر، قدرت گرفتن فرهنگ سرگرمي در جوامع مدرن است و ايرانيها در اقتباس امور نو معمولا دست به افراط ميزنند. شخصيتهاي عامهپسند معمولا اهميت اجتماعي بيشتري از شخصيتهاي واقعا «مهم» دارند و مرتضي پاشايي هم جزو شخصيتهاي عامهپسند بود.
يك دليل مهم براي ايجاد بسيج اجتماعي، سرطان بود. هنرمندان براي مشهور شدن و درخشيدن به شرايطي احتياج دارند كه الزاما چندان دلچسب نيستند. بيماريهاي مهلك، جوانمرگ شدن و احساس صميميت يا همذاتپنداري از راه دور، عوامل مهمي براي شهرت پس از مرگ هستند. متاسفانه همه اين شرايط در مرتضي پاشايي وجود داشت.
دلايل ديگري هم براي استقبال از مراسم تشييع جنازه مرتضي پاشايي وجود دارد كه نميخواهم در مورد آنها صحبت كنم. اما، چيزي كه به صورت جسته و گريخته در برخي نقدها ديده ميشود اما نديدهام به صورت سر راست مطرح شود، عشق به خود است. يك بررسي سردستي نشان ميدهد اكثر افرادي كه در مراسم تشييع جنازه مرتضي پاشايي شركت كردند، به دليلي غير از تشييع جنازه آنجا بودند.
اگر جمعيت به خاطر درگذشت يك انسان با اخلاق شركت كرده بودند، با اين استدلال بايد تشييع جنازه ساير درگذشتگان امين هم به همين ابعاد برگزار ميشد. اما، همه ميدانيم كه چنين نيست. البته حلقهيي از كساني كه عمري با يك نفر سر كردهاند ميدانند كه او چگونه انساني بوده و بنابراين تشييع جنازه معتمد محله شلوغتر از يك هم محلهيي معمولي برگزار ميشود، اما هرگز ترافيك تهران بند نميآيد. اگر جمعيت به خاطر مرگ تراژيك يك انسان در اين مقياس به محل تشييع جنازه هجوم آورده بودند، آنگاه ميتوانستيم ادعا كنيم جامعه ما جامعهيي اخلاقي است. سالانه هزاران پدر و مادر در عين بياعتنايي فرزندانشان بدون مراقبتهاي پزشكي رها ميشوند تا بميرند. اين مرگها و دهها نوع مرگ ديگر خيلي تراژيكتر از مرگ مرتضي پاشايي بود، اما نميتوانند جمعيت تشييعكننده زيادي را جلب كنند. اگر جمعيت آمده بود يك هنرمند بزرگ را تشييع كند، آنگاه هنرمندان ميتوانستند مطمئن باشند كه اگر در زندگي روزمره و نان و آب ماندند، حداقل تشييع جنازهيي درخور نصيب آنها خواهد شد. اما، متاسفانه ديديم هنرمند ديگري با شرايط كاملا مشابه درگذشت و رسانهها هم اعلام كردند، اما اين هنرمند زحمتكش در غربت و فقط در ميان حلقهيي از دوستان و اعضاي خانواده دفن شد.
پس [اكثريت] جمعيت چرا به مراسم تشييع جنازه مرتضي پاشايي آمده بودند؟ پاسخ: عشق به خود. خودخواهي [حداقل در آينده قابل پيشبيني] فرجام بشر است. انسانها كم كم ياد ميگيرند كه عشق به ديگري كاري مهمل است و انساني خوب است كه خودش را دوست بدارد. برخي جملات را اين روزها از زبان مشاوران ميشنويم كه قبلا كمتر به گوش ميرسيد: بدنت را دوست بدار و از آن لذت ببر؛ كسي ميتواند ديگران را دوست داشته باشد، كه خودش را دوست داشته باشد؛ دوست داري بهترين باشي و همه در مهماني به تو نگاه كنند؟
از نظر من بخش عمدهيي از جمعيت در يك كنش نمايشي براي روشن كردن مسالهيي براي خود يا ديگران به اين مراسم آمده بودند. آنها ميخواستند بگويند ما بخشي از يك رويداد بزرگ بوديم. هر كسي ميتوانست از اين رويداد بهرهبرداري كند. كساني ميتوانستند با رفتن زير تابوت كسي كه او را نميشناختند براي خود وجهه اجتماعي بسازند، كسان ديگري ميتوانستند عكسهاي اين مراسم و سلفيهاي خود را روي فيسبوك با ديگران همخوان كنند و عده ديگري ميتوانستند از اين مراسم بهرهبرداري سياسي كنند.
جالب است كه همه هم بايد از اين فرآيند فيلمبرداري و عكسبرداري ميكردند تا امكان بهرهبرداري فراهم آيد، حتي اگر اين بهرهبرداري به قيمت له كردن پاكترين احساسات مادرانه يك انسان با فيلمبرداري از آخرين لحظات زندگي او، يا بياحترامي به مرده و جلوگيري از دفن محترمانه او انجام شده باشد.