• 1404 يکشنبه 18 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4193 -
  • 1397 پنج‌شنبه 5 مهر

بيانيه هنرمند

من هم مانند ديگر هنرمندان طراحي را از كودكي شروع كردم و يادم هست كه روي ديوارهاي خانه خط‌خطي مي‌كردم و هميشه با من در خانواده برخورد مي‌شد و شايد اين مخالفت‌ها لازم بود تا من با پافشاري بيشتري هنر را دنبال كنم و باعث نشد، متوقف شوم. در خانه ما هنر ذاتي بود به خاطر پيشينه خانوادگي ما كه به جد پدري‌ام ميرزاعبدالغفار نجم‌الدوله مي‌رسد و از دانشمندان و منجمان و رياضيدانان عهد ناصري است و هميشه از كودكي يكي از الگوهاي زندگي من بود كه در عمر ٨٠ساله‌اش ٦٤جلد كتاب نوشته و از پيشگامان علوم جديد در ايران بوده است. در خانواده ما همه از خط خوبي برخوردار هستند و يادم هست در كودكي دفترچه‌هاي نقاشي خواهرم و برادرم را كه كمي بزرگ‌تر از من بودند نگاه مي‌كردم و اين هيجاني در من ايجاد مي‌كرد و مرا به نقاشي كردن وامي‌داشت. در سن نوجواني تابستان‌ها دوست داشتم به كلاس نقاشي بروم ولي چون نمي‌شد از روي يك مدل دفترچه نقاشي قديمي كپي مي‌كردم يا به حياط خانه مي‌رفتم و با آبرنگ از گياهان كار مي‌كردم، خيلي از آنها را مادرم دور انداخته، همه اينها باعث شد تا قلم و كاغذ بهترين دوستان من باشند و دانستم كه در آخر هم تنها قلم و كاغذ هستند كه با من هستند و هميشه در كيفم قلم و كاغذ دارم و با آنها زندگي كرده‌ام. با وجود اينكه پدرم دوست داشت به رشته رياضي بروم يا دكتر شوم به خاطر پيشينه اجدادم كه همه دكتر بودند مثل ميرزاعلي‌خان ناصرالحكما ملقب به اعلم‌الممالك كه اولين جراح آب مرواريد در ايران بود اما در آخر به هنرستان و رشته معماري رفتم اما محاسبات رياضي آن را دوست نداشتم. در كلاس‌هاي طراحي براي همه همكلاسي‌هايم طراحي مي‌كردم و حتي زنگ تفريح‌ها هم در كلاس مي‌ماندم و در سه كلاس پشت سر هم به اضافه زنگ تفريح‌ها كار مي‌كردم. معلم‌هاي نقشه‌كشي هميشه مرا به خاطر اينكه نقشه‌هاي معماري‌ام را نقاشي مي‌كردم، بازخواست مي‌كردند و مي‌گفتند تو براي چي به اين رشته آمدي و چرا نرفتي رشته گرافيك يا نقاشي. تلاش زيادي كردم تا تغيير رشته دادم و پيش‌دانشگاهي هنر را به هنرستان تجسمي پسران رفتم كه يكي از آرزوهايم بود و يكي از افتخاراتم بود كه روزي بزرگاني چون هانيبال الخاص و سهراب سپهري و... در آن درس خوانده بودند. فضاي قديمي و حياطش حس خاصي داشت و ناظم ما اميرشاهرخ فريوسفي بود و مديرمان جلال متولي اساتيد خوبي داشت و حتي معلم زبان ما آقاي عباس مهرپويا كه جملاتش هنوز در ذهنم هست كه گفت گاهي براي رد شدن از زير شاخه درخت نبايد سرت راخم كني بلكه بايد شاخه را با دست به سمت بالا ببري و رد شوي. پيش‌دانشگاهي هنر را تمام كردم و در دانشگاه قبول شدم.

در دانشگاه معروف شده بودم به كسي كه هميشه در حال طراحي كردن است. با كار زياد به اين سادگي رسيده‌ام و خطوط طراحيم از پرخطي به سادگي رسيده است. روي سطل آشغال دانشگاه تلفن عمومي در‌هاي سرويس بهداشتي، در كمدها و ديوارهاي كنار ساحل و هر جا كه دستم مي‌رسيد، اثري باقي مي‌گذاشتم. طراحي بخشي از زندگي من بود، قلم و كاغذ جزيي از بدن من شده بود. همه جا همراهم بود، محدوديت‌هاي دانشگاه باعث مي‌شد با شدت بيشتري سراغ هنر بروم. براي من سوال بود كه قرار است به چه چيزي برسم و پاسخي نمي‌يافتم، فقط مي‌دانستم بايد ادامه دهم. در روستاي صلاح‌الدين كلا در كلبه‌اي نزديك جنگل و رودخانه به مدت ٤سال شبانه‌روز طراحي كردم و تنهايي من اين گونه مي‌گذشت. يكبار ساعت ١١بود كه شروع به نقاشي كردم و وقتي دوباره به ساعت نگاه كردم ١١شب بود بي‌آنكه بدانم چگونه گذشت و آرزويم اين بود كه قلمي داشته باشم كه هيچ‌ وقت تمام نشود و كاغذي كه تمام نشود. به دنبال اين بودم كه خودم را پيدا كنم و جايي اين جمله ادگار دگا كه گفته بود سبك با كار زياد به دست مي‌آيد را خوانده بودم و در پركار بودن من بي‌تاثير نبود. از كودكي هميشه اتوبوس سوار مي‌شدم و در اين سال‌هاي اخير هم خيلي از مترو استفاده مي‌كنم. يكي از جامعه‌شناسان است كه مي‌گويد انسان معاصر منتظر هيچ چيز جز آمدن مترو نيست. بخشي از آثار من نيز به نشان دادن آدم‌هاي منتظر در ايستگاه‌ها يا كافه‌ها هستند و همگي مشاهدات من در اين فضاهاست و براي اينكه بتوانم حس آنها را بيشتر نشان دهم، طراحي‌هايم را داخل همين فضاها و به صورت زنده كار مي‌كنم. در مسيرهايي كه براي انجام كارهاي خودم در شهرتردد مي‌كنم به طراحي مي‌پردازم و گاهي پيش آمده كه آن‌قدر محو كاركردن شده‌ام كه فراموش كردم در ايستگاه مورد نظرم پياده شوم و اتوبوس به آخر ايستگاه رسيده. از تفريحات من در كودكي نگاه كردن به ابرها و پيدا كردن فرم‌هاي مختلف در آنها بود. از ديگر مجموعه‌هايي كه كاركردم كار روي اشياي دورريختني است. من در اطرافم هميشه با اشيايي مواجه بودم كه بعضي قديمي بود و بعضي در طول زمان جمع شده بود و اين ويژگي در خانواده باعث شده بود كه من هم اشيايي را نگه دارم مثلا تمام خودكارهايي كه تا به حال از كودكي استفاده كرده‌ام را جمع كردم كه خودش يك كلكسيون شده است هميشه با اشياي اطرافم مواجه بودم كه نمي‌دانستم با آن چگونه برخورد كنم، آنها را دور بيندازم يا نگه دارم و راه‌حلي كه به نظرم مي‌رسيد تبديل آن به اثر هنري بود. كفش خودم كه در طول زمان پاره شده بود را با تبديل كردن به يك چهره تبديل كردم به يك اثر هنري، انگار دهانش باز شده بود و انگار اشيا نيز موجود زنده‌اي هستند كه با ما سخن مي‌گويند. وقتي دانشجو بودم براي خودم هدفي گذاشتم كه به آن برسم و به خودم گفتم بايد نفر اول طراحي كشور بشوم تا اينكه سال ٨٩ بعد از تلاش‌هاي شبانه‌روزي و طراحي كردن در جشنواره ملي جوان ايراني نفر اول طراحي كشور شدم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون