تا آخرين نفس هايم
شبنم نيكخو
منتقد: هنرمند بدون محدوديت وجود ندارد، چراكه انسان بدون محدوديت نيز وجود ندارد. تنها صحبت از محدوديتهاي زندگي در جامعهاي نيست، محدوديتهاي فردي كه بر اثر عادات رفتاري پيش ميآيند، يا ضعف و ناراحتي جسمي، و يا كمبود منابع مالي، از عواملي كه ميتوانند هنرمند را در سطح جامعهاش محدود كنند، اولاترند.
هنرمند: هنرمندي را ميشناسم به نام فيل هنسن. او در زمان تحصيل در مدرسه هنر دچار يك بيماري شد كه سبب آسيب هميشگي به سيستم عصبي وي گشت. او به واسطه لرزش انگشتانش ديگر نميتوانست خطي راست بكشد. از مدرسه هنر بيرون آمد و پس از دورهاي كه تصور ميكرد درهاي عالم هنرهاي تجسمي براي هميشه به رويش بسته شدهاند، به لرزشها اجازه داد وارد هنرش شوند و شروع به طراحي كرد. او با به آغوش كشيدن يك كابوس، مسير هنري جديدي براي خود باز كرد و امروز يكي از هنرمندان بسيار خلاق چند رسانهاي است.
منتقد: تفاوت نگاه انسان به مسائل و نتيجهاي كه در پي دارد بسيار جالب است. چنين محدوديتهايي كه در گوش انسان مانند زنگي به صدا درميآيند و مدام ناتواني را هشدار ميدهند، با تغيير نگاه و ورود جسارت براي كشف راههاي نو، به خلاقيتي ميانجامند كه آن به اصطلاح ناتواني را قدر ميدانيم.
هنرمند: من اولين نقاشيهايم را با آبرنگي چندرنگ كه يكي از دوستان مادرم به من هديه داده بود شروع كردم. بيباكانه قلم را در آب ميزدم و در رنگ ميچرخاندم و روي كاغذ حركت ميدادم. مدت زيادي گذشت و من كه ديگر براي خودم درآمدي دانشجويي داشتم ميتوانستم ابزار بهتري خريداري كنم. از اولين خريد ابزار هنريام با دستي پر بازگشتم اما تا مدتها از آن تجربه بيباكانهاي كه تجربه كرده بودم خبري نبود و فكرم هم بيشتر درگير مصرف آن ابزار بود. با ترس از شروع كردن نميشود هنر را چشيد.
منتقد: هنرمند بايد مرزهاي ذهن خود را درنوردد و تلاش كند مسيرش را با تمامي موانع و محدوديتهايي كه قابل انكار و چشمپوشي نيستند بسازد.
Phil Hansen