ويترين
«كتاب «تاس اينشتين و گربه شرودينگر» شرحي از رفاقتها و رقابتهاي دو فيزيكدان برجسته است كه هر يك دارنده جايزه نوبل بودند و هر دو، دوران اوج كاري خود را پشت سر گذاشته بودند. اينشتين طرفداران زياد و شهرتي فوقالعاده داشت، اما شرودينگر در مقايسه با او كمتر از استقبال عموم برخوردار بود. آلبرت اينشتين نظريه زيباي نسبيت را ارائه و دنياي جديدي از رفتار طبيعت را رمزگشايي كرد، اما ذوق او به كنكاش عمق طبيعت، همچنان او را به فهم عميقتر رهنمون ميكرد تا جايي كه بتوان طبيعت را در چارچوبي واحد بيان كرد. اروين شرودينگر، خالق موج در مكانيك كوانتوم نيز مانند اينشتين به دنبال فهم رفتار طبيعت در چارچوب واحد بود. او همراه با اينشتين در مخالفت با تعبير احتمالاتي مكانيك كوانتوم همعقيده بود و آزمايش گربه شرودينگر را به كمك اينشتين مطرح كرد، اما ديري نپاييد كه اين دو خردمند در كنار احترام به يكديگر و نظرات مشترك ميانشان به اختلافنظرهايي رسيدند و اين امر مجادلهاي زيبا و علمي ميان آن دو به وجود آورد.»
«ملاقات با صادق هدايت در 1318 كه در سالهاي بعد به دوستي عميق بين آن دو بدل شد و تا هنگام خودكشي هدايت در 1330 در پاريس ادامه يافت، در برگزيدن راه آينده زندگي و تحقيقات اِنجَوي اثري تعيينكننده بر جاي گذاشت و بيشك هدايت در جهت دادن زندگي فرهنگي سيد نقشي ارزنده داشت. دريچه دنياي فولكلور و تحقيقات ادبي را او بر سيد گشود.»
«عناصر اصلي روايت چيست؟ روايت چه خصوصياتي دارد؟ پاسخ ساده اين است كه همه روايت داستانگو هستند، داستان پيرفت رويدادهايي است كه شخصيتها از سر ميگذرانند. از اين رو، روايت شكلي از ارتباط است كه پيرفتي از رويدادها به دست ميدهد، رويدادهايي كه شخصيتها تجربه كردهاند. ليكن آشنايي ما با اين رويدادها و شخصيتها به ميانجي خطوط چاپي است. پس متن عامل تعيينكننده در مواجهه ما با روايت است. روايتشناسي ماجراي روبهرو شدن ما با متن و عوامل متن است.»