داناييفرد با قلبي بزرگ
حسين كازراني
ايرج داناييفرد از دوستان فوقالعاده من بود. من در تيم پاس و تيم ملي با او همبازي بودم اما رفاقت ما ادامه پيدا كرد و تبديل به يكي از بهترين دوستان هم شديم. آشنايي من با ايرج هم به دوران بازيهايمان در تيم پاس برميگردد. همينجا بگويم با اينكه او را به عنوان بازيكن تيم استقلال ميدانند و بازيهايش در اين تيم معروف شد اما به نظر من داناييفرد بهترين بازيهايش را زماني انجام داد كه در تيم پاس بود. اما بازيهاي درخشان ايرج در تيم پاس و استقلال و بعد هم تيم ملي براي من مساله فرعي است، چراكه ما يك انسان بزرگ و كامل با قلبي مهربان را ازدست داديم.
خاطرهاي از آن دوران را اگر بخواهم برايتان تعريف كنم به زمان بازي من در تيم ملي برميگردد. جواناني بودند در تيم پاس كه آن زمان از سمت نازيآباد ميآمدند و با ما تمرين ميكردند كه اغلب از قشر ضعيف جامعه بودند. گاهي اتفاق ميافتاد كه من بعضي از وسايلم را كه احتياجي نداشتم يا اضافه بود را به اين بچهها ميدادم. يك روز ايرج جويا شد كه داستان اين وسايل از چه قرار است؟ برايش توضيح دادم كه اين وسايل اضافه است و براي تشويق اين بچهها اين كار را ميكنم. برايش جالب شد. چند وقت بعد سر يكي از تمرينها ديدم ايرج با دو تا ساك بزرگ آمده. به شوخي گفتم ميخواهي در دو تيم بازي كني؟ گفت يك مقدار وسايل براي همان بچهها آوردم. در ساك را كه باز كرد ديدم انبوهي از كفش و جوراب و شورت ورزشي و پيراهن و ساقبند را آورده بود و در اختيار من گذاشت تا بين بچهها تقسيم كنم. حالا شايد نتوانم تكتك برايتان تعريف كنم كه منش و رفتارش چگونه بود اما در كل بعد انساني ايرج بسيار بالاتر از بازي خوب فوتبالش بود.
در زمينه بازي فوتبالش هم بايد بگويم كه به نظر من آقاي حشمت مهاجراني كه آن زمان مربي تيم ملي بود، ايرج را خيلي دير شناخت. متاسفانه ايرج در آن جام يكي، دو تا بازي بيشتر نكرد. اگر زودتر از او استفاده ميشد، چه در مقدماتي و چه در بازيهاي جام، اتفاقات بهتري رقم ميخورد.در زمان بازي با عربستان هم يادم هست كه در تمرين قبل از بازي حادثهاي اتفاق افتاد كه خدا رحم كرد و آن ماجرا بهخير گذشت. دريچهاي پشت گل بود كه در آن كاملا باز بود. ايرج هم مشغول گرم كردن بود كه ناگهان ديدم ايرج نيست. يك نفر به عربي يك چيزهايي فرياد ميكشيد و ما فقط فهميديم كه ميگويد برق برق. رفتيم ديديم كانال پر بود از كابلهاي فشار قوي نورافكنها كه بدون محافظ و در رها شده و ايرج درون آن كانال افتاده بود.
قبل از بازي با اسكاتلند هم كه ايرج موفق شد اولين گل تاريخ ايران در جام جهاني را بزند، مهاجراني به ايرج توصيه ميكرد حواست به فلان بازيكن باشد كه بازيكن خطرناكي است. بعد حين بازي ميديديم اين بازيكن اسكاتلند بود كه در زمين دنبال ايرج ميگشت. حسابي تيم حريف را كلافه كرده بود و دست آخر هم كه موفق به گلزني شد. براي يك بازي هم با تيم ارتشها به ايتاليا رفتيم. در آن زمان اكثر بازيكنان ليگ يك ايتاليا مشغول گذراندن دوره سربازي بودند، براي همين براي تيم ارتششان هم بازي ميكردند. ما مطمئن بوديم كه از ايتاليا دستكم 10 تا گل ميخوريم اما، ايرج و حسن روشن آنچنان تيم ايتاليا را كلافه كردند كه آخر بازي را يك هيچ برديم و بيرون آمديم.
جامعه فوتبال يكي از بهترين پيشكسوتانش را ازدست داد و من يكي از بهترين دوستانم را. روحش شاد و يادش گرامي.