گفتوگو آيين درويشي نبود
سامان موحديراد
بگذاريد بعد از بيش از يك دهه تجربه زندگي در شبكههاي اجتماعي، الگوي شبكههاي اجتماعي محبوبم را خدمتتان اعلام كنم. شبكهاي اجتماعي با شعار «گفتوگو آيين درويشي نبود»! اگرچه پيشتر در گودر و بعدش در فيسبوك و اينستاگرام ضرورتش را حس كرده بودم ولي اين روزها با بالا گرفتن تنشهاي هرروزه در توييتر بيش از پيش در آرزوي شبكه اجتماعي هستم كه بر سردرش اين عبارت نوشته شده باشد. طبيعتا منظورم همه جور «گفتوگويي» نيست كه در آن صورت شبكه اجتماعي معني پيدا نميكند. غرض آنجايي است كه بايد زبان در كام بگيريم، خودمان را در مقام داناي كل و شكافنده اسرار وسط نيندازيم و بگذاريم روال زندگي در اين شبكه اجتماعي خودش كارها را سامان دهد.
تجربه زندگي در شبكههاي اجتماعي براي بسياري از ما يك جور تمرين زندگي در دنياهايي است كه دركي از آنها نداشتهايم. موقعيتهايي كه در آنها قرار نگرفتهايم و واكنشهايي كه در دنياي واقعي امكان تجربهاش را نداشتهايم. از همين رو، در كنار يافتن دوستان جاني، يادگرفتن و يادگرفتن بزرگترين رهآورد وقت گذراني چند ساعت در روز هم در اين پديدههاي زندگي دنياي جديد است. تاكنون در دنياي واقعي هيچوقت در موقعيتي قرار نگرفتم كه با حرفها يا حركات نژادپرستانه فرد يا افرادي مواجه شوم. اما اينجا با خواندن روايات و بيان احساسات و تجربه زيسته افرادي كه در اين موقعيت قرار گرفتهاند كم و بيش ميدانم چه موقعيت بغرنجي است. تاكنون فرزندي نداشتم ولي كم و بيش از تنشها و چالشهاي زندگي پدر و مادرهايي كه بچهدار شدند باخبرم. مهاجرت نكردهام ولي حال ميدانم تجربه از دست دادن عزيزي در ايران براي يك مهاجر خارج از ايران چه حس و حالي دارد و مثالهاي فراوان ديگري كه همه اينها را مديون حضور مداوم در شبكههاي اجتماعي هستم. با اين حال اين چرخه و خواندن و يادگرفتن خيلي جاها از مدار خود خارج ميشود و آنجايي است كه عرصه شبكههاي اجتماعي به صحنه كارزاري بدل ميشود كه هدفش واكنش به يك جريان است و موج واكنشها فقط به يك لايه ختم نميشود. تقريبا روزي نيست كه در توييتر سر و كله يك عجايبالمخلوقاتي با نظرات باهر پيدا نشود كه مثلا مردها فلان هستند يا زنها وقتي غمگين ميشوند بهمان هستند يا آن يكي اگر بيايد چنين ميكند يا مرد بهاري اگر برود چنان ميكنند. حرفها و سخناني كه اشتباهاتش را بر پيشانياش دارد و اصلا نياز نيست تا و من و شما و ديگري بر آن تحشيهاي بنويسيم و آن را دست به دست كنيم. با اين حال هر روز شاهد كارزاري در شبكههاي اجتماعي هستيم. عدهاي ميآيند مثلا به ترانه عليدوستي حمله ميكنند كه چرا فلان حرف را زدي. يك روز بعد عدهاي ميآيند به حملهكنندگان به ترانه عليدوستي حمله ميكنند. موج سوم ميآيند و موج دوم را «مالهكش» مينامند و الي آخر. اينجا همانجايي است كه علاقه دارم شبكه اجتماعي محبوبم با شعار يادشده پديد بيايد و جلوي بحثهاي اضافي و توضيح واضحات را بگيرد. ميدانم رسيدن به چنين شرايط آرماني سخت است اما پختن چنين خيال خامي برايم جذاب است.