استاد مسلم شخصيتپردازي
علي مسعودينيا
هر وقت كه سخن از خانههاي اربابي قرن هجدهم به ميان ميآيد، با آن طمطراق و شكوه و خدم و حشم و عاليجنابان و عليامخدرههاي پرغرور و آن مراتع سرسبز و باغهاي حاصلخيز و چشمنواز، بايد ياد جين آستين بيفتيم؛ نويسندهاي كه به حيات ساكنين اين عمارتها جان بخشيد و از ميان آنها شخصيتهايي جاويدان خلق كرد. اين نويسنده نابغه، كه تنها 41 سال عمر كرد، زندگي آدمهاي قشر فرادست انگلستان را از چندين منظر به تصوير كشيد و با نگاهي اخلاقگرايانه و در عين حال با تمركز روي احساسات دروني شخصيتها مفاهيم بنيادين زندگي را با ديدي انتقادي و موشكافانه بازنمايي كرد. داستانهاي جين آستين پيرنگ عجيب و غريبي ندارند؛ در «غرور و تعصب» اليزابت بنت فرهيخته و باوقار، اسير خانواده نابسامان خويش است. عشق او به آقاي دارسي در فراز و نشيبهايي متاثر از وضعيت خانواده قرار ميگيرد و هر بار معناي سعادت و دوست داشتن را به چالش ميكشد. النور و ماريان در «حس و حساسيت» (يا به عبارت بهتر «عقل و احساس») انگار نمادهايي روانكاوانه هستند از دو تيپ شخصيتي كه يكي ميكوشد طبق عرف و اخلاق حركت كند و ديگري بنده احساسات و هوسهاي خويش است. اما وودهاوس در رمان «اما» هم هرچند باتدبير و قدرتمند است، اما عدم انعطاف در عقايد و داوريهايش همواره سبب ميشود براي خود و اطرافيانش دردسر به بار بياورد. همين پيرنگهاي ساده كه هنوز هم رنگ و بويي از زيست روزمره انسانهاي نه چندان متعالي و منحصر به فرد را با خود دارد، جين آستين را به يكي از اسطورههاي تاريخ ادبيات بدل كرده است. نويسندهاي كه فرمهاي ساده را با روايتي دلنشين تحويل مخاطب ميدهد و استاد مسلم شخصيتپردازي و تيپسازي است. داستانهايي كه چون منبعي لايزال در اختيار هنرهاي دراماتيك قرار گرفته است و هرچند سال يكبار نمايشنامه، سريال يا فيلمي بر اساس يكي از آثار او ساخته ميشود و آرزوي هر بازيگري است كه در قالب يكي از شخصيتهاي خلق شده توسط آستين روي صحنه يا مقابل دوربين ظاهر شود. از همه اينها كه بگذريم، خواننده به معناي عام كلمه هم ميتواند هيچ بعد زيباييشناسانه خاصي را هم در آثار او كشف نكند، ولي باز با داستانهايش سرگرم شود و نكات ارزندهاي بياموزد؛ و اين يعني ادبيات.