روز عطريزادهها مبارك
سينا قنبرپور
براي من هر روز، روز معلم است به يك دليل خاص؛ وقتي در بحبوحه جنگ تحميلي كلاسهاي درس در اهواز به نسبت دانشآموزان كم و كمتر ميشد، از هر فضايي در مدرسه «شهيد عباسپور» براي ايجاد يك كلاس استفاده ميكردند و در شرايطي كه كلاسها دانشآموزان زيادي را در خود جا داده بود، تاثيرگذارترين اتفاق زندگيام رقم خورد. در تقسيمبندي دانشآموزان در كلاس آقاي «محمد عطريزاده» افتادم. او هم دبير علوم راهنمايي بود و هم معلم كلاس پنجم. در نتيجه آزمايشگاه مدرسه در اختيار او بود، تجهيزات آزمايشگاهي و پوسترهايي كه مربوط به درس علوم بود. آن سال آقاي عطريزاده دانشآموزانش را راهي آزمايشگاه كرد و در آنجا كلاس را تشكيل داد. جايي كه پر از لولههاي آزمايشگاهي بود و هر روز آقاي عطريزاده درسهاي خشك كتابها را با يك آزمايش حيرتانگيز جذاب ميكرد. در همان روزها او كلاس را به گروههاي 5 نفره تقسيم كرد و براي هر گروه يك سرگروه قرار داد. سرگروه بايد به همگروهيهايش كمك ميكرد تا درسشان بهتر شود. اينگونه بود كه نخستين تجربه كار گروهي برايمان رقم خورد. اما اين دليل خاص نبود. در همان آزمايشگاه كه علاقهمند شده بوديم، كار عملي انجام دهيم و كاردستي درست كنيم، روزي براي او جزوهاي در مورد «آتش» درست كردم كه خلاصهبرداري شده از يك كتاب بود. وقتي آن كار را ديد جرقه بزرگي در ذهنم رقم زد و به من ياد داد «روزنامه» چيست و چگونه ميتوانم با استفاده از اطلاعاتي كه جمع ميكنم «روزنامه» درست كنم. اول روي كاغذ سفيد A4 مينوشتم و پدرم برايم كپياش ميكرد. بعد آقاي عطريزاده يادم داد كه روي كاغذ استنسيل با قلم مخصوص بنويسم و او در دفتر مدرسه آن را چاپ كند. حدود 4 سال در مدرسه شهيد عباسپور روزنامه «كشفيات» به همين شيوه و با پشتيباني آقاي عطريزاده منتشر شد. حالا حق دارم كه هر روز به عنوان يك خبرنگار آقاي عطريزاده را جلوي چشمم ببينم و روزش را به عنوان روز معلم تبريك بگويم.