• 1404 دوشنبه 26 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4356 -
  • 1398 پنج‌شنبه 12 ارديبهشت

گريه كن آيدا...

آلبرت كوچويي

در دهه‌هاي چهل و پنجاه هر از چندگاه ناگهان احمد شاملو مي‌گفت كه مدتي است نمي‌تواند شعر بگويد. انگار چشمه الهام‌سرايي شعرش خشكيده باشد. مي‌گفت: تمام شد. شعر در من خشكيد و با چنين اعلام و ادعايي كه مدتي به درازا مي‌كشيد، همه در سوگ مي‌نشستند كه شاعرمان تمام شد. بيش از همه «آيدا» همسرش سوگوار مي‌شد و دست به دامان هر كس مي‌شد كه كاري كنيد. شاملو ديگر شعر نمي‌گويد و روزنامه‌ها و نامه‌هاي آن روزگار سوگوارتر. هفته‌نامه فردوسي بود كه در به در چنين اتفاقاتي بود، آن را در بوق و كرنا مي‌دميد: «پاياني بر احمد شاملو.»

تا ميانه دهه چهل به خبرنگاران راديو و تلويزيون كه صدا و تصوير را ثبت مي‌كردند و به گپ و گفت مي‌نشستند، مي‌گفتند، «رپورتز» يا درست‌تر «ريپورتر» كه بشود گزارش‌دهنده. آنان كه دلواپس پاكي زبان فارسي بودند‌، در نبود فرهنگستان زبان، يا در خواب بودن آن، به ابداع واژه‌ها مي‌نشستند. نمي‌دانم فرهنگ فرهي بود يا پرويز نقيبي كه هر دو برنامه‌هاي راديويي داشتند، آن يكي گوينده و اين يك نويسنده و با هم در برنامه‌اي كه «ششمين روز هفته» نام داشت، واژه «گزارشگر» را جاي «ريپورتر» نشاندند كه بعد فرهنگستان هم پذيرفت و ماند.

در همان ميانه دهه چهل بود كه شدم گزارشگر اين برنامه فرهنگي و اجتماعي پرصداي آن هنگام راديو. روزي سردبير برنامه به من ماموريت داد كه بروم با آيدا، درباره خشك شدن چشمه سرايش احمد شامل» گپ راديويي بزنم. رفتم ضبط پرتابل و سنگين «پرفكنون» را زدم زير بغل. چنان سنگين بود كه انگار تيربار حمل مي‌كنيد. پرسش من از آيدا درباره شاملو و شعر نگفتنش حاصلي جز هق‌هق و گريه آيدا نداشت. يكي، دو كلمه، با بغض مي‌گفت و مي‌گريست. پانزده دقيقه نوار ريل روي پرفكنون، فقط گريه‌هاي آيدا را با واژه‌هايي گرفته و بغض‌آلود ضبط كرد. بساط ضبط را جمع كردم و راهي راديو در ميدان ارگ در برابر چهره بهت‌زده شاملو و غمزده آيدا شدم.

دل شكسته‌تر از آيدا، به سردبير گفتم آيدا چيزي نگفت، فقط گريه كرد و هق‌هق كنان نامفهوم حرف زد. هيجان‌زده پرسيد‌: اينها را ضبط كرده‌اي؟ هق‌هق و گريه‌ها را؟ گفتم پانزده دقيقه گريه است، اشك‌هايش روي نوار جاري است. در برابر چشمان بهت زده من گفت عالي است. گفتم كجايش عالي است؟ گفت برنامه را گوش كن مي‌فهمي و من هاج و واج، عصر روز پنجشنبه شنيدم و چه شاهكاري شده بود. چه نوشته‌اي با واژه‌هايي كه انگار از دلي داغ‌ديده برمي‌خاست و شد ورد زبان‌ها، «فرهنگ فرهي» با صداي بم و گرفته، جاي جاي برنامه مي‌گفت: حرف بزن آيدا...

شاعر دردانه‌ات خاموش شد. شعر در او مرد، حرف بزن آيدا، دنياي شاعرانه ما چه كند؟ آيدا، و هق‌هق آيدا بود و كلام آيدا چه بگويم؟ من سوگوارم و گريه آيدا مي‌آمد و گوينده مي‌گفت: گريه كن آيدا، شهسوار شعرمان خاموش شد. تك‌سوار شعرمان، از اسب پايين آمد. گريه كن بر سكوت و خاموش شعرمان، گريه كن. حرف بزن آيدا... چه بر سرمان آمد. چه بر شعر رفت؟ گريه كن آيدا! و اين، دهان به دهان گشت تا فوران بعدي شعر احمد شاملو....

سردبير بعدتر به من گفت: يادت باشد در راديو مي‌توان از سكوت همه ‌چيز ساخت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون