• 1404 دوشنبه 26 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4356 -
  • 1398 پنج‌شنبه 12 ارديبهشت

صداي فروغ در دانشكده علامه طباطبايي

فاطمه باباخاني

اولين‌باري كه صداي فروغ را شنيدم سال 79 بود، عرفان نظرآهاري استاد ادبيات ما ضبط‌صوتي يك كاسته به كلاس آورد و فروغ با صداي محزونش شروع به خواندن كرد: «و اين منم زني تنها در آستانه فصلي سرد». يكي دو سال قبل‌تر با فروغ آشنا شده بودم و كتاب‌هايش را از معدود كتابفروشي‌هاي شهر مي‌خريدم، اما شنيدن صدايش تجربه‌اي بود بي‌نظير. استاد از همه خواست قراري براي پنجشنبه بگذارند و در ظهيرالدوله جمع شويم، زمستان بود و مزار فروغ پر از گل. درختي كه از بالاي گور برخاسته، گويي شاعر بود كه به اطراف سرك مي‌كشيد. با بقيه ساكنان ظهيرالدوله هم به همين بهانه آشنا شديم. بعدتر هر ازگاهي كه دلمان مي‌گرفت و اميد به راضي كردن پيرزن مسوول داشتيم، سر از آنجا در مي‌آورديم. گاهي هم مي‌شد پس از يك برنامه كوهنوردي سرازير شويم به سمت گورستان و گلي بگذاريم بر مزار شاعر.

آشنايي با اين گورستان تنها سهم كلاس ما از درس ادبيات نبود، هر هفته مقاله يا يادداشتي مي‌نوشتيم درباره يك داستان يا شعر كه نظرآهاري انتخاب مي‌كرد؛ غلامحسين ساعدي، صمد بهرنگي، صادق چوبك، نيما، اخوان ثالث، احمد محمود، شاملو و هدايت را بيشتر شناختيم. در كلاس درباره آنها مي‌‌نوشتيم و حرف مي‌زديم. هم دانشكده‌اي‌هاي ديگر آن زمان در اين درس درگير دستور زبان فارسي بودند و ما با ادبيات نو و بزرگان آن آشنا مي‌شديم. شب‌ها كه در خوابگاه در اين باره حرف مي‌زديم، از غيبت‌شان در كلاس متاسف مي‌شدند.

حالا، مهم نيست چند نفر از دانشجويان عرفان نظرآهاري آن شاعران و نويسندگان كه غول‌هاي ادبيات نو را دنبال كردند يا نه، اما مي‌توانم بگويم همه ما ورودي‌هاي سال 79 رشته ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي از صدقه‌سر آن كلاس‌ها مي‌دانند كه غلامحسين ساعدي نويسنده عزاداران بيل، چوب به دست‌هاي ورزيل چگونه با نوشته‌هايش خيال را پرواز مي‌دهد و افسانه و واقعيت را با هم در مي‌آميزد. صمد بهرنگي چگونه در ارس گم شد و هر مسافري كه به شمال غرب سفر كرده و از كنار اين رود مي‌گذرد به ناگاه نام او در ذهنش تكرار مي‌شود. شاملو علاوه بر اشعار اجتماعي و سياسي، چه عاشقانه‌هايي دارد، اخوان در زمستان از چه مي‌گويد، داش آكل هدايت چگونه سر به عشق باخت و مرجان چه ديرگاه از آن آگاه شد. همه اين دانسته‌ها به لطف استادي است كه يك روز با ضبط صوت به كلاس آمد، كاست را از كيف بيرون كشيد و صداي شاعر كلاس را پر كرد: «و اين منم زني تنها در آستانه فصلي سرد».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون