• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4444 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۳۰ مرداد

درباره فيلم «انگل» به كارگرداني بونگ جون- هو

روايت غيرواقعي يك شكاف واقعي

علي وراميني

«پارازيت» يا همان «انگل» بر مبناي يك ايده بسيار قديمي، شايد يكي از قديمي‌ترين ايده‌هاي داستان‌سرايي شكل گرفته؛ تقابل غني و فقير. «بونگ جون هو»، كارگردان شهير كره‌اي سعي كرده است كه اين ايده را در جهان پرشكاف امروزي و در بستر كشورش بازآفريني كند.

ابتدا نام كارگردان و موفقيت اين فيلم در كن به مخاطب القا مي‌كند كه با اثري متفاوت از يك ايده‌ قديمي روبه‌رو هستيم اما هر چه جلوتر مي‌رويم اين خيال باطل‌تر مي‌شود و چيزي از سطح فراتر نمي‌رود. «انگل» داستان خانواده‌اي است كه در زيرزميني در محله‌هاي جنوبي سئول زندگي مي‌كنند. كارگردان با هر چه داشته و حتي نداشته، سعي كرده است خانواده‌اي فقير اما خوشحال و همدل را به ما معرفي كند. تا اينجا مشكلي نيست، ولي همين كه خانواده از خانه بيرون مي‌آيد ضعف فيلمنامه، كارگرداني و شخصيت‌پردازي فيلم هويدا مي‌شود. خانواده‌اي كه جون‌ هو به ما معرفي مي‌كند، آنقدر فقير است كه توانايي خريد واي‌فاي ندارد، آنقدر بيكار است كه بسته‌بندي كارتن پيتزافروشي را با جان‌ودل انجام مي‌دهند و همچنين دربه‌در كار هم هستند. تا اينجا طبيعي است، خانواده‌اي ميل به زندگي راحت‌تري دارد اما توانايي آن را ندارد و اين زندگي ممكن نشده است. طبيعي است، در پارادايم سرمايه‌داري انسان‌هاي ضعيف، بي‌هوش و به قول معروف بي‌دست‌وپا، جايي بهتر از زيرزمين نصيب‌شان نشود. خانواده داستان با اين وضعيت روزگار سپري مي‌كنند، بي‌پول، بي‌آزار و البته شاد. بي‌آزاري‌شان چنان است كه حتي اراده يا توانايي برخورد با مرد هميشه مستي را كه هر شب جلو پنجره خانه‌شان قضاي حاجت مي‌كند هم ندارند.

تمام آنچه ما از اين خانواده در معرفي ابتدايي اين فيلم ديده‌ايم به يك‌باره دود مي‌شود و به هوا مي‌رود. پسر خانواده طي جرياني به عنوان معلم سرخانه وارد خانه يكي از متمول‌ترين افراد شهر مي‌شود و به لطايف‌الحيلي كم‌كم تمامي افراد خانواده، مشاغل اين خانه قصر مانند را تسخير مي‌كند. جون ‌هو بسيار سعي كرده‌ كه اين روند تسخير قابل درك و موجه باشد و با چيدن جزييات اين امر را تقويت كند، اما نگاه سانتي‌مانتال آنها به طبقه مستضعف ايده تسخير را در همان گام ابتدايي به هوا مي‌برد؛ همانجا كه دختر خانواده با تبحر بسيار، در كافي‌نت مدرك دانشگاهي براي برادر جعل مي‌كند.

در واقع ايده تسخير خانه به همراه نگاه بيرون گفتماني به طبقه پايين جامعه باعث شده است كه فيلمساز دچار تناقض‌گويي بسيار بزرگي شود. واضح است كه در پارادايم سرمايه‌داري كه چنين شكاف عظيمي را سبب مي‌شود، آنكه باهوش‌تر، قوي‌تر و البته قالتاق‌تر باشد، مي‌تواند نسبت به ميزان داران بودن اين صفات پيشرفت كند. ما در فيلم «انگل» با بازنمايي راديكال‌ترين حالت سرمايه‌داري مواجه هستيم بي‌آنكه اين منطق در آن رعايت شده باشد. ما در آستانه، در حين و پس از تسخير خانه ثروتمندان، خانواده‌اي را مي‌بينيم كه به راحتي آب‌خوردن، جعل اسناد كرده و نقش بازي مي‌كنند. پسر خانواده به ‌راحتي و بي‌هيچ ترديدي به رفاقت‌شان خيانت و البته بدون عذاب وجدان هم‌طبقه‌اي‌هاي خود را بيكار مي‌كند. حتي اگر بپذيريم كه مرد و زن ثروتمند (خنگ) از سر اتفاق چنين به پيشرفت مالي رسيدند، سوال اساسي اين است كه خانواده‌اي چنين مستعد و جذاب كه خيلي هم گير و قلاب اخلاقي ندارند چرا تا به حال در پست‌ترين جاي شهر زندگي مي‌كنند؟ چرا لنگ خريد يك واي‌فاي هستند؟ چرا تا به حال كلاهبرداري نكردند؟ و...

اينكه جون هو اساسي‌ترين منطق نظامي را كه مي‌خواهد ترسيمش كند، نمي‌داند، باعث مي‌شود كه ايده شاهزاده-گدايش در عصر سرمايه‌داري در همان نطفه خفه شود و هيچ مازادي نداشته باشد. خيلي خلاصه و در رابطه با در هوا بودن فيلم مي‌توان گفت؛ مرد نداري كه مدت‌ها ادرار كردن مرد مستي را جلو پنجره خانه‌اش تاب آورده، آدمي نيست كه با شنيدن؛ «پيف، بو مي‌دي» مرتكب قتل شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون