درنگي بر مجموعه شعر «به هر چه عشق ورزيدهام، تنها عشق ورزيدهام»
ترجمه و بازسرايي مهدي گنجوي
خندههاي معلق بر فراز بامها
بهنام ناصري
«به هرچه عشق ورزيدهام، تنها عشق ورزيدهام»، عنوان مجموعهاي است حاوي 69 شعر از 24 شاعر انگليسيزبان كه بر جلد آن آمده است: ترجمه و بازسرايي مهدي گنجوي؛ و اين يعني مترجم علاوه بر برگرداندن متن شعرها به زبان مقصد، بار ديگر آنها را در فارسي سروده است. اين تاكيد بر بازسرايي شايد بيش از هر چيز يادآور اين تلقي قديمي و البته هنوز محل اعتناست كه شعر به سبب نسبت مستقيم و پيوند لايتجزايش با زبان در ذات خود كامل است و هرگونه تلاشي براي ترجمه آن، در مورد بهترين نمونهها حتي، در حكم تخفيف شعر به چيزي مادون آن است. از اين منظر تاكيد بر بازسرايي كه به ترجمه شعر علاوه شده است، معنايي ويژه مييابد. با اين وصف براي بررسي كيفي كاري كه مهدي گنجوي روي شعرهاي گردآوري شده براي انتشار در قالب اين مجموعه انجام داده، پيشِ رو داشتنِ فقط كتاب منتشر شده از سوي انتشارات مانيا هنر كافي نيست. اين كتاب تنها بخشي - شايد نيمي- از ملزوماتي است كه براي سنجش كار مترجم و به تعبير ناشر بازسراينده شعرها لازم داريم. دستكم نيمِ ديگر كار در گرو مطالعه متن اصلي و تطبيق متن مبداء با همه شگردها و فرم و زيباييشناسياش با متني است كه در كتاب مورد اشاره ما به فارسي منتشر شده است؛ كه البته ملاحظات خود را دارد و طبعا مجال يادداشت كوتاه حاضر تنگتر از تحقق اين امر است. از ميان شاعراني كه آثارشان در اين مجموعه گردآوري شده، بيشترين حجم شعرها و تعداد صفحات مربوط به ارنست همينگوي است. گردآورنده كتاب شعرهايي از اين رماننويس شهير را ترجمه كرده و در كتاب آورده كه عمدتا مضاميني ضدجنگ دارند. او مقدمهاي كوتاه هم درباره همينگوي نوشته و كتاب را با شعرهاي او ادامه داده است. در آن ضمن اشاره به رماننويس بودن به عنوان دليل شهرت همينگوي، اشاره شده است كه از اين نويسنده 89 شعر باقي مانده كه تنها 25 شعر در زمان حياتش منتشر شده بوده و نيكولاس گروگيانيس بعد از او همه آن 89 شعر را در كتابي به نام «مجموعه اشعار ارنست همينگوي» منتشر كرده است. از ديگر موضوعاتي كه در مقدمه كتاب «به هر چه عشق ورزيدهام...» آمده، تاثيري است كه او از گرترود استاين از يك سو و ازرا پاوند از سوي ديگر ميگيرد. مقدمه كتاب به تلقيهاي پاوند و همينگوي در قبال جهان شعري هم اشاره و از همينگوي در نامهاي از او به يكي از دوستانش درباره پاوند نقل ميكند: «او دارد به من ياد ميدهد كه چگونه بنويسم و من دارم به او ياد ميدهم كه چگونه بوكس كند.» همچنين به علاقهمندي پاوند به شعرهاي همينگوي هم اشاره و دليل اين علاقه «استفاده همينگوي از زبان و امپرسيونهاي تصويري در كارهاي او» ذكر ميشود. در شعر «زمانه ميطلبيد» از همينگوي كه نامش را از سطر معروفي از ازرا پاوند گرفته، ميخوانيد: «زمانه ميطلبيد كه آواز بخوانيم/ و زبانمان را بريد./ زمانه ميطلبيد كه پرواز كنيم/ و درپوش را چكش زد/ زمانه ميطلبيد كه برقصيم/ و ما را در شلوار آهني چپاند/ و در نهايت به زمانه داده شد/ آن چرندياتي كه ميطلبيد» كتاب به سبب اينكه عمده شعرهايش از شاعران قرن بيستم انگلستان است، با شعر مدرن انگليسي پيوند دارد. لحن و بيان روايي، تجربهگرايي، موضعگيري انتقادي به نيروي سلطهگر اجتماعي و البته مضاميني چون جنگ و مرگ از خصلتهاي جاري در شعرهاي كتاب است. جدا از همينگوي كه حدودا ربعي از كتاب را به خود اختصاص داده، تي.اس اليوت، ازرا پاوند، جيمز جويس، جان اشبري، جك كرواك، ادگار آلن پو، مارگارت آتوود، لنگستن هيوز، ... و البته ويليام شكسپيرِ كلاسيك و...، شاعران مهم ديگري هستند كه شعرهايشان در اين مجموعه گرد آمده است. در «صبح در پنجره»، تنها شعري كه از تي.اس اليوت در اين كتاب آمده ميخوانيد: «بشقابهاي صبحانه را در آشپزخانه زيرزمين به هم ميزنند/ و مجاور لبه لگدشده خيابان/ از روان دلمرده خدمتكاران باخبرم/ كه دلسرد در دروازههاي اطراف جوانه ميزند/ موجهاي قهوهاي مه برايم رقم ميزند/ چهرههايي مخدوش در كف خيابان، / و گريه عابري با دامن گلآلود/ خندهاي بيهدف كه در هوا چرخ ميزند/ و مجاور سطح بامها ناپديد ميشود»