هزار قناري غمگين در گلوي او
مهدي امين فروغي
در يادبود خنياگر سرمست، تنبورنواز آتشدست اين سرزمين، مرحوم سيدخليل عالينژاد اندوهي شگرف بر دل سايه مياندازد و اين رباعي حكيم عمر خيام نيشابوري پيوسته به ذهن من متبادر ميشود كه جامي است كه عقل آفرين ميزندش/ صد بوسه ز مهر بر جبين ميزندش/ اين كوزهگر دهر چنين جام لطيف/ ميسازد و باز بر زمين ميزندش. به راستي سيد خليل، اين رامشگر بزم عشق و جنون مانند ستارگان سحري كه عمري كوتاه دارند دمي چند در آسمان هنر ايران درخشيد و چشم دلدادگان هنر ايران را به ديدار خودش روشن و با نواي دلانگيز ساز و آوازش در گوش ما زمزمه آغاز كرد و به ناگاه اين كوكب سحري و اين خنياگر آسماني، ساز خود را زير بغل زد و لب از آواز فرو بست و راهي ديار باقي شد. به قول حافظ: گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود/ بار بر بست و به گردش نرسيديم و برفت/ شد چمان در چمن حسن و لطافت ليكن/ در گلستان وصالش نچميديم و برفت.
در شگفتم از مادر گيتي كه چگونه اين هزار قناري غمگين را در گلوي او جاي داد و در عجبم از پدر روزگار كه چگونه اين چيرهدستي را به او آموخت كه هنگامي كه گلخروش جانش را فرياد ميزد و نغمههاي نهاني را از دل ساز بيرون ميكشيد، اگر به جاي آدميان، تنديسهايي مقابل او بود هم از چشمشان اشك روان ميشد. موسيقي ايران و به خصوص تنبورنوازي اين سرزمين بيترديد، وامدار سيد خليل عالينژاد است. من بر آنم كه اگر بخواهيم تاريخ تنبورنوازي ايران را بررسي كنيم، ميتوانيم به دو دوره تقسيم كنيم؛ يك دوره پيش از عالينژاد و دوره بعد، تنبورنوازي پس از او. عالينژاد را ميتوانيم در تاريخ اين ساز شگرف، نقطه عطفي بدانيم.
همانگونه كه مرحوم استاد حسين تهراني نوازنده چيرهدست تنبك گفت: من تنبك را از پايين مجلس به بالاي آن بردم و به آن ارج و اعتبار بخشيدم. چنانكه ميدانيم كه در گذشته، تنبكنوازها در دستههاي موسيقي از جايگاه فروتري برخوردار بودند. به همين خاطر آنها را در پايين مجلس مينشاندند. در صدر مجلس تارنوازها و سنتورنوازها مينشستند و نيز همانگونه كه مرحوم نايب اسدلله، استاد بلند آوازه نينوازي گفت من ني را از آغل گوسفندان به دربار پادشاهان بردم و پس از او، شاگرد گرانقدر او، استاد جليلالقدر، حسن كسايي ني را از ميانه بزم اهل طرب به دانشكدههاي موسيقي و استوديوها برد و توجه موسيقيدانان بزرگ دنيا را به اين ساز جلب كرد. بايد گفت كه سيدخليل عالينژاد، تنبور، اين ساز خلوتنشين را از نهان خانه بزم اهل دل و مردان سير و سلوك برداشت و بر سر بازار آورد. اما نكته مهم اينجاست كه بر خلاف نوآوراني كه در عرصههاي هنري، در رويارويي با فضاهاي مدرن سنتها را وا مينهند و مرعوب و مقهور مدرنيته ميشوند، سيدخليل اين ساز عرفاني را از خلوت پر رمز و راز اهل طريقت برداشت و روي استيج آورد و بدون آنكه مرعوب فضاهاي نو شود، با دانش وسيع و تكنيك نجيبي كه در اختيار داشت توجه بسياري را به اين ساز معطوف كرد. او معنويت تنبور را حفظ كرد و قداست آن را به رخ فضاها و موسيقيهاي مدرن كشيد و هرگز سنت را به قربانگاه مدرنيته نبرد و معنويت را فداي فرم نكرد. سيدخليل عالينژاد در شناساندن تنبور به مردم به راستي نقش مهمي ايفا كرد و چه بسياري كه با او تنبور را شناختند و دلداده اين ساز شدند. به تنبور اعتبار بخشيد و نام اين ساز را بلندآوازه كرد. موسيقي اين سرزمين وامدار اوست و نام و هنر او را از ياد نخواهد برد. سيدخليل عالينژاد خيلي زود و نابهنگام از ميان ما رفت اما يادي ماندگار از خود برجاي گذاشت.