«صدايي بلند و قوي داشت كه در ميادين جنگ تاثير بسزايي بر سربازانش ميگذاشت. جسمي قوي و نيرومند كه نتيجه زندگي ايلياتي او بود و مقاومتش در برابر سرما و گرما. خوراكش كم و ساده بود. همواره مشتي نخود برشته در جيب داشت كه در روزهاي پركار آن را ميخورد. در جبهههاي نبرد شجاعتش بينظير بود.»
اين ماحصل تعريفهايي است كه مستشرقان خارجي از نادرشاه افشار كردهاند. بعد از سقوط اصفهان و سرآمدن داستان صفويه از نادرشاه تا اواخر قاجار سرنوشت حكومتها در ايران به بيتفاوتي نسبت به فعل و انفعالات در كشور و بيرون از ايران گذشت.
از نادرشاه كه به واقع توانست غرور ايرانيان
زخم خورده از افغانهاي شورشي را احيا كند تا مظفرالدينشاه بيمار كه از اروپاييها وام ميگرفت تا به سفر فرنگ برود، اقتصاد ايران هيچگاه روي خوش نديد، البته اگر تلاشهاي چندساله اميركبير در عصر ناصرالدينشاه را استثنا كنيم اقتصاد ايران روندي رو به نزول و رقتانگيز را طي ميكرد.
نبرد كرنال بزرگترين پيروزي نادرشاه است كه در آن بر لشكر بيانگيزه اما انبوه و مجهز هنديها پيروز شد و حجم بالايي از جواهرات سلطنتي و اشياي گرانقيمت دربار گوركاني هند را به ايران آورد. تصور اين بود كه اين همه جواهرات جاني به اقتصاد و صنعت ايران بدهد، اما اينطور نشد. جنگهاي نادر هيچ كدام به كسب و كار ايرانيان رونقي نبخشيد. چه اينكه او تنها از حكومتداري جنگ و مبارزه را ميدانست و به همين دليل اگر صنعتي ميشناخت همان صنعت اسلحهسازي بود همين باعث شد كه او از جنگ پنهان بين حكومتهاي وقت كه جنگ اقتصادي و كسب منابع و مسيرهاي اقتصادي جهان بود غافل شود و اين غفلت براي ايرانيان گران تمام شد.
اگر شاهعباس قبايلي را به مركز ايران كوچ داد با هدف رونق اقتصادي و افزايش توليد بود اما كوچهاي اجباري دوره نادر همه با هدف سركوب و جلوگيري از شورش بود.
جالب است كه همزمان با نادر، انگليسيها با پيروزي بر جيمز دوم پادشاه وقت انگلستان، در انقلاب انگلستان در سال 1688 و مشروطه كردن شاهنشاهي در مسير رشد و توسعه قرار داشتند، در فرانسه لويي چهاردهم فرانسه را به اوج اقتدار رسانده بود و روسيه هم در اواخر پادشاهي پتر كبير قرار داشت كه ميكوشيد روسيه را به اوج اقتدار برساند.
وقتي نادرشاه در 1126 هجري شمسي در سراپرده اردوي جنگياش به قتل رسيد آخرين كشورگشاي آسيايي جهان پروندهاش بسته شد و تغييرات فرهنگ سياسي جهان كه در اروپا از مدتها قبل شروع شده بود در آسيا نيز خود را نمايان ميكرد. ما در آسيا بعد از مدت كوتاهي از حكومت ملايم و روادارانه كريمخان زند به ايل قاجار رسيديم كه آغامحمدخان آن را پايه گذاشت. او هم از حكومت فقط جنگ و خونريزي را ميشناخت و نميدانست. عجب آنكه او هم سرنوشتي مشابه نادر داشت اما هيچگاه به عظمت نادر نميرسيد.
قاجارها بعد از آغامحمدخان به سلاطيني مبدل شدند كه هيچ شكوه و عظمتي نداشتند و تنها به زرق و برق پادشاهي ميانديشيدند. فتحعليشاه در دوره سيوهشت ساله سلطنت خود كه بخشهايي از آن مقارن با پادشاهي ناپلئون بناپارت است، كشور را به حال خود رها كرده بود و حتي جنگهاي ايران و روسيه كه منجر به قراردادهاي گلستان و تركمانچاي شد هم قاجارها را از خواب غفلت بيدار نكرد.
در دوره ناصرالدينشاه تلاشهاي ميرزاتقيخان
-اميركبير- كه حدود 5 سال صدراعظم بود، براي نوسازي اقتصاد ايران هر چند موثر و خوب بود اما با دسيسههاي دربار فاسد قاجار ناكام ماند. در اين دوران از تجار و كسبه ايراني نام و نشاني نيست اما تلاشهاي كسبه در رويارويي با حكومت در ماجراي قرارداد تالبوت و تحريم تنباكو يك نكته را براي ايرانيان روشن كرد كه قاجارها ديگر هيچ قدرت و پشتيباني ندارند و به همين دليل اتفاقا باز هم كسبه و تجار ايراني در رويارويي دوباره خود در عصر مشروطه، مشروطه ايراني را كليد زدند.
در ماجراي مشروطه داستان از آنجا آغاز شد كه تجار قند و شكر به دليل جنگهاي ميان روسيه و فرانسه، ديگر نتوانستند از روسيه قند وارد كنند به همين دليل از راههاي دورتري قند و شكر آوردند كه منطقا گرانتر بود اما اين گراني عليرغم منطق روشن خود با غضب حاكميت مواجه شد و تعدادي از تجار قند و شكر در تهران فلك شدند. همين باعث شد كه بازرگاناني به قم رفته و دادخواهي به علما ببرند و خواستار عدالتخانهاي باشند كه ميان آنها و دربار و حكومت به عدل قضاوت كنند و علما نيز در پشتيباني از اين اقدام به تهران آمده و در حرم شاه عبدالعظيم بست نشستند و داستان مشروطه از اينجا شروع شد.
در اواخر قاجار ايران كه بخشي از مسير جاده ابريشم و ترانزيت كالاها از هند و چين به اروپا بود ديگر رونق نداشت. راهها ناهموار و ناامن بودند طوري كه برخي مستشرقان ميگويند اگر كسي ميخواست مثلا از قزوين به بندرعباس برود ترجيح ميداد به تركيه و بنادر شرق مديترانه برود و از آنجا با كشتي به جنوب ايران سفر كند.
البته ايران در اواخر قاجار با يك پديده جديد روبهرو شد كه براي هميشه اقتصاد ايران را تغيير داد و آن هم كشف نفت بود. كشف نفت در دهههاي بعد جغرافياي اقتصادي نفت ايران را به كلي متحول كرد. نفت سهشنبه يك روز بهاري در مسجدسليمان از چاه حفاري فوران كرد. شايد بتوان نفت را گمشده اقتصاد ايران براي جهان دانست كه بسياري از مشكلات اقتصاد ايران را ميتوانست حل كند، هر چند كه سير حوادث آنطور كه بايد آن را در اقتصاد ايران به موتور پيشران توسعه تبديل نكرد. اما به واقع بايد اقتصاد ايران را به قبل و بعد از نفت تقسيمبندي كرد.
البته فارغ از نفت، صنايع ايران از بين رفته بود و مردم در فقر و سختي بسيار زيادي زندگي ميكردند و تمامي مناطق ايران ميان اربابان و خوانين محلي تقسيم شده بود و سيطره حكومت مركزي به تهران و شهرهاي پيرامونش ميرسيد. با مشروطه شدن حكومت بر ناامني و آشفتگي حكومت در ايران افزوده شد و شيرازه كشور از هم پاشيده بود تا آنكه رضاخان ميرپنج طي يك كودتا حكومت را از احمدشاه -آخرين شاه قاجار- گرفت و بدين ترتيب فصل نويني از حكومت و حكومتداري در ايران آغاز شد.