• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4840 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۳ دي

روزي، روزگاري، روزنامه‌نگاري

رضا قوي‌فكر

بعدازظهر‌هاي دوست‌داشتني سه‌شنبه‌ها، در كوران ‌ده، دوازده سالگي، وقتي پدر كيهان بچه‌ها به دست از راه مي‌رسيد انگار گرانبها‌ترين ‌هديه جهان‌ را برايم به ارمغان آورده است. مثل برق مجله را‌ مي‌گرفتم و مي‌چپيدم توي زيرزمين. 
زيرزمين، خانه آرزو‌هايم بود. جايي كه آرام‌ مي‌گرفتم‌، روي صندلي لهستاني رنگ‌و رو رفته يادگار وصلت‌پدر و ‌مادر. مجله را پهن ‌مي‌كردم روي ميز بدقواره عهد بوقي كه بيشتر فضاي زيرزمين را اشغال كرده بود و بعد كيهان بچه‌ها را با احتياط و عشق بي‌حد ورق مي‌زدم‌.... آنقدر كه دلم‌ مي‌خواست اين مجله و مجلات پدر ترقي، توفيق، تهران‌مصور و سپيد و سياه را بخوانم رغبت چنداني به خواندن كتاب‌هاي درسي نداشتم. تنها درسي را كه عاشقانه دوست داشتم انشا بود. دلم مي‌خواست دبير ادبيات آقاي صميمي مرا براي خواندن انشا فرا بخواند و من انشايم را كه حتما با شوقي وصف‌ناپذير نوشته بودم براي همكلاسي‌هايم‌ بخوانم‌. 
بعد‌ها همين آقاي صميمي كه يادش به خيرباد انشاهاي مرا تكثير و توي دبيرستان بين دانش‌آموزان پخش مي‌كرد. جرقه‌هاي نوشتن را، تشويق‌هاي همين آقاي صميمي در ذهنم زد. وقتي ديپلم ‌گرفتم با آنكه در امتحان بورسيه پزشكي ارتش پذيرفته شده بودم اما وقتي توي روزنامه، آگهي كنكور رشته روزنامه‌نگاري دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي را ديدم باورم ‌نمي‌شد كه رشته روزنامه‌نگاري در دانشگاه تدريس شود! بي‌معطلي ثبت‌نام كردم و قبول شدم.
 اين را هم بگويم كه توي دبيرستان با همكلاسي‌هاي خوش‌ذوقم روزنامه ديواري دبيرستان را منتشر مي‌كردم؛ همان موقع روزنامه‌نگاري برايم جذاب‌ترين و در عين حال هيجان‌انگيز‌ترين حرفه جهان‌ مي‌نمود.
 اما هرگز تصور نمي‌كردم‌كه روزگاري همين روزنامه‌نگاري بشود حرفه اصلي زندگي من. پيش از ورود به دانشكده اولين تجربه شيرين روزنامه‌نگاري‌ام وقتي بود كه عكسم همراه اسمم در مجله اطلاعات بانوان‌ چاپ شد.
 ۴۸ سال پيش اين ‌مجله از خوانندگانش خواسته بود دختري گمراه را راهنمايي كنند تا بتواند خود را از منجلاب تباهي برهاند! من كه آن روزها هنوز به دانشگاه راه پيدا نكرده بودم مطلبي نوشتم و همراه عكسم به مجله اطلاعات بانوان فرستادم. دو هفته بعد براي نخستين بار شيريني چاپ نام و عكسم را در يك نشريه مهم، زير زبانم ‌مزه‌مزه كردم. سال ۵۲ تحصيل در رشته روزنامه‌نگاري را آغاز كردم. سال دوم دانشكده به توصيه استادم دكتر صدرالدين الهي به تحريريه روزنامه كيهان معرفي شدم.
اهميت اين معرفي را اگر بخواهم توصيف كنم ‌شبيه آن است كه فوتباليست باشي اما يك‌باره به تيم‌ملي راه پيدا كني. شوق رسيدن به تحريريه كيهان در آن سال‌ها، وصف‌ناپذير است. همين‌قدر بگويم كه لحظه ورودم به تحريريه روزنامه كيهان از آن لحظه‌هايي است كه هر گز فراموشم‌ نمي‌شود. فضايي بزرگ با ميزهايي كه نحوه چيدمانش نشان‌ مي‌داد تحريريه روزنامه از سرويس‌هاي متعددي تشكيل شده است. وجود يك باجه تلفن عمومي زرد رنگ‌ وسط تحريريه از جمله شگفتي‌هايي بود كه در اولين روز نظرم را جلب كرد. 
شور و حال عجيب آدم‌هايي كه بعد‌ها دانستم هر كدام‌شان روزنامه‌نگاراني برجسته و حرفه‌اي هستند از حركات و رفتارشان ‌پيدا بود. فضايي را به چشم ‌مي‌ديدم‌ كه كار در آن نهايت آرزوي هر روزنامه‌نگاري بود. 
ورود به تحريريه يك روزنامهِ مطرح براي دانشجوي سال دوم رشته روزنامه‌نگاري به اين آساني‌ها دست ‌نمي‌داد. اما من اين شانس را پيدا كرده بودم‌ كه توسط دكتر صدرالدين الهي رييس دپارتمان روزنامه‌نگاري دانشكده به سردبير وقت ‌كيهان معرفي شده بودم. معلوم بود شانس آورده بودم‌كه خيلي زود صاحب ميز و صندلي، يك تلفن و يك ماشين تحرير شده بودم. دوستان هم دانشكده‌اي ديگرم تعريف كرده بودند كه مدت‌ها بدون صندلي و سرپا در تحريريه مي‌ايستادند تا روزي بالاخره صاحب يك صندلي شوند. اولين سرويسي كه به توصيه سردبير كارم را در آن شروع كردم سرويس حوادث بود. خيلي زود به عنوان خبرنگار كشيك شب حوادث كيهان حكم‌ گرفتم. تجربه كار در سرويس حوادث كيهان‌ بي‌بديل بود. بعد از سرويس حوادث و تجربه كار خبرنگاري حوادث به دليل علاقه به نوشتن گزارش‌هاي اقتصادي و مطالعه در زمينه نفت و اوپك، ابتدا معاون سرويس اقتصادي و بعد‌ها دبيرسرويس اقتصادي روزنامه كيهان شدم‌. حالا اما پس از نزديك به نيم قرن، كار مداوم روزنامه‌نگاري و انتشار نشريات مختلف بر اين باورم كه روزنامه‌نگار جماعت هرگز بازنشسته نمي‌شود و اگر دوباره به دنيا بيايم باز هم روزنامه‌نگار خواهم ‌شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون