نفت، ريسك، بيثباتي منطقهاي
عباس عبدي
رفتار و وضعيت عربستانسعودي و ديگر كشورهاي عربي براي هر سياستمداري ميتواند آموزنده باشد. پس از آنكه بنسلمان جانشين ملك عبدالله شد، نسل جديد و جواني قدرت را در دست گرفتند كه سياست داخلي و خارجي آن كشور را متحول كردند. در سياست خارجي به جاي آنكه محوريت خادم حرمين الشريفين بودن را حفظ كنند، آن را در اولويتهاي پايين قرار دادند و به جاي آن كوشيدند كه رهبري جهان عرب را هدف خود قرار دهند و شايد تصور ميكردند كه پس از موفقيت نسبي در اين هدف، با سرعت به سوي رهبري جهان اسلام نيز حركت خواهند كرد. با تضعيف مصر و بحران سوريه و اوضاع عراق و ليبي اين ايده دست يافتني مينمود. آنان در اولين گام كوشيدند كه از يمن آغاز كنند، ولي در همان گام اول به مشكل خوردند و يمن براي سعودي به باتلاقي سياسي و نظامي تبديل شد. گام اول يك حقيقت را به وضوح نشان داد، اينكه پول به تنهايي حلال مشكل نيست، چه بسا خودش تبديل به مشكل شود. سياست خارجي عربستان مبتني بر ريسك بالا شد و با وجود ترامپ گمان كردند كه اين سياست جواب ميدهد، ترامپ نيز اولين سفر خود را به عربستان كرد و تا توانست از آنان دوشيد. درنهايت چه شد؟ عربستان نه در لبنان موفقيتي به دست آورد، نه در سوريه و نه در عراق و نه در برابر ايران و يمن نيز به مشكل بزرگي براي آنان تبديل شده است. بدتر از همه اينكه تاسيسات نفتياش موشكباران شد و صدايش در نيامد. حالا پس از شكست ترامپ بيش از هر زماني احساس نااميدي و تنهايي ميكند و بهبود روابط با اسراييل نيز مشكلي از آن را حل نميكند، جز تعارضي كه با شعارهاي سنتي و پذيرفته شده در جهان عرب دارد. درنهايت متوسل به ماكرون شدهاند كه بلكه آنان را در مذاكرات احتمالي با ايران شركت دهند. كشوري كه به ايران ميگفت حق دخالت در كشورهاي عربي را نداري و گمان ميكرد كه پدرخوانده يا قيم كشورهاي عربي است، اكنون بيپناهتر از هميشه شده است. چرا؟ به اين علت روشن كه هندوانهاي بزرگتر از توانش برداشته است. شايد هم همزمان خواسته چند تا هندوانه بردارد. عربستان كشور ثروتمندي است. ولي به جز پول ديگر شرايط نرمافزاري و سختافزاري لازم براي رهبري جهان عرب را ندارد. اين تصور غلط است كه دولتها ميتوانند از طريق پرداخت پول مزدور بخرند و در كشورهاي ديگر نفوذ داشته باشند. اگر چنين بود، عربستان تاكنون لبنان، سوريه و يمن را فتح كرده بود. البته بدون پول هم نميشود كار چنداني كرد ولي پول فقط يك بخش ماجرا است و آن هم نه لزوما مهمترين بخش آن. متاسفانه غلبه عنصر ريسك بر سياست خارجي را در بيشتر كشورهاي نفتي شاهديم، هر كدام به نوعي وارد فرآيند ريسك ميشوند، چون بيش از آنكه بر مولفههاي واقعي قدرت و كشور خود تكيه كنند و بيش از آنكه منافع ملي واقعي را در سياست خارجي مدنظر قرار دهند از يكسو بر عنصر پولي و خريد تسليحات تكيه ميكنند و از سوي ديگر سياستهاي جاهطلبانه را در پيش ميگيرند و چون اين سياستها واقعي و دستيافتني نيست، پس از مدتي كه منابع خود را هدر دادند، خسته شده و عقبنشيني ميكنند. نمونه روشن آن صدام حسين بود كه كلا مبتني بر فروش و صادرات نفتي و نيز سياست خارجي توسعهطلبانه و سياست داخلي بسته و سركوبگرانه عمل ميكرد. امروز نتيجه اين سياست ريسكي چنان شده است كه با رفتن ترامپ و آمدن بايدن همه آنها به بنبست عملي رسيدهاند.
حتي خريدهاي تسليحاتي آنان نيز دچار مشكل شده است. حضور امريكا و ناوهاي آن در منطقه براي آنان سپر دفاعي بود كه به ظاهر در حال ترك منطقه هستند. به طور كلي تكيه بر درآمدهاي نفتي براي پيشبرد سياست خارجي و نيز راهبرد خارجي جاهطلبانه به زيان منافع ملي هر كشوري است. نه تنها در سياست خارجي، بلكه اين نگرش در سياست داخلي نيز چنين اثرات زيانباري دارد. به نظر ميرسد كه بيثباتي سياسي منطقه خاورميانه علل گوناگوني دارد، از حضور اسراييل گرفته تا دخالتهاي خارجي ولي مهمترين علت آن نفتي بودن اين منطقه است كه پول زيادي خارج از فرآيند صنعتي شدن درونزا، توليد ميكند و حكومتهايي غير پاسخگو، مستبد و جاهطلب را ايجاد ميكند، حكومتهايي كه هم در داخل با مردم خود و هم در خارج با ساير كشورها تنش دارند و براي رسيدن به ثبات، خواسته يا ناخواسته پاي بيگانگان را وارد منطقه ميكنند كه آن نيز به نوبه خود بيثباتي را تشديد ميكند. خوشبختانه اكنون چشمانداز قطعيتري براي كاهش اهميت نفت در جهان ايجاد شده است. بايد اميدوار بود كه اين امر زودتر محقق شود و شر نفت از سر منطقه و مردم آن كوتاه شود. هر چند اين اتفاق ممكن است در كوتاهمدت موجب تشديد تنشها شود ولي درنهايت منطقه به يك توازن درونزا و عقلانيت نزديك خواهد شد.