چرا مدارس باز نميشوند؟
مجيد عليپور
در ترجيح «آموزش به صورت حضوري» و مزاياي روابط چهره به چهره ميان معلم و دانشآموز بر استفاده از روشهاي متنوع آموزش غيرحضوري كمترين ترديدي نميتوان داشت. وزير آموزش و پرورش هم تاكنون در چند نوبت، عزم خود براي بازگشايي مدارس را نشان داده كه عمدتا با موافقت و تبليغات نسبتا گسترده ساير نهادهاي حاكميتي همراه بوده است. از طرف ديگر مشاهدات و گزارشهاي نگرانكنندهاي از حضور بيملاحظه و گسترده كودكان و نوجوانان در خيابان، پارك، مهمانيها، باشگاهها، دورهميهاي دوستانه و... وجود دارد كه بعيد است بدون اطلاع و رضايت خانوادهها باشد.
اگر اين نكته را هم در نظر بياوريم كه عمده دانشآموزاني كه «علوم تجربي» و «رياضي و فيزيك»را به عنوان رشته تحصيلي خود برميگزينند نسبت به همسالان خود فعالتر و كوشاتر هستند و بيش از سايرين قدر فرصتها را ميدانند و خانوادههاي اغلبشان هم حاضرند هزينههاي هنگفتي براي موفقيت تحصيلي فرزندانشان صرف كنند طبعا اين پرسش به وجود ميآيد كه «چرا خانوادهها بازگشايي مدارس و بهرهمندي فرزندانشان از فرصت آموزشهاي حضوري را
مطالبه نميكنند؟»
«طرح مساله» از منظرهاي مختلف و متفاوت علاوه بر آنكه ميتواند بر ميزان و كيفيت شناخت و فهم پژوهشگر از «مساله» موثر باشد، فرصت و امكان كشف و استفاده از راههاي جديد براي حل يا عبور از چالشهاي پيش روي سازمان را نيز در اختيار مديران قرار ميدهد و اين ممكن نيست مگر آنكه پيش از هر چيز، شجاعت و اراده لازم براي به «رسميت شناختن مساله» وجود
داشته باشد.
امري كه در نهادها و سازمانهاي دولتي به دلايل متعددي به كيميا تبديل شده است؛ به گونهاي كه بيان حرفها و مطالب به صورتي كه خوشايند روسا و مديران بالادستي باشد يا حداقل خاطرشان را مكدر نكند، اصلي مهم در حفظ مقام و موقعيت در نهادهاي
دولتي است.
در مقابل «سكوت»، «انكار»، «پاك كردن صورت مساله»، «آمارسازي» و «فرار به جلو» از پركاربردترين مكانيسمهايي است كه بسياري از مديران دولتي و نهادهاي به ظاهر خصوصي در سطوح مختلف مديريتي(از خرد تا كلان) براي عبور از چالشهايي كه در حل آنها درماندهاند استفاده ميكنند.
از جمله مسائلي كه «كرونا» پيشاروي نظام آموزش و پرورش كشور قرار داده «مساله كارآمدي» و ميزان توفيق اين دستگاه عظيم و پرخرج است. به اين معنا كه آيا «مدرسه» توانسته است نيازها و انتظارات جامعه را به گونهاي برآورده كند كه جامعه آن را جزو اولويتهاي اساسي
خود بداند؟
در حالي كه ميتوان كاركردهاي متعدد(و پنهاني) براي «مدرسه» برشمرد، تصور عموم افراد جامعه آناست كه مدرسه، سازمان يا نهادي است كه بناست كودكان و نوجوانان با آموزش دانش پايه و عمومي، آماده حضور در مقاطع تحصيلي عالي و در نهايت امكان بهرهمندي از فرصتهاي شغلي مناسب باشند. در مقابل حكومتها، مدرسه را به مثابه فرصتي بيبديل براي سازگار كردن نسلهاي آينده با ارزشهاي مورد قبول خود ميدانند و تلاش دارند از اين موقعيت براي «تربيت» و «انتقال ارزشها» همچون ميراثي گرانبها به نسلهاي آينده بهره ببرند. امري كه ممكن است خانوادهها چندان خود را نيازمند آن ندانند و چه بسا در مواردي آن را دخالتي آشكار و غيرضروري در امور مربوط به خود تلقي
كنند.
به نظر ميرسد اگر خانوادهها به اين نتيجه برسند كه «مدرسه» در ايفاي نقش و كاركرد اصلي خود ناتوان است يا كاركرد مورد انتظار را رها كرده؛ بيش از آنكه در پي «آموزش» باشد در بند انتقال مفاهيم و ارزشهاي خاص و ترويج سبك ويژه زندگاني فردي و اجتماعي مورد پسند خود است، چه بسا نسبت به لزوم و تداوم حضور فرزند خود در مدرسه دچار ترديدهاي
جدي شود.
«كرونا» مدرسه را در برابر چنين پرسش مهمي قرار داده است:«در ازاي ريسك در خطر افتادن سلامت چه چيزي نصيب فرزند ما خواهد شد؟» آيا خدمتي كه مدرسه مدعي است در اختيار فرزندان جامعه قرار ميدهد،توانسته است خانوادهها را قانع كند تا در اين شرايط «آموزش حضوري» و«باز شدن مدارس» را جزيي از مطالبات اصلي خود بدانند؟
آيا نبايد به جد به اين مساله بپردازيم كه چه بر سر «مدرسه» آمده است كه خانوادهها از هر طبقه و قشري از خير آن گذشته و كرونا را بهانهاي براي بسته نگاه داشتن درهاي آن كردهاند؟
به قول عرب:«حسن السوال، نصف العلم»؛ «به رسميت شناختن مساله» مهمترين بخش براي پيدا كردن راهحل براي وضعيت اسفناكي است كه نهاد مدرسه در اين شرايط كرونايي دچارش شده است. از همين روي تا زماني كه متوليان نظام تعليم و تربيت تمايل يا شجاعت لازم براي پيگيري چرايي تعطيل ماندن مدارس را نداشته و همچنان سر خود را گرم آمارسازي يا بيان ادعاهاي غيرواقعي نگهدارند، تغيير محسوسي در اين وضعيت به وجود نخواهد آمد.