• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4991 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۲ مرداد

ترور در پاريس

مرتضي ميرحسيني

ماجرا در پاريس روي داد و به چنين روزي از سال 1279 برمي‌گشت، به اولين سفر مظفرالدين‌شاه به اروپا يا به قول مردم آن روزگار فرنگ. مهدي‌‌قلي هدايت در گزارش ايران مي‌نويسد: «در اين سفر بود كه آنارشيستي به شاه در كالسكه حمله آورد، حكيم‌الملك (پزشك شاه) زير دست او زد، اتفاقا ششلول هم كار نكرد.» گويا براي تماشاي ورساي رفته بود و هنگام خروج از كاخ، در شلوغي جلوي دروازه با مهاجم روبه‌رو شد. خبرنگار روزنامه سانفرانسيسكو كال كه او هم در آن مقطع براي تهيه گزارش از نمايشگاه جهاني پاريس آنجا بود، به نقل از ژنرال پارنت -از همراهان شاه در زمان سوءقصد- مي‌نويسد: دقايقي پيش از وقوع حادثه، دستخطي به شاه ايران دادند كه در آن به او هشدار داده مي‌شد زندگي‌اش در خطر است. نويسنده اين نامه كوتاه معلوم نشد و كسي هم چنان‌كه بايد موضوع را جدي نگرفت. توجهي به موضوع نشد، چون پيش از آن هم چند نمونه از چنين نامه‌هايي براي برخي شخصيت‌هاي ديگر فرستاده بودند. شاه قبل از خروج از كاخ همچنان كه سوار كالسكه‌اش بود، نامه را از منشي خود گرفت و خواند. در آن نوشته شده بود «همان سرنوشت امبرتو، امروز در انتظار توست.» امبرتو شاه ايتاليا، چند روز قبل (29 جولاي) ترور شده بود. اما مظفرالدين‌شاه نامه و تهديد درون آن را جدي نگرفت و آن را به رييس نگهبانان كاخ داد و به كالسكه‌چي اشاره كرد كه راه بيفتد (اينكه نترسيد يا اگر هم ترسيد، اين ترس را بروز نداد باتوجه به تصويري كه بيشترمان از او در ذهن داريم بعيد بود). عده زيادي جلوي در كاخ جمع شده بودند و برخي آنان با صداي بلند به شاه ايران سلام مي‌دادند و اداي احترام مي‌كردند. گويا برخي اهالي -احتمالا بيكار- پاريس كنجكاو ديدن شاه سرزمين دور و باستاني ايران بودند. «در آن هياهو، مردي با لباس ساده كارگري شتابان از ميان دو خودرو پيش مي‌آيد و با واژگون كردن پليس دوچرخه‌سوار، به سوي كالسكه سلطنتي هجوم مي‌برد. در آن هنگام، بي‌درنگ بر ركاب كالسكه مي‌پرد و با دست چپ خودش درب آن را گرفته، با دست ديگر هفت‌تيري به سوي شاه نشانه مي‌رود. يك لحظه مُردد به نظر مي‌رسيد. گويي نمي‌دانست كجا را هدف بگيرد. اين درنگ، زندگي شاه ايران را نجات داد، چون پيش از آنكه مهاجم قادر به شليك شود، دستي زورمند مچ او را گرفت و پيچاند تا آنكه سلاح از دستش رها شد.» مهاجم را همان‌جا و بي‌دردسر دستگير كردند. عجيب اينكه مظفرالدين‌شاه نه ترسيد و نه آشفته شد و حتي برنامه آن روز خودش را هم تغيير نداد. آن آنارشيست هم كه بعد معلوم شد ايتاليايي بوده، از شاه ايران كينه شخصي نداشت. 
يكي از كساني بود كه در خودش احساس رسالت كرد، از جا برخاست و براي كشتن بيرون رفت. باورش اين بود كه حكومت‌هاي استبدادي، در همه جاي دنيا جوامع را به بند كشيده و فاسد كرده‌اند و يكي از نخستين گام‌ها براي رهايي و رستگاري و رسيدن به آرمانشهر (يعني دنيايي كه هيچ انساني بر انسان ديگر سيطره نداشته باشد) حذف شاهان است. دهه پاياني قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، اوج قدرت‌نمايي آنارشيست‌ها بود. آنان در بيست سال منتهي به جنگ اول جهاني، شش رييس دولت را كشتند و چند ترور - ناموفق- هم مثل همين ماجراي مظفرالدين‌شاه انجام دادند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون