ثبات قدم كليد است!
سهراب صالحين
عنوان اين يادداشت، يك شعار معروف و انگيزشي به زبان انگليسي است:
«Consistency is the Key» و معناي آن اين است كه ثبات قدم كليد رسيدن به خواستهها است. شايد اين جمله بسيار بديهي به نظر برسد اما چرا بسيار كم پيش ميآيد كه بتوانيم در كاري ثبات قدم داشته باشيم و به خواستههاي خود برسيم؟ به نظر من دليل اين امر را بايد در عنصر آگاهي جستوجو كرد. در بسياري از مواقع برايم پيش آمده كه مدتها بهشدت چيزي را خواستهام، اما وقتي وارد مسير رسيدن به آن چيز شدهام نوعي دلسردي كمكم وجودم را فرا گرفته و نهايتا سرخورده و غمگين، يك مورد ديگر به ليست پروژههاي نيمهتمام زندگيام اضافه شده است. اين نيمهتمام ماندن كارها را معمولا به تنبلي، بيارادگي و شلختگي نسبت ميدهيم اما آيا واقعا اين دلايل دقيق هستند؟ پس چرا در برخي كارها هم توانستهام تا حد زيادي از مسير را طي كنم؟ مگر ميشود آدم در جايي بياراده و تنبل باشد و در جاي ديگر بااراده و زرنگ؟ پس شايد دلايل ديگري نيز وجود دارند. تجربه شخصي من اين است كه به طور مثال، افراد با ديدن اينكه مرتب ورزش ميكردم من را بسيار بااراده ميخواندند، اما خودم ويژگي اصلي خود را در بااراده بودن نميدانم، يعني اصلا حتي جزو ويژگيهاي اصلي من هم نيست. به نظرم اراده من در حد معمول و چه بسا حتي كم است. مثلا سالهاي سال است كه دلم ميخواهد
سر وقت به سر كار بروم اما هر روز دير ميروم! يا مثلا همچنان خيلي صبحها پيش ميآيد كه رختخوابم را جمع نكنم. اما از طرف ديگر چند سال است كه به طور مستمر ميدوم يا سالها به طور مستمر درس خواندم تا مدرك كارشناسي ارشد بگيرم. به نظرم دليل آنكه در انجام دادن كاري به طور مستمر موفق هستم اما در كاري نه، چيزي به جز «اراده» و آن چيز نامش «آگاهي» است. منظور از آگاهي در اينجا، تنها «اطلاع» از مفيد بودن يك فعاليت نيست بلكه باور به مفيد بودن آن فعاليت براي شخص «من» است. مثلا من همچنان نميدانم چرا جمع كردن رختخواب براي من مفيد است! اما مفيد بودن ورزش مستمر را، به دليل وقايع مختلفي كه برايم اتفاق افتاده، احساسات خوبي كه بعد از هر بار ورزش كردن به من دست داده و تغييراتي كه در سبك زندگيام به وجود آورده با پوست و استخوان درك كردهام و به آن باور پيدا كردهام. البته تمام اينها براي من اتفاق افتاده و شايد براي كس ديگري هيچ كدام از اين احساسات معنا نداشته باشد يا حداقل آنقدر نباشد كه باعث شود آن شخص هم مانند من، به ورزش مستمر باور پيدا كند. اخيرا يكي از جوانان آيندهدار كشورمان در رشته اسكاي رانينگ به نام كارزان قزاق مهمان پادكست رانيو بود. چيزي كه باعث شد برايم شخصيت و حرفهاي كارزان بسيار جذاب شود، آگاهي او با و جود سن كمش نسبت به فعاليتي بود كه به صورت مستمر انجام ميداد. اين دونده مهابادي در جايي از گفتوگو، به گرمي هواي تهران اشاره كرد و گفت اگر در تهران زندگي ميكردم هرگز نميدويدم! اين جمله براي من با جملاتي كه انتظار شنيدنش را از يك ورزشكار قهرمان دارم بسيار متفاوت بود. انتظارم اين بود كه يك قهرمان از جملاتي چون «فقط انجامش بده و بهش فكر نكن!» يا «فقط سختي بكش!» و امثالهم استفاده كند، اما كارزان خيلي صادقانه دليل دويدنش را در طول اين قسمت پادكست، نبودن تفريح ديگري در شهرش و در دسترس بودن كوههاي اطراف خانهاش ميدانست. جنس آگاهي كه از آن حرف ميزنم هم از همين دست است، يعني اگر به انجام فعاليتي علاقهمند هستيم اما آن را به طور مستمر انجام نميدهيم، احتمالا دليلش اين است كه يا چرايي انجام مستمر آن برايمان كاملا روشن نشده يا انجام آن، چندان با وضع زندگي كنونيمان سازگار نيست. حتي ممكن است فعاليتي را كه سالها به طور مستمر انجام دادهايم ديگر به آن شكل انجام ندهيم، چون باورمان به فوايد آن فعاليت را براي «خود» به مرور از دست دادهايم. اين امر نه به دليل كماراده بودن، بلكه ميتواند به دليل تغيير علايق، مسائل و دغدغههايمان رخ دهد. درنهايت هم بعيد ميدانم اگر روزي فوايد جمع كردن رختخواب را بدانم و به مفيد بودن آن براي «خودم» باور پيدا كنم، براي انجام مستمر آن دچار مشكل شوم.