گزارش «اعتماد»
از خشكسالي شرق كشور
لب تشنه سيستان
چرا تر نميشود
گزارش و عكس| فاطمه باباخاني
باد كه ميزند شنهاي كف هيرمند بلند ميشود، در هم پيچ ميخورد، خودش را به اولين ستون ميكوبد، از فاصله بين دو رديف راهش را باز ميكند تا از ستون دوم و سوم هم بگذرد، بعد خودش را از پل بالا ميكشد تا برسد به صورت سالار كه با موتور از آنجا رد ميشود، حسين فاميلياش سالار است اما وقت معرفي كه ميرسد و اينكه نامش چيست، خندهاي ميزند و ميگويد سالار! زندگي او هم مثل بقيه روستاييان ساكن حاشيه رودخانه از نرسيدن آب لطمه ديده و زمينهايش خشك شده. سالار معتقد است ادامه اين وضع غيرممكن است و بايد آبي به زمينهاي تشنه و تركخورده در زابل، زهك، خمك، كهك، دشتك، تاسوكي و... برسد، او ميگويد مردم چيزي براي خوردن ندارند، پيشتر كه آب داشتند، زمينشان محصول ميداد اما حالا تنها چيزي كه درو ميكنند گرد و غباري است كه با وزش باد بر سر و صورتشان مينشيند. كمي آن سوتر از سالار، جايي كه چند خانه كنار هم در حوالي هيرمند قرار گرفتهاند، قايقي زير درخت، كنار ديوار پهلو گرفته، اندكي زردي بر جلوي قايق باقي مانده و در ادامه به آبي روشن ميرسد، رنگ آب هيرمندي كه ديگر مدتي است محو شده، ميان زرد و آبي، قايق رنگ خاك دارد، انگار رنگ خاكي در حال پيشرفت روي پسزمينه آبي است. در اين باره كه از كي زابل خشك و آب در آن كم شد هركس براساس سن خود سابقهاي در ذهن دارد، «كنيز ژوليده» كه براي معاينه چشم به مركز بهداشت روستاي «خمك» آمده ميگويد بيآبي قصه امروز و ديروز نيست، 30 سال است آب نداريم، در مقابل «بُرسي» كه ميانسال است به نظرش ميآيد تا همين 10 سال پيش آب داشتند و بيآبي مربوطه به همين يك دهه اخير است. شوهر كنيز چند سال پيش ايست قلبي كرده و فوت شده، او هم كشاورز بوده، از اين رو با خشكيدن رود، مردهريگي كه براي كنيز مانده هيچ نميارزد و پولي از آن درنميآيد. كنيز ميگويد آب خوردن را هم ندارم، از چاه نيمه قبلا آب كه ميآوردند، خوب بود اما حالا آب چاه نيمهها هم بو ميدهد و همين باعث شده آب از زهك و زابل بياورند و گالني بفروشند اما آنها كه خرج و دخلشان مثل من به هم نميخورد از همين آب چاه نيمهها استفاده ميكنند. مشكل كنيز تنها آب نيست، انواع و اقسام مشكلات جسمي را هم دارد. نمونهاش سنگ كليه كه گاه امانش را ميبرد، اين را كه ميگويد نگاهش روي دستش و داروها سر ميخورد، در كيسه پلاستيكي انواع قرص قلب و اسپري آسم و... روي هم تلنبار شده. دستم كه به نشانه همدردي لحظهاي پشتش را لمس ميكند، از زير چادر به بافتههاي ريز موهايش ميرسد كه لاي انگشتها گير ميافتند، ميگويم موهايت هم كه بلند است، كنيز با شرم خندهاي ميكند و همان وقت كسي داد ميزند، كنيز ژوليده نوبت توست و او برميخيزد. بُرسي نگاهي به من و كنيز ميكند و ميگويد پير زالي است ديگر! بُرسي از روستاي مجاور آمده، ميگويد روستاي ما نوري تا اينجا 5 كيلومتر بيشتر راه ندارد، او كه خبردار شده در طرح «نذر آب» هلالاحمر معاينه چشمپزشكي رايگان هم دارند آمده تا ببيند چه شده چشمهايش ديگر فاصله نزديك را خوب نميبيند. دكتر برايش عينك نوشته. «بُرسي نغزري» 25 سال است به خانه بخت رفته و از همان زمان تا الان به گفته خودش كرانشي (اجارهنشين) است. ميگويد چهار بچه دارم و به گمانم 48 سالهام، برسي چهار، پنج كلاس سواد دارد اما بچهها را به مدرسه فرستاده مگر اينكه كارمند شوند و حقوق داشته باشند. دخترش كلاس نهم است و مثل خيليها با مشكل كلاس آنلاين و گوشي موبايلي كه هر دم خراب ميشود ناچار است درس بخواند. شوهرش هم با خشكسالي به كارگري روي آورده، اما مگر هر روز كسي كارگر لازم دارد، اينطور است كه يك روز خرج خانه ميرسد و روز ديگر دستشان خالي است. تنها نقطه اتكا براي بُرسي يارانههايي است كه با آن مخارج اين خانه كاهگلي كوچك با خانواده عيالوارش را تامين كند، به هزينههاي خانه مشكل داروهاي برسي هم اضافه شده، قند دارد، چربي خون دارد، ميگرن دارد، قلبش مشكل دارد، معدهاش مشكل دارد. همين چند وقت پيش هم توانسته 450 هزار تومان جور كند مگر موبايل دخترش كه براي مهر آماده شود كه باز نشده. حمزه 80 ساله ديگر مراجعهكننده طرح هلالاحمر از ساعت 7 صبح در صف چشمپزشكي براي معاينه آب مرواريد چشمش حاضر شده. او بيآبي و خشكسالي را موضوعي 20 ساله ميداند. حمزه هم كشاورز بوده و 10 هكتار زمين داشته كه الان آب ندارد، مدتي دولتيها برايش آبياري قطرهاي راه انداختند كه با اين خشكسالي گسترده همان قطره آب هم به زمينهايش نرسيد و حالا زمين كاملا خشك شده است. به نظر او مشكل بيآبي به ندادن حقابه از هيرمند برميگردد و همين باعث شده او نه بتواند محصولي بكارد و نه توان مالي داشته باشد آب براي خانواده بخرد. حمزه يك زن دارد و 13 فرزند، در حال حاضر 12 نفر در يك خانه با هم زندگي ميكنند و مخارج زندگيشان از يارانه تامين ميشود، حمزه منتظر است باران بيايد مگر سيل هم با آن از راه برسد و هامون پرآب شود و براي اندكزماني آب داشته باشند.
براي رفع مشكل كمآبي در سيستانوبلوچستان نسخهاي كه پيچيده شده بهرهگيري از آب ژرف است، همان راهكاري كه در استانهاي مركزي هم به كار رفته، با اين حال حيدر گنبدي 45 ساله ديپلمه از اهالي روستاي «خمك» معتقد است اگر سيستانيها آب ژرف را هم از دست بدهند ديگر چيزي نخواهند داشت. او خواستار آن است آب از افغانستان به سيستان برسد چون اگر سفرههاي آب زيرزمينيشان خالي شود و آب ژرف را هم نداشته باشند به صفر خواهند رسيد. حيدر اطلاعاتش درباره آب زيرزميني و تبعات آب ژرف را از شبكههاي اجتماعي دريافت كرده و برداشت از اين منابع را تنها براي آب آشاميدني مجاز ميداند.
جلالي معلم نهضت سوادآموزي در زهك هم با حيدر همعقيده است، او هم ميگويد بهتر است آب از افغانستان بيايد به جاي اينكه از دل زمين كشيده شود، اين معلم هم نگران كمشدن آب سفرههاي زيرزميني است علاوه بر اينكه تجربه به او نشان داده آبي كه براي كشاورزي استفاده ميشود بهتر است از رودخانه باشد تا چاه، چون محصولات، بهتر بار ميآيند. مرد بلوچ روستاي كهك كه نميخواهد از او نامي برده شود خلاف اين دو نفر معتقد است بهتر است آب از زمين كشيده شود چون افغانستان باز ممكن است آب را قطع كند، او چشمش به آسمان است و اينكه خداوند رحمتي عطا كرده و باران به مردم اين منطقه برساند. او در عين حال ميگويد ما حقابهاي داريم كه حق چندين ساله ملت ايران است و دولت آنچه تصميم بگيرد خوب است.
زماني كه از حق چندينساله صحبت ميكنيم منظور حقي نيست كه عمر آن به 10 سال حمزه، 20 سال برسي يا 30 سال كنيز برسد از نيمههاي قرن نوزدهم، همان وقت كه خطي بين ايران و افغانستان كشيده شد مساله حق بر آب هم پيش آمد و دو كشور در اين 164 سال بارها در اين زمينه مذاكره كردهاند، از همان زمان تاكنون مردم بارها با مشكل كمآبي مواجه شدند و در مواردي مهاجرتهاي گسترده شكل گرفت، نمونهاش در سال 1334 كه جمع بزرگي از زابل به سمت افغانستان و گروهي گرگان و شهرهاي اطراف آن كوچ كردند و اقليت زابلي را در آنجا شكل دادند كه همچنان هم ساكن اين منطقهاند. در آن سال عدهاي از سرداران و سران ايلات سيستان و عمده مالكان در تلگرافخانه تحصن كرده و خطاب به نخستوزير وقت نوشتند «اگر در مركز، عملي مقدور نيست، براي احقاق حق خود و كشيدن سدهاي افغانستان ما اهالي سيستان شخصا اقدام نماييم.» آنها همچنين عنوان كردند «مهاجرت اهالي شدت يافته كه هر تعداد كاميون به زابل ميرسد و مهاجرين را حركت ميدهد. بيستوچهار كاميون ديگر پيشفروش شده كه به زابل بيايد و مهاجرين را از سيستان منتقل نمايد. استدعاي توجه عاجل را دارد و اينها كساني هستند كه به داخل مهاجرت مينمايند اما عدهاي كه به كشور افغانستان فرار ميكنند، خيلي بيشتر از اينهاست و اگر قريبا فكري نشود، سيستان خالي از سكنه خواهد شد. آب رودخانه هيرمند ساعت به ساعت رو به كاهش ميرود. مقدار آبي كه قبلا طرف ايران ميآيد، مختصر زهآب گنديده سبز رنگ بيش نيست كه براي مصرف يك بخش هم كافي نيست.» سروش طالبي كارشناس مسائل آب معتقد است ما بايد كمآبي را به عنوان واقعيت استان سيستانوبلوچستان بپذيريم و بيهوده مردم را در اين باره معطل نكنيم. پذيرش اين واقعيت به ما كمك ميكند به فكر معيشتهاي جايگزين افتاده يا ناچار شويم مهاجرت مردم از اين منطقه را شاهد باشيم. به گفته اين كارشناس برداشت آبهاي ژرف درنهايت كمكي به اين منطقه نخواهد كرد زيرا از اين منابع با هزينه زياد ميزان اندكي آب برداشت ميشود. به گفته اين كارشناس در اين استان براي شرب 40 تا 50 ميليون متر مكعب آب نياز است در حالي كه طرحهاي جديد كشاورزي كه نياز به 400 ميليون متر مكعب آب يعني 10 برابر آب شرب نياز دارد در همين استان راهاندازي ميشود. چنين فعاليتهايي نشان ميدهد سياستها در اين استان هماهنگ نيست، از يك طرف ميگوييم مردم آب شرب ندارند و از طرف ديگر كشاورزي را توسعه ميدهيم. اين درحالي است كه اگر اولويت را روي آب شرب بگذاريم قادريم اين آب را براي مردم تامين كنيم و در كنار آن با افغانستان بر سر حقابهمان مذاكره داشته باشيم. طالبي معتقد است شرايط در سيستان و هامون به گذشته بازنميگردد و تنها بايد بحران را در اين منطقه مديريت كرد.
هنگامي كه سروش طالبي اين گفتهها را بيان ميكند در سيستان بادهاي 120 روزه همچنان در حال وزيدن هستند، بادهايي كه خاك را حتي از تپههاي مالچپاشيشده لب مرز بلند كرده و باعث ميشوند هر حركت با دشواري در روستاهاي منطقه همراه شود، مريم را در كوچهاي در روستا ميبينيم، او متولد 1366 است با دو دختر دو قلو 10 ساله كه ميخواهند معلم شوند، اما اينكه معلم چه باشند برايشان مهم نيست، مريم تنها ميخواهد دختران كارمند شوند مگر سرنوشتشان بهتر از او باشد. او ميخواهد مسوولان حواسشان به سيستان باشد، به روستاي آنها كه نخلهايش زير فشار اينهمه خست آسمان و زمين فروافتادهاند. اين درحالي است كه كساني مانند سروش طالبي معتقدند بايد آب پاكي را روي دست مردم ريخت و واقعيت را به آنها نماياند و گفت سيستان، ديگر به گذشته بازنميگردد.