• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5090 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۴ آذر

يادداشتي بر رمان «باد ما را با خود برد»

شناسنامه دو نسل گمشده

لاله فقيهي

پرداختن به مسائل اجتماعي‌ - ‌تاريخي ايران معاصر و انگشت گذاشتن بر نقاط بحراني و تعيين‌كننده آن، از مضمون‌هايي است كه در سال‌هاي اخير دستمايه خلق رمان‌هاي زيادي قرار گرفته است. همين كثرت ما را با اين سوال مواجه مي‌كند كه اين رمان‌ها چه امتيازاتي نسبت به متون تاريخي دارند و به فهم تاريخي ما چه افزوده‌اند كه مطالعات تاريخي صرف از آنها عاري هستند؟ از طرف ديگر كثرت چاپ اين دست كارها انتظار مخاطب را بالا برده‌اند؛ ‌طوري‌كه مخاطب در اين رمان‌ها چشم‌به‌راهِ نگاه متفاوت و بديع نويسنده به مسائل آشنا، پيرنگ قوي و كشف اتصالات تاريخي ناديده‌گرفته‌شده است. بنابراين رمان «باد ما را با خود برد» مي‌تواند از همين زاويه در بستر اجتماعي دهه‌هاي اخير سنجيده شود. اين رمان وقايع دوران انقلاب را با وقايع سال‌هاي اخير در تقارن قرار مي‌دهد و رفت‌و‌برگشت‌هاي تكنيكي در قالب خاطره‌نويسي، نامه‌نگاري و پرسه‌زني در ذهن شخصي گمشده، فاصله زماني ميان اين دو مقطع را به صفر رسانده است. به‌خصوص كه وقايع و جوش و خروش دوران انقلاب در فرم خاطره‌نويسي و استفاده از زمان افعال حال در روايت آن روزها در برابر وقايع اخير كه با افعال گذشته روايت شده، زنده‌تر و نزديك‌تر به ما توصيف شده است. انگار كه بخواهد پيش از هر حركتي در زمان حال، چه در حوزه شخصي و چه در حوزه اجتماعي، گذشته و عواقبش را چون هشداري جدي پيش رو قرار دهد.
داستان با روايت گم‌شدن ستاره شروع مي‌شود و اعمال و درونيات ستاره و خانواده‌اش با زاويه ديد داناي كل در اختيار مخاطب قرار مي‌گيرد. نكيسا از خانواده‌اي ثروتمند مي‌آيد؛ درحالي‌كه ستاره از قشر فرودست جامعه است. همين تضاد طبقاتي شاكله رمان را پي‌ريزي مي‌كند، چرا كه ريشه‌هاي آن تا دور، تا دوران انقلاب و وارونه شدن‌ مناسبات و جايگاه اجتماعي و اقتصادي آدم‌ها رفته است. آقاي ايماني، پدر نكيسا كه با تغيير اسم و ظاهر از فرصت‌هاي ناحق زيادي استفاده كرده، مقابل ستاره قرار مي‌گيرد و ترديد ستاره را براي ازدواج با نكيسا مضاعف مي‌سازد. ستاره گمشده ميان گذشته مبهم پدر و مادر خود و آينده تاري كه با نكيسا تصور مي‌كند، در دنياي واقعي رويدادها نيز گم مي‌شود و رمان با اضطراب ناشي از واقعيت گم شدن او آغاز مي‌شود. درواقع رمان با ساختار، زبان و شيوه خاص روايت، اين گمگشتگي را منعكس مي‌كند. سبك نگارش اين رمان در بخش داناي كل براساس جمله‌هاي كوتاه و سوالات پي‌درپي شكل گرفته كه با تفكر غالب بر رمان يعني حس گمگشتگي، سرگرداني و تعليق ميان گزينش‌هاي مختلف پيوند خورده است. تصاوير كوتاه با چگالي بالاي مفهومي در راستاي حال و هواي داستان و درونيات شخصيت‌ها اين حس گمگشتگي و حيراني را موكد مي‌كند. تصاويري گرچه تابناك اما چون نوري كه در اتاق بازجويي بر صورت متهم مي‌تابد، دلهره‌آور و آزاردهنده.
«و حالا برف براده‌هاي معلق در هوا بود كه نيزه‌هاي نور ماشين ديوانه‌شان مي‌كرد. خيابان و آسمان يكدست، حجم نقره‌اي و لرزاني بود كه در چشمش مي‌لغزيد.» (ص 9) 
«ساختمان‌ها زير برف كز كرده و درخت‌ها اشباح كفن‌پوش وهم‌آلودي‌اند كه در انتظاري نوميدانه، كنار خيابان چرت مي‌زنند.» (ص10) 
ستاره از طريق دفتر خاطراتي كه خدمتكار خانوادگي نكيسا به او مي‌دهد با سرگذشت مادر نكيسا، ماهرخ، آشنا مي‌شود. زندگي پرشور يك دختر دبيرستاني و ماجراي عاشقي او در كنار التهابات جامعه در بحبوحه انقلاب و اين‌بار تضاد ديگري راهنماي درك متن داستان مي‌شود. تضاد ميان آن شور و هيجان و گرما و اين خمودي و سرما و سرگرداني. ستاره با خواندن اين دفتر به بسياري از مسائل خانوادگي نكيسا و نياكانش پي مي‌برد؛ اما با وجود كشف شباهت‌هاي بسيار ميان سرنوشت پدر و مادر خود با آنچه بر سر والدين نكيسا آمده، رازهاي خود را با نكيسا در ميان نمي‌گذارد: 
«مي‌توانست از آن همه راز، از آن همه داستان سربسته جدا شود و زندگي جديد را كه فرسنگ‌ها با آن فاصله داشت شروع كند؟» (ص 103»
آنچه مانع اين نزديكي و وحدت مي‌شود اختلاف طبقاتي ميان دو خانواده است كه نه چون نتيجه‌اي طبيعي و غايتي قابل پيش‌بيني، بلكه به صورتي شوكه‌كننده و رقت‌انگيز، پيامد دگرگوني‌هاي ناعادلانه و جابه‌جايي نقش‌هاي اجتماعي معرفي مي‌شود.
ستاره نيز چون آدم‌هاي ديگر داستان مثل پدر نكيسا، ماهرخ و ايرج (كه نامش يادآور ايران است) گويي از آينده جا مانده است. اينجا آدم‌هايي هستند با نام‌ها و صورت‌هاي تغييريافته كه از زمان بازمانده‌اند و تمام اين وقايع در ذهن فردي گمشده مي‌گذرد. فردي كه ديگر شخصيت‌هاي رمان با بي‌تابي در جست‌وجوي او هستند. حقيقت براي كسي فاش شده كه اكنون نيست تا براي ما پرده از وقايع و ارتباطات پشت پرده بردارد. رمان با شخصيت‌پردازي ستاره و فضاسازي داستان، دنيايي وراي اين دنياي واقعي ساخته. دنياي گمشدگان كه در آن مخاطب نيز چون ديگر جست‌وجوگران با سوالات زيادي مواجه مي‌شود. سوالاتي كه شايد تامل در آنها راهنماي درك تاريخي عميق‌تري از وقايع جامعه شود.
رمان در شرح ماجراهاي دوران انقلاب، چند ديدگاه متفاوت را در كنار هم قرار مي‌دهد و بي‌آنكه قضاوتي داشته باشد، اجازه مي‌دهد ساختار پيچيده انگيزه‌ها و نگرش‌ها بازتاب يابد. ما از سويي با درك پدر ستاره از انقلاب مواجه هستيم و از سويي ديگر با نگاه پدر نكيسا و همچنين كنش و واكنش‌هاي عمومي و هنر نويسنده در اين است كه اين‌همه را تنها با زاويه ديد اول شخص در روايت ماهرخ از وقايع ارايه مي‌دهد. گمگشتگي ستاره در انتهاي داستان با وجود آگاهي خواننده از رازهاي خانوادگي او و دانستن اينكه در اين چند روز چه بر او گذشته، همچنان ادامه پيدا مي‌كند، زيرا ستاره هنوز ميان ماندن و برگشتن معلق است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون