• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5090 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۴ آذر

بودي كي وار

حسن لطفي

سال‌ها پيش بچه محل قلچماق و تنومندي داشتيم كه بيش از هر چيزي به زور بازو و هيكل درشتش مي‌نازيد. اهل منطق و فكر نبود. كافي بود كاري به نظرش درست برسد تا سريع آن را انجام دهد. برايش نه قوانين فوتبال مهم بود و نه علاقه ديگران! تصميم هم كه مي‌گرفت براي همه مي‌گرفت. صداي كسي هم در مي‌آمد سينه ستبرش را جلو مي‌داد و مي‌گفت: بودي كي وار! با آنكه آذري زبان نبود طوري اين جمله را مي‌گفت كه شنونده خيال مي‌كرد جد و آبادش ترك است. بعد گفتن اين جمله هم اگر وسط زمين بازي بود بدون توجه به اعتراض بازيكن تيم مخالف و نگاه متذكرانه و گاهي ملتمسانه داور توپ را به گوشه‌اي شوت مي‌كرد و مي‌رفت. بازيكنان ديگر هم از ترس مشت‌هاي سنگين او انگار اتفاقي نيفتاده باشد، بازي را ادامه مي‌دادند. حرف و اعتراضي هم اگر داشتند در خفا يا جايي كه او نبود مي‌زدند. دو، سه نفري هم كه به او اعتراض كردند، كتك سختي خوردند و اگر اشتباه نكنم يك نفرشان هم كارش به بيمارستان كشيد. همه اينها باعث شده بود تا او روز به روز به قدرتش بيشتر بنازد و دامنه بودي كي وارهاش گسترده شود! كم‌كم براي‌مان تصميم مي‌گرفت كجا برويم و با چه كسي حرف بزنيم. چه روزي محله را چراغاني كنيم و با كدام تيم مسابقه بدهيم. البته با بعضي‌ها بهتر برخورد مي‌كرد. كافي بود يكي كه براش مهم بود (به هر دليل) چيزي را بخواهد. سريع موضعش تغيير مي‌كرد و بودي كي وارش به سمت خواسته او مي‌چرخيد. بعضي از اطرافيانش و هم‌محله‌اي‌ها وقتي متوجه اين خصوصيت او شدند براي آنكه نظر خودشان اجرا شود دست به دامان آن افراد مي‌شدند و به‌طور غير مستقيم كارشان پيش مي‌رفت و به سد بودي كي وار برخورد نمي‌كردند. سال‌ها از آن روزها مي‌گذرد و با آنكه آن بچه محل قلچماق زورگو به واسطه اتفاقي دست از آن جمله و تحميل خواسته‌ها و عقايد خودش به ديگران برداشت، اما مي‌دانم كه دنيا از امثال او خالي نشد. هنوز هم در محله‌هاي مختلف، شهرهاي گوناگون، كشورهاي زيادي افرادي هستند كه با قدرتي كه دارند بي‌آنكه همچون او بودي كي واري بگويند خودشان، عقايدشان و خواسته‌هاشان را به ديگران تحميل مي‌كنند .بسته به اينكه در چه پستي هم باشند بودي كي وارشان متفاوت است. گاهي چماق به دست مي‌گيرند و گاهي از ديوار سفارتي بالا مي‌روند. گاهي بدون آنكه فيلمي ديده باشند، كفن مي‌پوشند و مانع از نمايش فيلمي مي‌شوند. بعضي وقت‌ها هم از در تهديد بر مي‌آيند و وزير و وكيلي را تهديد مي‌كنند. به مخالفان‌شان براي خروج از كشور دري را نشان مي‌دهند كه بسته است. وزير را به استيضاح تهديد مي‌كنند و معناي كلماتي همچون آزادي، عدالت، دعاي باران، كودك همسري و... را تغيير مي‌دهند. سينه جلو مي‌دهند و... بگذريم برگردم به عاقبت آن بچه محل زورگو ! يك روز اهالي محل شاهد گريه و التماس او به نحيف‌ترين پسر كوچه بودند. پسرك گوش قلدر محله را به دندان گرفته بود و رها نمي‌كرد. وقتي هم رها كرد چيزي از ابهت زورگو محله باقي نمانده بود. از آن روز ديگر كسي از دهان او نشنيد كه بگويد بودي كي وار!  

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون