ارتباطات و فلسفه درد
با بهرهگيري از لطف و اراده خداوند به توان گسترش يابنده انسان و قدرت نهفته روابط اجتماعي تكيه كنم. ميدانستم زيستن از نوعي ديگر و به تعبير رايج امروز، پارادايم شيفت يا چرخش زندگي، براي من شكل گرفته است. به اين اعتبار، تصوير زندگي سرطاني، تصوير پايان همه آرمانها، آرزوها، كنشها و تكاپوها براي هر كس نيست، پس بايد به پيگيري همه آنها در موقعيتي ديگر و شرايطي متفاوت انديشيد.
4- زندگي سرطاني، زندگي در فروبستگيها و نااميديها نيست. ورود به دنيايي از تفاوتها و تواناييها است. گمان ميكنم، آن سخن كه در مدخل جهان زيست سرطاني نوشتم، بخشي از واقعيت جهان جديد ما باشد. به واقع در اين يك هفته ديدم: سرطان كسي را نميكشد. آمارهايي از سرطان و بهبود، وقتي ديدني است كه كسي در جايي به انتظار و اميد بهبود آن نشسته باشد. در اين روزها و شبها من اين انتظار و اميد را در دور و نزديك خود ديدم. آنها كه بيشائبه مهر ميورزيدند و دعا ميكردند، گويي منظومه بيانتها و توانمندي بودند كه مرا به اميد و تلاش در راه غلبه بر بيماري، ترغيب و مجهز ميكردند.
5- همچنان به توانش گفتوگو و معجزههاي آن گفتوگو باور دارم و كاش ميتوانستم، تجربههايم را در اين باب حتي در بيمارستان مدون كنم، آن روز يكشنبه كه يكي از مفيدترين صورتبنديهاي گفتوگو با پزشكان در باب دغدغههايي براي آينده ايران در اتاق عمل شكل گرفت، من بر ضرورت پيشبرد آن در سطوح مختلف جامعه راسختر شدم. گمان ميكنم نيازمند عميقتر ديدن دنياهايي هستم كه پيش از ورود به آنها برايمان ترسناك و هولآور بودند. دنياي سرطاني زيستن از جمله اين دنياها است. شايد بهتر باشد كه اين دنياها را جور ديگري ببينيم و از جهانهاي اخلاقي و حضوري كه از آنها غافل ماندهايم، ذخيره و پشتوانه برگيريم. فلسفه درد آرنه يوهان وتلسن (vetlesen) فيلسوف معاصر نروژي در اين زمينه خواندني است كه از تصورناپذيري زندگي بدون درد، سخن ميگويد و هم از چگونگي تاب آوردن در برابر آن زندگي. به تعبير او: «حضور درد براي هر كسي فرق ميكند، اما آنچه بين همه انسانها مشترك است، اين است كه همه عملا در معرض درد هستيم... نسبت خود با درد چيزي نيست كه بتوان آن را منحصرا بر اساس خود آن فرد، تعيين كرد. جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم و عصري كه به آن تعلق داريم، هريك از ما را به واژگان و معيارهايي مجهز ميكند كه به وسيله آن در مورد درد با هم گفتوگو كنيم و جوانب آن را بسنجيم...»