داستان ماژور مسعودخان
مرتضي ميرحسيني
يك: مسعودخان كيهان حدود دو ماه وزير جنگ بود و در ارديبهشت 1300 در چنين روزي استعفا كرد. يكي از اعضاي كميته آهن و از نزديكترين ياران سيدضيا بود و در شب كودتا هم نقش موثري داشت. در دولت سيدضيا نيز وزارت جنگ را به دست گرفت و به اقتضاي اين مقام، از همه نظاميان كشور و همچنين از رضاخان اطاعت بيچون و چرا ميخواست، اما رضاخان قزاق مرد تمكين به او نبود و خودش را از اين افسر ژاندارمري پايينتر نميديد. حتي به اميراحمدي گفته بود: «اين ماژور مسعودخان كه با سيدضياءالدين آمده وزير جنگ است و من رييس ديويزيون قزاق، در حالي كه او ماژور ژاندارمري است و من سردار سپه و اين رييس و مرئوسي درست درنميآيد و بايد من وزير جنگ باشم.» اختلاف و رقابت ميانشان از همان روزهاي نخست زياد بود و مدام بيشتر ميشد. سرانجام كار به جايي رسيد كه همكاري در دولت براي آنان ناممكن شد و ماجرا به حذف اجباري يكي از آنان كشيد. مسعودخان يكبار در عيد و بار دوم در ارديبهشت استعفا داد و از ادامه رقابت و نزاع چشمپوشي كرد. هفتههاي پاياني دولت سيدضيا به عنوان وزير مشاور كنار دوستش ماند و بعد از سقوط كابينه، همراه او مجبور به ترك كشور شد.
دو: مسعودخان به يكي از خانوادههاي طبقه حاكم تعلق داشت و از كودكي به مهديقليخان مخبرالسلطنه نزديك بود. در نوجواني براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت، در مدرسه نظامي سنسير درس خواند و حتي يك سال در ارتش فرانسه خدمت كرد. بعد به ايران برگشت. در ژاندارمري فارس درجه ماژوري گرفت و با اينكه آن روزها گرايش ضدانگليسي داشت، در اوج قدرت و نفوذ انگليسيها در جنوب ايران، مدتي رييس ژاندارمري فارس بود. حتي عضو كميته استقلال شد و با نقشههاي ضدانگليسي آلمانيها هم همراهي كرد تا اينكه با فشار انگليسي از آنجا اخراج شد، به تهران رفت و سپس با دولت مهاجران همكاري كرد. در اراك با روسهاي اشغالگر جنگيد و بعد در كرمانشاه خدمت كرد. پس از چند ناكامي از چشم آلمانيها افتاد و به قلمرو عثماني پناه برد. در تاريكترين اعماق شكست و سرخوردگي، از آلمانها -كه خواهان محاكمه صحرايي او به جرم بيتدبيري بودند- دل كند و به ناچار برتري برنده جنگ بزرگ، يعني انگليسيها را پذيرفت. دوستياش با سيدضيا در گرايش او به انگليسيها بيتاثير نبود. برخلاف نظر آلمانيها، مسعودخان افسر لايقي بود و از اينرو توجه افسران انگليسي مقيم ايران را جلب كرد و در ماجراي كودتا هم نقش بسيار مهمي را به عهده گرفت. بعد از سقوط دولت سيدضيا، مدتي در اروپا زندگي كرد. زياد آنجا نماند و دوباره به كشور برگشت. ديگر لباس نظامي نپوشيد و حتي به جاي وزارت جنگ، به وزارت معارف رفت. به تحصيل و تدريس مشغول شد و چند كتاب در رشته جغرافيا نوشت. مقطعي كوتاه وزير معارف (در دولت علي منصور) بود و مدتي هم رياست دانشگاه تهران را پذيرفت. دكتر مسعود كيهان هرگز از كودتا و ماجراهاي پيش و پس از آن صحبت نكرد و تا زمان مرگ -سال 1345- از آنچه ديده بود و ميدانست چيزي به كسي نگفت.