نخستين شاه ساساني
مرتضي ميرحسيني
يك: در بعضي روايات كهن ما آمده است كه اردشير بابكان در دوران خود در هيچ جنگي شكست نخورد و پرچم او هرگز به زمين نيفتاد كه فاتحي بزرگ بود و به صفت جنگآزمودگي و تدبير از شاهان پيش و پس از خود متمايز ميشد. شايد اين روايات آلوده به مبالغه باشند، اما نادرست نيستند. اردشير بود كه پادشاهي پانصد ساله اشكانيان را درهم شكست و شاخه اصلي اين خاندان و نيز بيشتر شاخههاي فرعي آن را نابود كرد.
در كرمان و خوزستان و بعد در خراسان و بينالنهرين پيروزمندانه با آنان جنگيد، شاهزادگانشان را در ميدان نبرد به خاك و خون كشيد و به بازماندگانشان نيز - كه در گوشه و كنار كشور پنهان شده بودند - رحم نكرد. به دشمنانش رحم نميكرد، چنان كه در جنگ براي تسلط بر خراسان «سرهاي عدهاي از كشتگان آن نواحي را كه به احتمال قوي بايد از سركردگان سكايي يا اشكاني بوده باشند به آتشكده آناهيد (در فارس) كه او همهچيز سلطنت خود را مديون عنايات ايزد معبود آن ميدانست، فرستاد و بدينگونه ايزد آب را از خون كشتگان سيراب كرد.»
دو: اردشير شبيه به اشكانيان ميجنگيد و سپاهش از حيث تركيب سوارهها و پيادهها و تجهيزات تفاوت چنداني با سپاه آنان نداشت. اما او در كار فرماندهي سپاه و مديريت جنگ - جنگي كه چند سال طول كشيد - از آنان بهتر و براي رسيدن به اهدافش بسيار مصممتر بود. كارش را از نگهباني دژي كوچك در فارس شروع كرد، بعد قدرت خود را به سراسر آن ايالت گسترش داد و سپس بر تمام ايران و سرزمينهاي همجوار آن مسلط شد.
البته لقب ارگبد را نگه داشت و آن را براي پسر و وارثانش به ميراث گذاشت. از ميان درياي خون گذشت و تاج پادشاهي را از آن خودش كرد. سال 226 ميلادي در چنين روزي، در مراسمي رسمي تاج را به سر گذاشت و دودمان سلطنتي تازهاي كه - به مناسبت نام پدربزرگش - ساساني خوانده شد تاسيس كرد. براي حفظ اين تاج، با چند خاندان بزرگِ وفادار به اشكانيان و همزمان با آنان با روميها گلاويز شد و از اين آزمون هم با موفقيت گذشت.
سه: عبدالحسين زرينكوب مينويسد اردشير ميان نسلهاي بعد از خودش به همان حيثيت و احترام و اهميتي دست يافت كه چند قرن پيش از او، كوروش بزرگ دست يافته بود. او نه فقط موفق شد شيوه حكومت ملوكالطوايفي را - «كه موجب ضعف و انحطاط واقعي اشكانيان بود» - براندازد كه با تشكيل سپاهي نيرومند هم نظم داخلي و هم تعادل خارجي را برقرار كرد و «وحدت امپراتوري نوساخته خود را تامين نمود.»
دستاوردهاي او، بهويژه «نظم و امنيتي كه به وجود آورد، به قدري در آن دوران هرج و مرج پايان عهد اشكانيان مغتنم به شمار ميآمد كه اردشير در عين حال يك سرمشق واقعي حكمت و خرد نيز تلقي شد و سخنان منسوب به او در مجموعهاي براي نسلهاي بعدي همچون يك درس حكمت عملي تلقي گشت.»
او در مسير تصاحب تاج و تخت، خونها ريخت و قساوتها كرد و حتي دستش به خون برادرش هم آلوده شد، اما پيروزياش چنان كامل و دستاوردهايش چنان بادوام بودند كه ياد او همچون «يك پادشاه نمونه و يك كمال مطلوب قدرت و حكمت» در تاريخ باقي ماند.