زندگي ادامه دارد
منوچهر- محمد شميراني
دلخوش باش به باريكه نوري
كه از بين چينهاي پرده،
روي تخت تابيده
به كتاب نيمهكاره روي ميز
به داغي فنجانت در هواي سرد
دلخوش باش به دو صندلي
كه هنوز رو به روي همند
به تنظيم كردن ساعت براي صبح فردا،
به دفترچه كوچكي كه روياهايت را نگه ميدارد
كه معني همين ريز ريزهاي ساده،
شايد «زندگي ادامه دارد» باشد
(مژده خردمندان)
در حالي كه «فرانتس كافكا» مينويسد: «در مجموع، من دليلي براي شكوه كردن از تنهايي و نداشتن كسي كه بتوان به او اعتماد كرد، نميبينم. بيترديد، تنهايي هيچ امتيازي را از من سلب نميكند و چه بسا، بيدردسر نيز هست.» ولي حتما تا به حال برايتان پيش آمده است حجم آوار سختيها و مشكلات و دشواريهاي زندگي، آنقدر زياد شده باشد كه پيش خودمان فكر ميكنيم عجب روزگار بيكاري داريم! چند ميليارد نفر روي اين كره خاكي زندگي ميكنند، همه را رها كرده و مثل «بختك»، روي زندگي من افتاده است.
نه كاري، نه شرايط مطلوبي براي گذراندن يك زندگي معمولي؛ دست به هر چيزي كه ميزنم به جاي آنكه «طلا» شود تبديل به «خاك» ميشود! اصلا، انگار قرار نيست اين درهاي بسته به رويم باز شود.
رابطههاي در حال سقوط
از طرف ديگر، رابطهام با دوستانم و همكارانم تعريفي ندارد. رابطه با همسرم نيز، انگار در يك سرازيري تند قرار گرفته است؛ حرفهاي همديگر را، كارهاي همديگر را، نيازهاي همديگر را نميفهميم و گويي، گوشهاي هر دومان سنگي شده و هيچ كدام، نه زبان هم را و نه حرفهاي هم را نميفهميم.
هر كدام، پيش خودمان فكر ميكنيم همه كارهاي لازم را براي جلوگيري از سقوط رابطه در اين سرازيري تند انجام دادهايم ولي طرف مقابل، كوتاهي كرده است.
هر روزمان را، با تكهپارههاي حرفها و رفتارهاي ديروزمان شروع ميكنيم و مرتب، گذشتهها را بيهوده شخم ميزنيم شايد از گوشه و كنارش، حرفي، اشارهاي يا حركتي پيدا كنيم و «دوبامبي»، بر سر طرف مقابل بكوبيم.
هر روز، يك شروع تازه
ولي اي كاش، همهمان ياد بگيريم همانگونه كه خواب، نوعي مرگ به حساب ميآيد پس هر روز هم، يك شروع تازه برايمان به حساب ميآيد. هر صبحي كه از خواب بر ميخيزيم در حقيقت، اولين روز از زندگي جديد ماست و ميتوان گفت امروز، اولين روز از بقيه عمر ماست.
نميدانم چرا ياد نگرفتهايم كه هنر حفظ ارتباط در زندگي، در حفظ فاصلههاست. اگر زياد به هم نزديك شويم، ميسوزيم و اگر هم زياد از هم دور باشيم يخ ميزنيم.
در اين زمينه، البته خودمان زياد تقصيري نداريم. تقصير اصلي بر عهده سياستگذاران سيستم آموزشي كشور است كه اوج تلاش كاريشان، گرفتن يقه «آموزش» است و از ركن اصلي «پرورش» روي برگرداندهاند.
در اصل، توجهي به آموزش هنر زندگي، هنر برقراري ارتباط با ديگران، هنر حفظ ارتباط و... به دانشآموزان و دانشجويان ندارند. همان توجهي كه بسياري از كشورها، از آن طريق موفق شدهاند ضمن ارتقاي كيفيت زندگي شهروندان خود، روزگاري سالمتر و شادابتر را براي آنان رقم بزنند.
بهترين شكل يك ارتباط موفق
به هر روي، بهترين شكل يك ارتباط موفق اين است كه من، بهترين خودم باشم و طرف مقابل هم، بهترين خودش.
در اصل، پيوند تفاوتهايمان و ناديده گرفتن كمبودهاي طرف مقابل است كه يك رابطه را موفق و پايدار ميكند.
به ياد داشته باشيم كه زندگي، همه رنگهايش جور نيست و همه سازهايش هم، كوك نيست. بايد ياد بگيريم با هر سازش برقصيم حتي با ناكوكترين آن.
بايد حواسمان باشد اين روزها، ديگر برنميگردد. فرصتهايي كه به دست ميآيد همچون باد است؛ هميشگي نيست، ميآيد و ميرود. مثل همين سالهايي كه همانند برق و باد گذشتهاند، از كودكي به نوجواني و جواني و ميانسالي و... .
حواسمان باشد زندگي به همين آساني ميگذرد و در طول مسير، آسمان زندگي گاهي ابري و گرفته است و ميبارد و گاهي هم، صاف و آفتابي.
ياد بگيريم روزهاي ابري زندگي را نيز، به اميد روزهاي آفتابي بگذرانيم.
چرا كه به هر حال «زندگي ادامه دارد.»