گاهي گريز
ابتذال مسري است
نازنين متيننيا
فيبي بوفي سريال «فرندز» در سكانسي، وقتي متوجه يك اتفاق حيرتانگيز و دور از تصورش ميشود و چيزي را ميبيند كه نبايد، فرياد ميزند: «اوه، چشمهايم، چشمهايم» و بعد چشمهايش را ميبندد و پشت ميكند به آنچه در حال اتفاق افتادن است تا خودش را از آسيب حيرت و تعجب نجات بدهد. حالا حكايت ما شده است؛ هر روز چيزي ميبينيم يا ميشنويم كه بايد چشمهايمان را ببنديم و گوشهايمان را بگيريم و «اوه، چشمهايم…اوه، گوشهايم»گويان، فرار كنيم؛ حرفهايي كه ميزان ابتذال و چركين بودنش، ارزش يك ثانيه از حرام شدن سلامت روان و آرامش ما را ندارد. اما چه كنيم كه روزگار ناجوانمردانه ميتازاند و ما، چارهاي جز مواجهه با اين تيرگيها نداريم. مجبوريم ببينيم و بشنويم و بعد ديگر ذهنمان درگير شود كه آخر اين چه حرفي بود، چه چيزي بود، چرا اينطور شد و...
تازهترين مثال اين تيرگي، مصاحبه بهروز افخمي و ابوالقاسم طالبي در رسانه ملي است. روي آنتن تلويزيون كه فرهنگساز است، دو مدعي هنرمندي و فرهيختگي و نظريهپردازي در سينما، درباره يائسگي زنان حرف ميزنند و حمله ميكنند به سينماگران زن كه چه؟! كه آنهايي كه درباره آزار و اذيت زنان در سينما حرف زدهاند، يائسه هستند و قصد جلب توجه دارند. ريز ريز و با كنايه هم ميخندند كه اعتماد به نفسشان در ارايه اين سكانس حيرتآور باورپذيرتر باشد و لابد مخاطبشان با خودش فكر كند كه «بهبه، چه جالب كه سينماي ايران محيطي به اين كثيفي دارد و اين آقايان شجاع، پرده برداشتهاند». جالبتر اينكه قبل از همه اين حرفها هم، تاكيد ميگذارند كه «شايد درست نباشد گفتن اين حرف اما...».
واقعيت اين است كه توصيه اصلي من به عنوان روزنامهنگار، در قدم اول، نديدن و نشنيدن اين جملات است. توجه، بار زيادي ميآورد و اين گويندگان سياهي را خوشحال ميكند كه احتمالا ضربه كاري به پيكره مردمي كه دغدغه ديگري دارند، زدهاند، اما چون كار از كار گذشته و اين مصاحبه به اندازه كافي همخوان شده، بايد تحليلي كرد از دو چهره اين مصاحبه و صدالبته رسانهاي كه خودش را ملي ميخواند و مدعي فرهنگسازي است. سالها پيش منتقدي در همين برنامه «هفت» به مسعود كيميايي توهين كرد و فيلمهايش را حاصل «استمناي ذهني» خواند. از همان روزها تا به امروز هشدارها درباره نقش مخرب چنين صحبتها و چنين برنامههايي كه به قصد فرهنگسازي ريشه فرهنگ را ميزنند، بسيار زياد گفته و نوشته شده. اما از آنجايي كه تصميم بر دهنكجي به چنين دغدغهاي در رسانه ملي موجود است، موارد اين چنيني بسيار زياد ديده شده. تكليف رسانه ملي مشخص است؛ ايستادن بر مواضع اشتباه حتي اگر اين ايستادن كار را به نمايش بيشرمي و ابتذال برساند. اما بازيگران اين ميدان چه؟! بهروز افخمي و ابوالقاسم طالبي چطور ميتوانند بازيگران اين ابتذال باشند؟! جواب به اين سوال بسيار مهم است. بهروز افخمي در چرخشي عجيب مدتهاست كه رودرروي مخاطبي ايستاده كه روزگاري براي «شوكران» و «گاوخوني» و… او كف ميزد و جسارت و جينپوشياش را در مجلس شوراي اسلامي مياستود. اين روزها آدمهاي زيادي از اين تصوير تازه افخمي حيرتزدهاند و باورش نميكنند. اما سوال اينجاست كه چه چيزي در حرفهاي طالبي خندهدار است كه افخمي سرخوش و شادان همراه او ميشود؟! آيا همسر ايشان جزو همين بازيگران زن سينماي ايران نيست؟! آن «شوكراني» كه افخمي ساخت جز مانيفستي قرا درباره سياهي و تلخي نگاه ابزاري به زن بود، حالا چه شده كه كارگرداني كه آن نگاه را ميشناخت، ناگهان اينطور بيتفاوت، يله و راحت روي صندلي لم ميدهد و ميشنود و ميبيند كه مرزهاي انسانيت، اخلاق و حرمت شكسته ميشود و واكنش او هم خنده است؟! بله، ميشود فهميد كه ساخت اولين سريال، آن هم پروژهاي بزرگ مثل «ميرزا كوچكخان» در ساختار تفكري افخمي جوان ارزش دلخوري و آزار تقوايي را داشته، نماينده مجلس شدن ارزش جينپوشي و حرف متفاوت زدن را و... اما خنديدن به تمسخر و تحقير زنان، زنان را جنس دوم و در تملك سينماي مردسالار ديدن و تاريخ انقضا داشتن، چه؟! اين خنده چه كارايي براي بهروز افخمي دارد؟!
جواب اين سوالها ساده و مهم است و چيزي است كه اميدوارم آقاي افخمي حداقل در خلوت خودش به آن پاسخ بدهد.
و اما در مقابل افخمي، مردي نشسته كه تكليف كارنامه كارياش مشخص است و اتفاقا برخلاف افخمي، بالا و پايين زيادي نداشته. ابوالقاسم طالبي به خوبي ميداند چه ميگويد و چرا ميگويد. سالهاست كه نهتنها در حرفهايش كه حتي در فيلمسازي هم، دنبال عصبانيت آن گروه ديگري است كه از خود نميداند و معتقد است كه نبايد باشند. طالبي در جناحي از سينماگران ايستاده كه در كليت دلخوري زيادي از جماعتي بزرگ از سينماگران دارد و بارها پيش آمده كه به سينماگران انگ ابتذال بزند و سينمايي كه برخلاف آرمان و ايدئولوژي خودش است و روزگاري بهروز افخمي هم در همان جريان بوده را نامناسب بداند و بخواهد تيشه به ريشه آن بزند. نقطه اوج مشاركت اين دو چهره، همين مصاحبهاي است كه ديدهايم و حرفهايي كه شنيدهايم. افخمي با هدفي متفاوت از طالبي، ناچار است كه دست در دست او بگذارد، «زن» را كه نه، در واقع تماميت سينماي ايران و مخاطبانش را موجوداتي ذيشعور و وابسته به هورمون در نظر بگيرند و حرفهايي بزنند كه حتي تكرارشان هم زشت و ناخوشايند است.
اين صحنه نمايش متاسفانه مخاطبان زيادي داشته و متاسفانه آنچه از واكنش وزارت ارشاد، سازمان سينمايي و مديران تلويزيون تا اين لحظه ديده شده، جواب و واكنشي درخور نبوده. مديراني كه حتي به يادداشتهاي ساده جوابيه ميدهند، تا اين لحظه دفاعي درخور و كافي براي سينما و سينماگري كه در مظان اتهام و تخريب و تحقير است، نداشتهاند و ميشود حدس زد كه بعد از اين، صحبتهايي از اين دست باز هم گفته شود؛ همانطور كه روزگاري در برنامه «هفت» درباره كيميايي گفته شد و اين ماجرا نه اولينبار است و نه آخرينبار.
شايد تنها چاره، همان ناديده گرفتن است، چون شأن و شخصيت والاي انساني؛ چه زن و چه مرد، چه سينماگر و چه آدم عادي و… بسته به صحنه بازي و نمايش چهرههاي تكليف مشخصي مانند افخمي و طالبي در ميدان تكليف مشخصتري مثل رسانه ملي نيست و بهترين شيوه رفتار با بيادبي و ابتذال، ناديده گرفتن آن است، چون ابتذال هم مسري است و دواي بيماري مسري حذف ويروس است و نه گسترش و تكثير آن. حالا وظيفه ماست كه مراقب چشم، گوش و سلامت روان خود و ديگران باشيم و در مواجهه بعدي، با اطمينان بگذريم و نشر و گسترش ابتذال را متوقف كنيم.