• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5598 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۸ مهر

در دانشگاه بايد هميشه از در وارد شد نه از پنجره!

حنيف رضا گلزار

در اين يادداشت تلاش دارم تا به مناسبت بازگشايي دوباره دانشگاه‌هاي كشور و با نگاهي به آنچه در چند هفته گذشته بر اين نهاد دانش‌بنيان گذشت، چندين رخداد تاريخي و تجربي خودم را درباره دانشگاه واكاوي كنم و به بازشناساندن كتاب «خاطرات دكتر علي‌اكبر سياسي» بپردازم. نگاه دادگرانه مي‌گويد اگرچه بيرون كردن شماري از استادان از دانشگاه‌هاي تراز يك كشور پديده نويني نيست و برخوردار از پيشينه تاريخي است، ولي بي‌گمان به‌كارگيري شماري از افراد خاص در اين دانشگاه‌ها، پديده‌اي نوين و در گفتمان خودماني «نوبر» است كه بايد پيامدهاي آن بر نهاد دانشگاه واكاوي شود.

 

پرده نخست؛ سفارش نامه محمد مصدق و نپذيرفتن درخواست او از سوي علي‌اكبر سياسي

كتاب «خاطرات دكتر علي‌اكبر سياسي» با نام «يك زندگي سياسي» در چهارده فصل از سوي «نشر ثالث» در سال 1386 منتشر شد. پرداختن و بيان زندگي فردي و خانوادگي، شيوه گزينش دانشجويان برگزيده و سرآمد براي گسيل شدن به اروپا، نخستين گام‌ها در راه سياست‌ورزي، همكاري در نگارش منشور سازمان ملل متحد، درخواست پذيرفته نشده از شاه براي بخشش و آزادي «محمد مصدق»، پافشاري و پيگيري سپهبد زاهدي بر دستور شاه درباره بركناري دكتر معظمي، دكتر سحابي، مهندس بازرگان، دكتر جناب، دكتر سنجابي، دكتر آل بويه، دكتر نواب، مهندس حسيبي، دكتر عابدي و دكتر قريب از دانشگاه تهران به دليل امضاي بيانيه‌اي كه لايحه پيشنهادي به مجلس درباره قرارداد كنسرسيوم نفت را به سود ايران نمي‌دانستند و بازگرداندن دوباره آنها به دانشگاه با تلاش‌هاي وزير فرهنگ و همچنين پيشينه و چگونگي ساخت دانشگاه تهران، از خواندني‌ترين بخش‌هاي اين كتاب به شمار مي‌آيند. «علي‌اكبر سياسي» كه افزون بر وزارت فرهنگ بين سال‌هاي 1321 تا 1333 كارآمد و شايسته رياست دانشگاه تهران را هم در كارنامه خود داشت، هرگز از بيان درستي و راستي در دشوارترين روزهاي كشور فروگذار نكرد. در بخشي از اين «خودنوشت»، علي‌اكبر سياسي به بيان يادنامه‌اي از سفارش نخست‌وزير وقت براي به‌كارگيري خواهرزاده وزير امور خارجه در جايگاه دانشياري دانشگاه تهران چنين مي‌نويسد: دكتر «سعيد فاطمي»، خواهر‌زاده دكتر «حسين فاطمي»، وزير امور خارجه دولت دكتر مصدق، با نخست‌‌وزير همكاري نزديك داشت و مورد محبت خاص او بود. روزي دكتر مصدق، نخست‌وزير مقتدر و محبوب مردم، به من تلفن كرد و گفت: «مي‌دانيد كه من عادت ندارم توصيه كسي را بكنم، ولي يك مورد استثنايي پيش آمده است. خواستم از شما خواهش كنم نسبت به آن توجه كنيد. دكتر سعيد فاطمي جواني است فاضل، با استعداد و صميمي، علاقه‌مند به تدريس زبان فرانسه در دانشگاه است. خواهشمندم او را بپذيريد.» گفتم: «اطاعت مي‌شود. اتفاقا ما احتياج به يك دانشيار زبان فرانسه داريم.» ... روز بعد دكتر فاطمي سر ساعت با گشاده‌رويي كه علامت رضايت خاطر بود وارد دفتر من شد. به او محبت كردم. من يقين داشتم كه او خودش را در آن موقع دانشيار دانشگاه تهران مي‌دانست و در انتظار دريافت ابلاغ و آگاهي از ساعت كارش بود. به او گفتم: «آقاي نخست‌وزير درباره مسائل علمي و اخلاقي شما به من اطلاعاتي داده‌اند. اميدوارم با اين سابقه در مسابقه دانشياري موفق شويد.» با شنيدن اين كلمات، دكتر فاطمي رنگ قيافه‌اش تغيير كرد... در ادامه گفتم: «براي استخدام يك دانشيار زبان فرانسه، فردا در روزنامه اطلاعات اعلاني منتشر مي‌شود...» دكتر فاطمي با صدايي لرزان گفت: «جناب آقاي نخست‌وزير مطلب را اين‌طور به من نفرمودند.» گفتم: «لابد توضيح نخواسته‌ايد و اِلا البته مي‌فرمودند كه در دانشگاه هميشه بايد از در وارد شد نه از پنجره.» دكتر فاطمي با رنگي پريده از جاي برخاست و گفت: «اجازه مي‌فرماييد؟» دست او را فشردم و گفتم: «اميدوارم موفق باشيد.» مدتي گذشت و از دكتر «سعيد فاطمي» خبري نشد. چند سال بعد در مسابقه ديگري كه اعلان شده بود، شركت كرد و به دانشياري برگزيده شد. از آن پس او يكي از مداحان من شد و همه جا مي‌گفت: «فلاني حتي به سفارش دكتر مصدق نمي‌گذارد كسي از پنجره وارد دانشگاه بشود.» كوتاه و گويا مي‌توان نگرش، روش و كاركرد دكتر «علي‌اكبر سياسي» رييس آن روز دانشگاه تهران در برابر سفارش نامه دكتر «محمد مصدق»، نخست‌وزير وقت را برتري دادن و گزينش «منافع ملي» بر «منافع شخصي» برشمرد.

پرده دوم؛ آنچه در روز دانش‌آموختگي خودم از دولت احمدي‌نژاد درباره دانشگاه ديدم

داستان تاريخي بازگو شده در پرده نخست را به ياد داشته باشيد تا يادنامه‌اي از خودم، در روزي كه براي دريافت دانشنامه‌ام به دانشگاه رفته بودم را بازگو كنم. اين يادنامه‌اي كه مي‌نويسم را خودم و با چشمان خودم ديدم و شنيدم. بنابراين در درستي آن بد گماني و سستي نيست. پس از دفاع از پايان‌ نامه و براي دريافت دانشنامه و... به «اداره كل تحصيلات تكميلي» دانشگاه رفتم. سال 1384 بود و آن روز همزمان بود با نخستين روز آغاز به‌كار دولت «محمود احمدي‌نژاد». به خوبي به ياد دارم كه دولت تازه بر سر كار آمده، همگي با هم به «آستان قدس رضوي» رفته بودند تا نخستين نشست دولت را در كنار بارگاه امام هشتم برگزار كنند. در نوبت رسيدگي به درخواستم نشسته بودم كه ناگهان صداي داد و بيداد، توجه من و ديگران را به خود جلب كرد. سر و صدا و داد و بيداد رفته رفته بلند‌تر مي‌شد تا اينكه ناگهان يكي از مديران «اداره كل تحصيلات تكميلي» با چهره‌اي بر افروخته از اتاق خود بيرون آمد و دو، سه نفر هم خواهش‌كنان در پي ايشان... آقاي مدير پي در پي فرياد مي‌كشيد كه «نمي‌شود آقا جان... اينجا دانشگاه تهران است... چنين چيزي شدني نيست...» و آن چند نفر هم بر درخواست خود پافشاري مي‌كردند... سرانجام داستان را اين‌گونه دريافتم كه دولت در همان روز نخست آغاز به كار و در حالي كه نخستين نشست رسمي خود را با «تبرك» و «تمنا» در بارگاه امام هشتم برگزار مي‌كرد، «توصيه‌‌نامه»‌اي براي گزينش فردي بدون آزمون و... در دانشگاه تهران نوشته بود! تابستان سال 1384 كتاب «خاطرات دكتر علي‌اكبر سياسي» چاپ نشده بود ولي من اگرچه تا آن روز و در روزگار دانشجويي شنيده بودم كه خيلي‌ها در اين سال‌ها از در دانشگاه بيرون رانده شدند ولي در آن روز با چشم خود ديدم و دريافتم كه خيلي‌ها هم در اين سال‌ها از پنجره وارد دانشگاه تهران شدند...

 

پرده سوم؛ حسن روحاني

و دانشگاه سقراط گونه!

«مي‌خواهم يك نقد هم نسبت به دانشگاه بكنم؛ البته شما بايد نقد كنيد. اما من مي‌خواهم بگويم چرا دانشگاه خاموش است؟ چرا يك عده بي‌سواد كه از بخش‌هايي خاص پول مي‌گيرند بايد حرف بزنند اما بزرگان، دانشگاهيان و اساتيد ما سكوت مي‌كنند؟ چرا وقتي يك اتفاق بين‌المللي رخ مي‌دهد، اساتيد نامه خصوصي به رييس‌جمهور مي‌نويسند؟ چرا فرياد نمي‌زنيد؟ چرا وارد ميدان نمي‌شويد؟ ما روحيه سقراط‌‌وار مي‌خواهيم و...» اينها بخشي از گلايه‌هاي «حسن روحاني»، رييس‌جمهور پيشين از دانشگاه و دانشگاهيان بود. برگردان سخنان حسن روحاني اين بوده كه «دانشگاه خاموش و دانشگاهيان كنش‌ناپذير» به درد كشور و مردم نمي‌خورند. دانشگاهي كنش‌ناپذير و بي‌واكنش سازنده نسبت به آنچه كه بر كشور و مردم مي‌رود، نه تنها درمان درد نيست كه خود دردي جانگداز و جگرسوز است. دانشگاهي بايد بپذيرد كه پيشران جامعه است و بر اين بنيان بايد به ديدباني آنچه در فرآيند اداره كشور مي‌گذرد، بپردازد. ولي آيا اين‌گونه هست؟

پرده چهارم؛ آيا گلايه‌هاي دانشگاه

پذيرفتني است؟

اگرچه هنوز هستند استادان و دانشگاهياني كه به جاي سرجنباندن و لب گزيدن يا خاموشي پيشه كردن در برابر روش‌هاي نادرست اداره كشور، با صداي بلند مي‌گويند و مي‌نويسند و مي‌كوشند، ولي بايد پذيرفت كه اين گروه از استادان و دانشگاهيان پايبند به «منافع ملي» در برابر گروه بسيار بزرگ دانشگاهيان پايبند به «منافع شخصي» بسيار بسيار كوچك و كم شمارند و ناگزير پژواك دگرانديشي‌ها و خردورزي‌هاي آنان در ميان غوغا و هياهوي خاموش آن گروه بزرگ، شنيده نمي‌شود.

بگذاريد چندين نمونه از خاموشي گزيدن دانشگاه و دانشگاهيان را اينجا بازنويسي كنم. اين روزها «لايحه برنامه هفتم توسعه كل كشور» در دست چكش‌كاري است. از ميان آن همه دانشگاه و دانشگاهي، چند نفر سرفصل‌هاي تخصصي خود را در اين لايحه به چالش كشيدند؟ يا اينكه نيمه دوم هر سال، «لايحه بودجه سالانه كشور» بين دولت و مجلس دست به دست مي‌شود. تا امروز كجا ديده‌ايد كه نهاد دانشگاه وارد اين ميدان سرنوشت‌ساز شده باشد و ديدگاه‌هاي سازنده خود را در راستاي «منافع ملي» بيان كرده باشد؟ مگر نه اين است كه قانون برنامه پنج ساله و قانون بودجه سالانه كشور، سرنوشت كشور و مردم را در دو بازه ميان‌مدت و كوتاه‌مدت ريل‌گذاري مي‌كنند؟ آيا 21 سهميه ويژه پذيرش دانشجو در دوره دكترا، همان از پنجره وارد شدن به دانشگاه نيست؟ واكنش دانشگاهيان ما براي برچيدن اين سهميه‌ها و جلوگيري از بازيچه شدن نهاد دانشگاه چه بود؟ 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون