شب زنده داران روز كش!
مهدي دهقان منشادي
حدود يك و نيم قرن پيش در يكي از روزهاي 1879 وقتي اديسون لامپ رشتهاي خود را به جهانيان عرضه كرد فرصت بهتري پيش آمد تا زندگي روزانه آدميان امتداد پيدا كند و با كمك روشنايي مصنوعي حاصل از برق، بيداري تا دل شب نفوذ كند. تا پيش از اين اختراع مهم، بشر عمدتا فعاليتهاي روزانه خود را در فاصله بين طلوع آفتاب تا غروب خورشيد انجام ميداد و با تاريك شدن هوا زندگي روزانه تعطيل ميشد و با وجود بهره بردن از شمع و روشناييهاي احتراقي، نوبت به آسودن و خفتن ميرسيد.
زيستكنندگان در عصر قبل از اختراع لامپ برقي و حتي استفادهكنندگان ابتدايي از روشناييهاي حاصل از اين وسيله برقسوز در دورههاي جديد طبق برنامه زيستي هزاران ساله بشري و نيز براي صرفهجويي در مصرف انرژي دستساخت بشر به دنبال زود خوابيدنِ شب هنگام و بيدارباشِ سپيدهدمان بودند و با سرلوحه قرار دادن سحرخيزي به دنبال كامروايي در زندگي ميگشتند تا علاوه بر استفاده بهينه از زمان و روشنايي روز و داشتن زندگي سالم، شانس بيشتري براي موفقيت داشته باشند. پس از اختراع لامپ برقي و روشنايي حاصل از آن زيست شبانه رونق روز افزوني گرفت و خانهها و معابر سكونتگاههاي انساني در شباهنگام همانند روز قابل ديدن شدند و شبنشيني در منازل و پاتوقهاي اجتماعي، كليشه لالاييخوان جيرجيركها براي خفتن و بانگ خروس براي به پاخاستن را بياعتبار ساخت. شب زندهداران با تغيير در ساعت بيولوژيك خود ساعات بيدار بودن در تاريكي شب را افزايش دادند و با افزودن به ساعات خواب خود در روشنايي روز، به روزكشي مبادرت ورزيدند. جالب است بعد از آن اتفاق تاريخي اختراع لامپ و گسترش ساعات شببيداري به تدريج «سحرخيزي و كامروايي» به طنزي تلخ براي طبقه حقوقبگير كارمند و كارگر بدل گشت و با افزايش تورمهاي اقتصادمحور در تاريخها و جغرافياهاي مختلف، ماهيت اين ضربالمثل دچار تزلزلي مداوم گشت بهطوري كه كارمندان، كارگران و رفتهگران شهرداري كه به گونهاي جبارانه مجبور به سحرخيزي بودهاند و در طول زندگي مدام دويده اما به پاي تورم و مشكلات اقتصادي نرسيدهاند، ازجمله ناكامان بزرگ بازار كار و زندگي لقب گرفتهاند. در اين استحالهزيستي و مفهومي «سحرخيزي و كامروايي»، «سحرخوابي و كامروايي» رونق گرفته و پس از خوابيدن سحري و بيدارشدگي كله ظهر، كامروايي از آنِ كساني شده كه به پشتوانه كاري نازك و سودي كلفت توان شب بيداري و شب زندهداري را داشته و طلوع صبح برايشان زمان آرام گرفتن در بستر خواب بوده است.
شهر صبحهنگام خوابآلود است و سحرخيزانِ حقوقبگير و روزمزد با جنب و جوش خود خوابش را آشفته ميسازند. ساعت هفت و هشت صبح كه در شهر بگردي مغازهها هنوز باز نشدهاند. تك مغازهاي اگر باز است متعلق به ناكامروايي است كه پي كامروايي ميگردد و فكر چك و سفته، خواب شامگاهي و صبحگاهي را از او گرفته است. نانواييها هم كه سحرخيزترين قشر جامعه بودند به مدد خمير مايه و جوششيرين ديگر دغدغه به عمل آوردن خمير را ندارند و سحرخيزي اكثرشان به تاريخ پيوسته است. علاوه بر اين از وقتي سهميه آرد بسياري از نانواييها آزاد شد، قيد و بند ساعت كار و روز تعطيلي مجاز از پايشان باز شد و آزادانه پشت به سحرخيزي كردند شايد كامرواتر زندگي كنند. رونق روزانه شهر زماني حادث ميشود كه آفتاب روشنايي خود را خوب بر سر شهر گسترانده است و چند ساعتي از روشنايي روز در بيرونقي گذشته است. شهرهاي عصر سنت از نظر بهره بردن از روشنايي روز بسيار بهرهورتر از امروزيها بودهاند و آن بهرهبري بهرهورانه همه در سايه غروبخوابي و سحرخيزي آنها بوده است. موج تمدن جديد اكثر سرزمينها را گرفته است و اين موجي شدن، اختلال واضحي بر سبك زندگي شهروندان گذاشته است كه مهمترين آن مختل شدن خواب و بيداري تاريخي مردمان است. زندگي جريان داشته، جريان دارد و جريان خواهد داشت و چشمها همه به اميد كامروايي باز و بسته ميشوند. مردمك چشمان در روشنايي روز مجبورند كمر همت بسته و براي تعادل بينايي جنگجويانه تنگ باشند و خسته از كار و تلاش روزانه در هنگام شب آزادانه بياسايند. بنابراين امتداد روشنايي تا دل شب چشمها را خسته و خستهتر كرده و بينايي در معرض خطر خواهد افتاد. شايد مردمك گشاد چشم در هنگام شب بهتر بتواند راز زندگي و معني آن را بفهمد. روشنايي افراطي شبانه، تنگچشمي (تنگي اجباري مردمك چشم) را به دنبال آورده و تنگچشمان از فرصت خلوت و آرامش شبانه براي انديشيدن به خسران دچار خواهند شد. شهرها در شبزندهداري روزكششان نه تنها فرصت زندگي بهرهورانه طبيعي را از دست ميدهند بلكه خلوت و آرامش و انديشه شبانگاهي را فداي شب بيداري مشوش ميكنند، شبها به پاي روشنايي مينشينند و روزها به دنبال كامروايي ميدوند.