• 1404 سه‌شنبه 9 دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6228 -
  • 1404 سه‌شنبه 9 دي

درباره بهرام بيضايي و هنرش

نوري كه هيچ‌گاه خاموش نمي‌شود

در اين‌ سال‌ها كه ما از حضور استاد در ايران محروم بوديم ايشان در غربت به ما مي‌انديشيد و آثاري براي ايران خلق مي‌كرد

داوود فتحعلي‌بيگي

به اعتراف فرهنگ‌دوستان؛ بهرام بيضايي سهم بسزايي در فرهنگ و هنر اين سرزمين دارد و نوري است كه به هيچ عنوان به نظر من خاموش شدني نيست. من جاي ديگر هم يك‌بار اين نكته را عرض كردم هيچ كس نمي‌تواند عمر جاودانه داشته باشد. اين خاصيت طبيعت است؛ اما امثال آقاي بيضايي به خاطر آثار گرانقدري كه خلق و دانشجوياني كه تربيت كردند و شاگرداني كه توسط شاگردانشان تربيت شدند، جاودانه مي‌شود. اين تاثير همين‌طوري سلسله‌وار و زنجيروار ادامه پيدا مي‌كند و به عبارتي باقيات و صالحاتي است براي اين مرد بزرگ. مردي كه توانسته بي‌واسطه و با واسطه شاگردان متعددي را تربيت كند، متاسفانه من فقط سعادت اين را داشتم كه در دانشكده هنرهاي زيبا درس نمايش در ايران و درس روش تحقيق را با ايشان بگذرانم. البته من در روش تحقيق از ايشان بسيار آموخته‌ام و بعدها به واسطه همين آموزه‌ها بوده كه توانستم برخي مقالات پژوهشي، تحقيقي و كتاب‌هايم را بنويسم. بي‌شك بهرام بيضايي بهترين استادي بود كه روش تحقيق را درس مي‌داد. در نمايش ايراني هم او بهترين استاد بود و در كلاس‌هايشان مباحث بسيار مهم و ارزشمندي را به ما آموختند و آموزه‌هاي ايشان بود كه موجب شد تا من نمايش ايراني را ادامه بدهم؛ ا‌گر امروز روز من درباره تعزيه كاري مي‌كنم، مطلبي گردآوري يا مبحثي را مطرح مي‌كنم يا در اين زمينه تحقيقاتي را به سرانجام مي‌رسانم همه بازمي‌گردد به آثار معلمي كه توانسته اين‌قدر تاثيرگذار باشد و بتواند دانشجوبانش را تحت تاثير قرار بدهد. بيضايي مثل همان استادي است كه يك كليد دست شاگردش داده تا با آن دري را بگشايد و من شخصا اين تاثيرها را از معلمي آقاي بيضايي در زماني كه دانشجو بودم، گرفتم و ايشان مهم‌ترين فردي هستند كه بر زندگي هنري من تاثير گذاشته‌اند و راه من را روشن و پرنور كرده‌اند و به واسطه شناختي كه كسب كردم تمركزم را روي نمايش‌هاي سنتي ايران گذاشتم. بي‌شك اگر آن روز ايشان اين چراغ با كتاب «نمايش در ايران» و بعد درس نمايش در ايران را روشن نمي‌كرد؛ امروزه ما اين اطلاعات و شناخت درباره نمايش‌هاي ايراني نداشتيم. اين هوشمندي و دقت نظر اين استاد بود كه به خوبي دريافت كرد كه اين نمايش‌ها چه ويژگي‌ها و ارزش‌ها و اهميتي دارند و جلوه‌هاي نوين‌تري از آن شيوه‌ها را در آثار خودشان خلق كردند و هم به دانشجويانشان ياد دادند و خب بعضي‌ها هم مثل بنده تاثير گرفتند و دنبال كردند و رسيد به جايي كه حالا كتاب «مباني نمايش شبيخواني» را نوشتم، كتاب «مباني نقالي» را نوشتم و الان هم كتاب «مباني نمايش تخت حوضي» را در دست تاليف دارم. اگر آن بزرگواري نگاه ما را متوجه اهميت نمايش ايراني نكرده بود؛ بي‌شك من و امثال من مسير ديگري را پيش گرفته بوديم، خوشحالم تعدادي از دانشجوهايي كه با من درس داشتند نيز به نمايش‌هاي ايراني علاقه‌مند شدند و اين مسير را ادامه دادند.  من افتخار اين را داشتم يك‌بار در يكي از فيلم‌هاي آقاي بيضايي، سگ‌كشي بازي كنم، متاسفم بعدها اين توفيق را نداشتم كه در آثار ديگر ايشان بازي كنم. البته بخشي از آن ناشي از كوتاهي خودم است كه از اين درياي معرفت نتوانستم جرعه‌هاي بيشتري بنوشم. آقاي بيضايي در كارش آن‌قدر دقت نظر داشت كه يادم است در يكي از سكانس‌ها قرار بود آقاي منتسب كه من بازي مي‌كردم دست ببرد به سمت گوشي تلفن و به گونه‌اي گوشي تلفن را بردارد كه ترديد اين شخصيت از طريق آن دست و برداشتن گوشي تلفن به بيننده منتقل بشود يا آن لحظه‌اي كه اين آقاي منتسب خودش را دار مي‌زد به گونه‌اي ايشان آن صحنه را توانست كارگرداني كند كه من وقتي خودم فيلم را در سينما ديدم؛ وحشت كردم يعني ترسيدم؛ از طنابي كه خودم را به آن آويزان مي‌كردم، ترسيدم، در آن لحظه يعني حس به من منتقل شد. خب اين نشان مي‌دهد كه كارگردان توانسته هم يك بازي خوبي بگيرد و هم به گونه‌اي صحنه را از نظر مونتاژ جايگاه دوربين تنظيم كند تا بتواند حس و حال عاطفي آن شخصيت را به بيننده منتقل كند. يكي ديگر از وجوه اهميت بهرام بيضايي روشنفكر بودن او است؛ به هر حال اگر ما روشنفكر را كسي بدانيم كه به جاهاي تاريك جامعه يا بخش‌هاي تاريك زندگي نور مي‌افكند؛ بي‌شك آقاي بيضايي يكي از تاثيرگذارترين‌ روشنفكران عصر ما بوده است. او در آثارش چه آثاري كه از تاريخ معاصر و چه آثاري كه از تاريخ ادبيات كهن الهام گرفته؛ در همه آنها ما با يك زاويه ديد ويژه مواجه هستيم كه براي تماشاگر و بيننده امروز حامل يك پيامي است. وقتي ما يك اثر تاريخي را مي‌خوانيم يا روي يك دوره تاريخي دست مي‌گذاريم بايد براي مخاطب امروز پيامي داشته باشد. بي‌شك بيضايي با خردي كه داشت به عنوان يك روشنفكر روي هر موضوع تاريخي كه دست مي‌گذاشت، نكته‌هايي مي‌ديد كه براي مخاطب امروز حامل پيامي بود.  در چند دهه اخير ظلم بزرگي به ما شد كه شاهد حضور استاد بيضايي در ايران نبوديم؛ ولي ايشان در غربت هم همچنان به ايران مي‌انديشيد و آثاري براي ايران خلق مي‌كرد و بخش‌هايي از اين آثار تاكنون منتشر شده و اميدوارم باقي آثارشان نيز روزي منتشر شود و به دست ما برسد. همه آثار ايشان گنجينه و سرمايه بزرگي است كه ما مي‌توانيم از آن ياد بگيريم؛ البته كه دريغ و درد از اينكه ايشان اينجا نبود و نگذاشتند كه ما مردم اين سرزمين از موهبت وجود ايشان بهره‌مند بشويم، آقاي بيضايي مصداق اين شعر سعدي هستند: «سعديا مرد نكونام نميرد هرگز/ مرد آن است كه نامش به نكويي ببرند».
 چندي پيش يك مصاحبه بلند با آقاي بيضايي در قالب يك كتاب منتشر شد در اين گفت‌وگوي بلند ايشان بارها از همكاران و به اصطلاح هم‌حرفه‌اي‌هاي خودشان گله‌مند بودند تا كساني كه في‌المثل موجب سانسور آثار ايشان مي‌شدند. متاسفم كه خيلي‌ها دوست ندارند جايي نامي از بهرام بيضايي آورده شود حتي در دانشگاه‌ها و اين اتفاق سال‌هاست كه در دانشگاه‌هاي ما مي‌افتد.حال آنكه اين بزرگمرد، خدمات بسيار شايسته و ارزنده‌اي به فرهنگ و هنر ما كردند.  بايد ديد چه تصميمي براي انتقال پيكر ايشان به ايران گرفته مي‌شود، متاسفم همين امروز كه چند پيام تسليت از سوي وزير يا معاون رييس‌جمهور منتشر شده است، خيلي‌ها موضع‌گيري كردند كه چرا شما براي مرگ بيضايي تسليت گفتيد، مگر آقاي بيضايي چه خيانتي به اين مملكت كرده كه اين افراد دارند اين حرف‌ها را مي‌زنند، اين بي‌انصافي بزرگي است به بيضايي و تاريخ و فرهنگ اين سرزمين. مطمئنا اگر ايشان آدم جفاكاري بود تا اين سال‌ها بايد جفايي كه به اين سرزمين كرده بود، معلوم مي‌شد. بيضايي به آنچه باور داشت، عمل كرد و آن چيزي جز انسانيت، عدالت و نوعدوستي بود. همه اين مسائل را مي‌توانيم در آثارش دنبال كنيم. بيضايي شيفته عدالت و مبارزه با ظلم و مخالف با هر نوع تبعيضي بود.حتي در مجلس ضربت زدن، شما مي‌بينيد كه لابه‌لاي نمايشنامه كه يك جايي به عنوان كارگردان مي‌گويد كه نمي‌توانيم نشان بدهيم. خب مي‌گذاشتيد بيضايي يك اثري درباره حضرت علي(ع) مي‌نوشت، حالا اگر نمي‌توانستيم امام علي(ع) را نشان بدهيم، ايرادي نداشت. اما اثر جاودانه‌اي براي ما به جا مي‌ماند. با وجود اين حالا ناچار شد از زبان ابن‌ملجم حرف‌هايي را بزند.مضمون حرفش اين بود كه ما سه نفر بوديم كه مامور شده بوديم، مظهر ظلم و مظهر رياكاري و تزوير و مظهر عدالت را بكشيم؛ مظاهر تزوير و رياكاري و ظلم كه كنايه‌اش است، عمروعاص و معاويه بود. باقي ماندن اين جمله تاريخي ناشي از اين است كه همواره در طول تاريخ؛ عدالت توسط يك عده آدم رياكار و يك عده ظالم قرباني مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون