با جوانان بسيار مانوس بود
حضور آيتالله مدني در تبريز فرصت بزرگي براي مردم و جوانان بود
درباره شخصيت آيتالله مدني (ره) و صفات بسيار خوب ايشان، حرفهاي زيادي وجود دارد اما من در اينجا به دليل محدوديت زمان بارزترينها را خواهم گفت. شخصيت آيتالله مدني علاوه بر آنكه يك عالم بزرگوار و مجتهد عادل بودند، در رابطه با صفات خوبي كه در برابر مردم داشتند تعريف ميشود. نخستين صفت بارز آيتالله مدني تواضع خاص ايشان بود. ايشان به ويژه در برابر جوانان بسيار متواضع بودند و زماني كه با جوانان انقلابي آن هم در اوايل انقلاب همنشين ميشد طوري رفتار ميكرد كه هيچ يك از آنان احساس نميكردند بزرگمردي در جوار آنها نشسته كه بايد به او احترام كرده و انضباط خاصي را رعايت كنند، بنابراين ترس و واهمهاي از همنشيني با ايشان نداشتند چرا كه به راحتي با آنها مينشست، صحبت ميكرد و محرم اسرار آنها ميشد. در واقع دواي درد جوانان بود و زماني كه به ايشان مراجعه ميكردند به مثابه يك طبيب حاذق و متخصص، به گونهاي آنها را درمانِ رواني ميكرد كه با ذهني آسوده از خدمت ايشان مرخص ميشدند. حضور آيتالله مدني سال 58 در تبريز با توجه به مسائلي كه سال 58 و اوايل انقلاب رخ داده بود يكي از بهترين فرصتهايي بود كه ميتوانست در رابطه با مردم و جوانان به وجود بيايد. ايشان با صبر و حوصله و اخلاق كامل انساني با مشكلات مردم و سوالات جوانان برخورد ميكرد و در كنار هم بودن را به آنان ميآموخت. ويژگي ديگر آيتالله مدني، صبوري و مقاومت در مقابل حوادث و پيشامدها بود زيرا حوادث زيادي در سالهاي اوليه انقلاب در تبريز اتفاق ميافتاد. ويژگي بعدي، هماهنگي ايشان با ديگر اعضا در رابطه با اقداماتي كه بايد انجام ميگرفت، بود. ايشان اهل مشورت بود و جز در يكي، دو مورد آن هم در مسائل جزيي، بدون مشورت كاري را انجام نميداد. زماني كه ايشان امام جمعه تبريز بود من نيز به عنوان قاضي شرع يا نماينده در تبريز فعاليت ميكردم و شاهد بودم كه هيچگاه در رابطه با مسائل اجتماعي، سياسي و انقلابي تبريز بدون مشورت اقدام نميكرد زيرا به آن پايبند بوده و بر آن تاكيد ميكرد. خاطرم هست مرحوم آيتالله قدوسي شش روز پيش از ايشان به شهادت رسيده بود به همين دليل من به عنوان دادستان كل انقلاب منصوب شده بودم و بايد به تهران ميآمدم. آيتالله مدني از من خواستند تا براي ترتيب دادن به كارها دو، سه روز در تبريز بمانم و من نيز به خواسته ايشان عمل كردم. روز پنجشنبه يعني روز آخري كه با ايشان خداحافظي ميكردم تا به تهران بيايم به ايشان گفتم من باز هم در خدمت شما خواهم بود و امام (ره) از من خواستهاند به شما سر بزنم بنابراين بايد حداقل ماهي يك بار به تبريز بيايم. ايشان گفتند خاطرتان جمع باشد من هم بدون مشورت شما هيچ كاري نخواهم كرد زيرا به مشورت معتقد هستم و اين رويه را نيز ادامه خواهم داد بنابراين نگران نباشيد. اما متاسفانه فرداي آن روز به شهادت رسيدند، يعني فرداي آن روز –روز جمعه- كه من عازم تهران بودم، زماني كه ماشين ما به زنجان رسيد، بچههاي سپاه خبر دادند كه در نماز جمعه تبريز اتفاقي افتاده بنابراين ما دوباره به تبريز برگشتيم كه ديگر ايشان به شهادت رسيده بود. لذا آخرين ديداري كه من با ايشان داشتم روز قبل يعني پنجشنبه ناهار بود كه با هم جايي مهمان بوديم و صحبت كرديم.
آيتالله مدني خيلي قبلتر از سال 42 مبارزات انقلابي را آغاز كرده بودند
ويژگي ديگر آيتالله مدني، زهد و تقواي ايشان بود. زماني كه ايشان به تبريز تشريف بردند ابتدا بازاريها براي ايشان منزلي در يكي از محلههاي خوب در نظر گرفته بودند كه خالي و قديمي بود و يك مقدار خرابي نيز داشت. ايشان آنجا را اجاره كردند و بعد از آن هرچه اصرار شد كه ايشان را به مكان بهتر و مناسبتري جابهجا كنند يا جايي براي امام جمعه بسازند يا حداقل به مكاني كه سپاه بعدها براي ائمه جمعه در نظر گرفته بود و آنها آنجا مينشستند و الان هم مينشينند، نقلمكان كنند، نپذيرفتند. آيتالله مدني چنين زهدي داشت حتي خانواده ايشان قم بودند، ايشان در تبريز تنها زندگي ميكرد و عمده علاقه ايشان اين بود كه با مردم مستضعف و به خصوص با جوانان بنشيند. وقتي ميديد كه افراد مستضعفي هستند كه واقعا نيازمند هستند، مضطرب ميشد و به حالت گريه ميافتاد. آيتالله مدني با مشكلات مردم هميشه مانوس بود و در مراسم ختم مردم تا جايي كه اطلاع داشت شركت ميكرد و خطبه عقد جوانان را تا زماني كه من تبريز بودم با هم ميخوانديم. به همين دليل جوانان علاقه خاصي به ايشان پيدا كرده بودند براي من نيز يك پشتيبان بسيار محكم و قوي بود كه تا زماني كه تبريز بودم به پشتوانه ايشان بسياري از كارهايمان پيش ميرفت.
در رابطه با مبارز بودن ايشان نيز بايد گفت كه خيلي پيشتر از سال 42 انقلابي بودند. به خاطر دارم زماني كه من بسيار كم سن و سال بودم مرحوم پدرم ميگفت يا ديگران نقل ميكردند كه عالمي از نجف آمده معروف به سيد اسدالله خرقاني، خرقان همان آذرشهر است كه در كنار تبريز قرار دارد و ايشان اهل آنجا بود. آن زمان هنوز به آيتالله مدني معروف نشده بود. ايشان اوايل حكومت محمدرضا شاه، از نجف به تبريز آمده بود - من از ديگران شنيدهام- و به آذرشهر رفته بود. در آنجا مومنين به ايشان گفته بودند كه در اينجا يك مشروبفروشي باز شده و از آن وضع ناراضي بودند. آيتالله مدني، ساير مومنان را با خود همراه كرده، به سمت مشروبفروشي رفته و آن را تعطيل كرده بودند و تا پيروزي انقلاب نيز، مشروبفروشي ديگري در آذرشهر باز نشد. يادم هست در نجف نيز وقتي بعثيهايي كه تازه روي كار آمده بودند -حسن البكر رييسجمهور و صدام معاون او بود- به آيتالله حكيم توهين كرده بودند، آيتالله مدني كفن پوشيده و به همراه علماي نجف تا كوفه نزد آيتالله حكيم پيش رفته بودند تا ايشان اعلام جهاد كند تا بتوانند حكومت بعثيها را ساقط كنند. من نيز آن زمان در نجف بودم و اين حركت را كاملا به خاطر دارم. در واقع ايشان قدرت اين را داشت كه در برهههاي مختلف مردم را با خود همراه كند.
امام (ره) فرمودند هيچ كس جاي
آيتالله مدني را نميگيرد
وقتي درمورد حضرت امير(ع) صحبت ميشود، نقل ميكنند كه ايشان تضادها را با هم داشت يعني در اوج مبارز بودن و نترس بودن در برابر مردم در اوج رحيم بودن و عطوف بودن قرار داشت. در مقابل دشمنان انعطاف و ملايمت نداشت اما در مقابل مومنان بسيار خاضع بود. در درس اخلاقي كه آيتالله مدني در نجف و در مدرسه آيتالله بروجردي در ماه رمضانها ميگفت علماي بزرگ مينشستند زيرا ايشان نيز به اخلاق و تقوا معروف بوده و به گونهاي در نجف مورد قبول بود كه با اينكه طرفدار حضرت امام (ره) بوده و اغلب هم پشت سر ايشان نماز ميخواند اما وقتي آيتالله العظمي خويي كه از مراجع بزرگ نجف بود در مسجد كنار حرم حضرت علي(ع) به دليل كسالت يا سفر امكان نماز خواندن نداشت آيتالله مدني نايب ايشان بود و نماز ميخواند و همه نيز اخلاق، فضايل و پاكي ايشان را قبول داشتند. حضرت امام (ره) نيز به آيتالله مدني ارادت زيادي داشت و بسيار مورد توجه امام بود. بعد از شهادت ايشان، عدهاي از علما و فقيهان بزرگ تبريز به حضرت امام نامه نوشته بودند من كه آن زمان دادستان كل انقلاب شده بودم به تبريز برگردم و به جاي آيتالله مدني امام جمعه شوم. امام بنده را احضار كرده و فرمودند كه چنين نامهاي نوشته شده اما من راضي نيستم شما به تبريز برويد زيرا دادستان كل براي همه كشور است و در حال حاضر اوضاع كشور اقتضا ميكند كه شما در تهران بمانيد اما دو، سه نفر را معرفي كنيد كه يكي را به عنوان امام جمعه انتخاب كنيم. من چند نفر از بزرگان را معرفي كردم از جمله آيتالله ملكوتي را كه از نظر شرايط سني، علمي و رفتار جاي آيتالله مدني را ميگرفت -البته حضرت امام همه آنها را ميشناختند- امام (ره) با تاسف آهي كشيده و فرمودند كه همه اينها خوب هستند اما نميتوانند جاي آيتالله مدني را بگيرند. قطعا نظر امام در رابطه با اخلاق و تواضع و فروتني آيتالله مدني بود و اينكه ايشان خود را وقف انقلاب كرده بود.
مطيع امام (ره) بود اما انتقاد خود را بيان ميكرد
مرحوم آيتالله مدني فرزندي داشت كه بعد از اينكه ترورهاي مجاهدين خلق شروع شده بود و بعد از 25 خرداد سال 60 ازدواج كرده بود. همانطور كه گفتم خانواده ايشان ساكن قم بودند، آن زمان من نماينده مجلس نيز بودم و به تهران و قم رفت و آمد داشتم. آيتالله مدني از من خواستند با امام ديدار كنم و از ايشان اجازه بخواهم تا در صورتي كه اجازه بدهند براي عروسي فرزندشان به قم بيايند. من به خدمت حضرت امام رفته و خواسته آيتالله مدني را به ايشان عرض كردم، حضرت امام فرمودند در حال حاضر كه اين ترورها شروع شده صلاح نيست كه ايشان سفر كند و به قم بيايد. وقتي بازگشتم و پاسخ امام را به ايشان گفتم دستشان را روي چشمشان گذاشته و گفتند «علي عيني»، نميروم. آيتالله مدني بسيار مطيع حضرت امام بودند اما نه به خاطر تملق و گاهي از ايشان انتقاد نيز ميكردند. زماني در بحبوحه جنگ، دوستان سپاه از جبههها به من، آيتالله مدني، آيتالله طاهري امام جمعه اصفهان، آيتالله اشرفي اصفهاني امام جمعه كرمانشاه و آيتالله دستغيب در شيراز تلفن كرده و گفته بودند كه بنيصدر و ارتش از ما حمايت نميكنند و شهر در حال سقوط است. آيتالله مدني به من تلفن كرد و گفت كه قصد رفتن به خدمت امام را دارد من نيز با ايشان همراه شدم. وقتي خدمت امام رسيديم ديديم كه همه بزرگواران ديگر هم آمدهاند. آنجا سخنگو آيتالله مدني بود، وقتي ايشان ماجرا را شرح دادند كه بنيصدر خيانت ميكند و نميگذارد توپخانه پشتيباني كند، امام فرمودند كه نه بنيصدر خيانت نميكند، شايد اشتباه ميكند كه بايد او را نصيحت كنيد. آيتالله مدني چون به خيانت بنيصدر مطمئن بود، گفت كه پس من ديگر به تبريز نميروم، يعني اينگونه نبود كه در مقابل امام تملق داشته باشد بلكه حرف خود را ميزد در عين حال مطيع محض بود. امام (ره) فرمودند كه من نميگويم شما خلاف ميگوييد و بني صدر حمايت ميكند، شما به تبريز برگرد من دستور ميدهم توپخانه حمايت كند و همان زمان به آقاي اشراقي داماد خودشان دستور دادند كه به مرحوم تيمسار فلاح كه آن زمان رييس ستاد مشترك بود تلفن كند و بگويد فورا همين امروز از توپخانه حمايت كند و مانع از سقوط شهر شود و همين اتفاق نيز افتاد. در واقع شهيد مدني در اوج اطاعت و تواضع در مقابل امام(ره) اگر انتقادي داشتند حتما بيان ميكردند.
عملگرا بود و به درس اخلاقي كه ميداد پايبند بود
آيتالله مدني بسيار عملگرا بوده و به درس اخلاقي كه ميدادند بسيار پايبند بودند و همين باعث شده بود كه عالمان بزرگ زمان پاي درس ايشان بنشينند. خاطرم هست بعد از ترورها، شوراي امنيت كل كشور از تهران تصميم گرفته بودند كه براي ايشان و من ماشين ضد گلوله و محافظ بگذارند اما ايشان نميپذيرفتند. خود من هم در تبريز ماشين ضد گلوله سوار نشدم تا زماني كه دادستان كل شدم و به تهران آمدم و مجبور به استفاده از آن شدم. آيتالله مدني نيز با اصرار من و با زحمت بعد از يك ماه قبول كردند ماشين ضد گلوله سوار شوند اما اجازه نميداد موتورسواران براي حفاظت پشت سر ايشان راه بيفتند. در واقع اين كار به خواسته من و به طور مخفيانه انجام ميگرفت طوري كه ايشان نبينند اما يك بار متوجه شده و بسيار ناراحت شد.
زماني كه آيتالله مدني در تبريز به شهادت رسيد غير از لباسهايش چيزي در تبريز نداشت. حدود دو سال و نيم، سه سال در تبريز امام جمعه و نماينده حضرت امام بود اما هيچ چيز در تبريز نداشت، هيچ پولي در بانك نداشت زيرا هرچه بود را به موقع و بجا مصرف كرده بود، يا به جبهه داده يا به مستضعفين كمك كرده بود. همان خانه اجارهاي بود و همان وسايلي كه از ابتدا براي او تهيه شده بود. در واقع با دست خالي به قم رفت، با دست خالي نيز برگشت و كوچكترين استفاده يا مسائل مالي نداشت. با همان لباسي كه به تبريز رفته بود و با يك كفن به خانوادهاش برگشت و در قم دفن شد.
٭دبيركل مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم