عالمي با عمل
الياس حضرتي
شخصيت آيتالله مدني از جهات گوناگون قابل بررسي است. مهمترين آن اين است در زمانهاي كه مذهب و دين در نهايت محدوديت و مهجوريت به سر ميبرد و از هر طرف فشار وحشتناكي را تحمل كرد؛ هم از طرف رژيم استبداد شاه و هم از طرف جريان غرب و در رأس آن امريكا كه پشتوانه رژيم مستبد شاه بودند و هم از طرف جريان بلوك شرق و گروههاي وابسته تحت جريان ماركسيسم در داخل (كه دين را به عنوان افيون ملتها مطرح ميكرد)، جريان نشر كتابهاي وسيع، تلويزيون، سينما و تئاتر و همچنين تبليغات داخلي و خارجي به گونهاي بود كه در صحنه بينالملل هم حتي بين جريانهاي مخالف امريكا، تنها راهحل نجات جريان ماركسيسم بود. مذهب و مذهبيها از هر جهت در عسر و حرج بودند. علاوه بر اين جريانهاي تحجرگرايي هم در داخل ميدان را در دست داشتند و هيچ اعتقادي به اصل مبارزه، به فرهنگ مبارزه در اسلام و الفباي مبارزه متخذ شده از اسلام، اصلاح امور اجتماعي و به اينكه ميشود ايده، سوژه، برنامه و طرحي به نام حكومت اسلامي تشكيل داد، نداشتند. لذا جريان غالب داخل حوزهها تحت سيطره فضاي متحجر و خشكه مقدس بود كه از درون آن گروههايي مثل انجمن حجتيه روييده و رشد كرده بود.
در اين ميان كساني كه به پرچمداري شخصيتي مانند امام خميني(ره) باور داشتند تعداد زيادي نبودند. به خصوص در حوزهها و علماي سطح بالا، شخصيتهاي علمي و در بين مجتهدين. كساني هم كه بودند در اقليت قرار داشتند. در چنين فضايي كساني كه عالم مجتهد بودند و اعتقاد و باور به علمداري و پرچمداري امام(ره) داشتند به دنبال ايشان حركت كردند. يكي از اين تعداد انگشتشمار آيتالله مدني بود. ايشان صاحب درس بودند و شاگردان خيلي زيادي در پاي درس خود داشتند. شخصيت علمي و فقهي جا افتادهاي بود. (آن زماني كه امام به نجف تبعيد شد 500 نفر پاي درس آيتالله مدني مينشستند.) زماني كه امام وارد نجف شد آدم احساس كرد كه جريان غالب حوزه علميه نجف كساني بودند كه ميانه خوب و اعتقادي به مبارزات نداشتند به دنبال بايكوت كردن و منزوي كردن امام هستند. لذا جزو نخستين كساني بود كه درس خود را به طور كامل تعطيل كرد و با تمام 500 شاگرد خود به پاي درس امام رفت و آن كلاسها را شور خاصي بخشيد و همچنان به عنوان يك شاگرد، مريد و يك سردار در كنار امام قرار گرفت. چه زماني كه در همدان بود و چه زماني كه در تبريز با درايت و فراست خود توانست غائله تبريز را حل و فصل كند.
نكته دوم اينكه، هنر امام در اين بود كه از اوايل انقلاب تا سالها بعد از آن آنچنان فضاي معنوي، اعتماد به نفس، عزت نفس و خودباوري، اتكا به خداي متعال و تواناييهاي تمام نشدني درون ملت ايران، مثل ايثار، گذشت و فداكاري، فدا شدن براي جمع و پررنگ شدن ما و بيرنگ شدن من ايجاد كرد كه در طول تاريخ اين فضا تقريبا بينظير است.
جوانها آنچنان در امام (ره) حل شدند كه سر از پا نميشناختند. براي روي مين رفتن، براي خطشكني، براي رفتن به جبهه كه يقين داشتند جز كشته شدن، مجروح يا اسير شدن چيز ديگري در آن نيست، مسابقه وحشتناكي بود. اين هنر امام بود. اما در كنار اين هنر امام ياراني بودند كه به بهترين شكل در جهت بسط، توسعه و تعميق آن كمك ميكردند؛ شخصيتهايي مانند آيات مدني، دستغيب، صدوقي، اشرفي اصفهاني و دهها نفر ديگر. تواناييهاي فردي، عارف و عالم بودن امام يك دليل بود اما بالاتر از همه اينها كادر قوي بود كه ميتوانستند اين ايدهها را تبديل به فرهنگ كرده و آن را فراگير كنند. اينها عالمان اهل عمل بودند. آنچه ميگفتند به آن صادق بوده و آن را باور داشتند و همچنين قبلا هم به آن عمل كرده بودند. اگر ميگفتند دروغ نگوييد در عمرشان دروغ نگفته بودند، اگر ميگفتند امانتدار باشيد و وفا به عهد كنيد خود اين ويژگي را داشتند. بحران اقتصادي يا مديريتي اگرچه امروزه جزو بحرانهاي اصلي ما است اما بحران اصلي ما نيست. بحران ما كم داشتن عالمان اهل عمل است. ما امروزه با بحران عالمان بيعمل مواجه هستيم. عالمان بيعمل زياد شدهاند، چه در حوزه دانشگاه و چه در حوزه مراكز ديني ما. در تريبونهاي مختلف مردم ما ميبينند آنچه گفته ميشود در عمل كمتر اتفاق ميافتد. لذا به باورها و ايمان آنها خدشه وارد ميشود.
شخصيت آيتالله مدنيِ، توليد ايمان، باور و اخلاق ميكرد. اخلاق در حال حاضر بحران ما شده است. با فانوس بايد دنبال صداقت گشت. ما در فرهنگ ديني خود داريم زماني كه عالمي از دنيا ميرود يك شكافي ايجاد ميشود كه به آساني قابل پر شدن نيست چراكه انسان با ديدن كسي كه مظهر اخلاق است، انرژي ميگيرد و بر سلامت آدم افزوده ميشود. پاي صحبت او كه مينشينيد تا ماهها اثر آن وجود دارد در حالي كه پاي صحبت بعضي كه مينشينيد اثر معكوس دارد چراكه حرفش تاثيرگذار نيست. از اين بابت ما امروزه بيش از هر زمان ديگري به شخصيتهاي بينظيري مانند آيتالله مدني كه بال پرواز امام(ره) بودند و به كمك اين شخصيتهاي جامعهنگر، كساني كه نگاهشان تنها به فرد نبود بلكه به جامعهسازي بود، نياز داريم.