• 1404 جمعه 12 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3375 -
  • 1394 يکشنبه 3 آبان

امام حسين(ع) در برابر منكري ايستاد كه منشا آن در حكومت بود

محمد تقي فاضل ميبدي٭

 

حكومت اموي‌ها كه از معاويه شروع شد حكومتي به ظاهر ديني بود كه با جهل مذهبي مردم گره خورده بود، بنابراين اساس حكومت آنها نامشروع و غصبي بود. به اين دليل اسلامي كه آوردند اسلام واقعي نبود؛ قبيله‌اي از اشراف قريش بودند كه از ابتدا با اسلام مشكل داشتند، اسلام نيز با اشرافي‌گري درافتاده بود. امويان ديدند كه نمي‌توان در مقابل اسلام به صورت كفر و شرك ايستاد، فرصت‌طلبي كرده و به ظاهر اسلام آورده و در فرصت مناسبي كه پيدا كردند از راه كودتا، ترس، تهديد و تحريف دين جايگاه خليفه مسلمين را به دست آوردند. معمولا هر اتفاق بزرگ و انقلابي‌اي كه رخ مي‌دهد عده‌اي فرصت‌طلب به كمين مي‌نشينند تا زماني كه زمينه را فراهم ديدند دوباره بازگشته و هم منافع خود را ببرند و هم به آن انقلاب يا تحولي كه ايجاد شده ضربه كاري خود را وارد كنند. معاويه خلافت خود را از راه قبيله‌گري و نسبت فاميلي با حكومت وقت- عثمان- به دست آورده بود و كم‌كم پس از عثمان، با جنگ و ترس و تهديد خلافت خود را تثبيت كرد. به همين دليل امام حسن(ع) با او به مقابله برخاست، اما از آنجا كه مردم به دنبال پول و منافع بودند ايشان را تنها گذاشتند و امام حسن(ع) لاجرم تن به صلح داد. جريان غصب خلافت كه در نهايت به سلطنت و حكومت موروثي تبديل شد برخلاف عهدنامه‌اي كه معاويه با امام حسن(ع) بسته بود انجام گرفت و معاويه پسر خود يزيد را از راه موروثي به خلافت منصوب كرد درحالي كه بايد به خود مردم واگذار مي‌كرد، بنابراين خلافت اسلامي كه از راه بيعت مردم پايه‌گذاري مي‌شد نقض شده و شكل موروثي پيدا كرد. پس از آن معاويه بقيه امور و اينكه چگونه بر مسند خلافت بنشيند به خود يزيد واگذار كرد؛ او نيز براي اينكه ظاهر مردمي و شرعي به حكومت خود بدهد راه بيعت گرفتن از مردم را انتخاب كرد. اما عده‌اي نيز زير بار اين بيعت نرفتند و يزيد كوشيد تا با زور آنها را وادار به بيعت كردن كند. امام حسين(ع) هرگز تن به حكومت يزيد نمي‌داد و او نيز براي بيعت گرفتن از ايشان به ارعاب و تهديد متوسل شد. همان طور كه پيش‌تر ذكر شد حكومت اموي‌ها كه از معاويه شروع شد حكومتي به ظاهر ديني بود كه با جهل مذهبي مردم گره خورد. در شامات مردم اسلام واقعي را نمي‌شناختند؛ اسلامي ساخته بودند كه معاويه آن را تبليغ مي‌كرد، روايت‌هاي دروغ به پيامبر نسبت داده و احاديث ايشان را جعل مي‌كرد و اسلامي كه حكومت مي‌خواست به مردم ارايه مي‌شد. اعتقاد مردم نيز به اسلامي بود كه معاويه ساخته بود، در زمان يزيد مردم مسلمان بودند اما نسبت به اسلام حقيقي جهل داشتند. بنابراين امام حسين(ع) در برابر حكومت نامشروعي كه از راه موروثي ايجاد شده و به زور و اجبار بيعت مي‌گرفت، ايستاد.

اما از قيام و حركت امام حسين(ع) و از نحوه ايستادگي ايشان و اينكه چه هدفي را دنبال مي‌كرد، آيا تنها سلطه و زور را قبول نداشت و گوشه‌گيري را انتخاب كرده بود يا برعكس، قصد ايستادگي داشت و از ابتدا هدف‌شان جنگيدن و به شهادت رسيدن بود، تفسيرهاي متعددي ارايه شده و هر كس با نگاه تاريخي خود اين مسائل را بررسي كرده است. به قول شهيد مطهري، اصلي كه وجود دارد اين است كه بالاخره امام حسين(ع) در برابر منكري كه منشأ آن در حكومت بود ايستاد. امروز تصور مي‌شود منظور از منكر تنها بي‌حجابي و مسائلي از اين قبيل است و معتقد هستند كه بايد نهي از منكر كرد، اما منكري كه امام حسين(ع) اينجا مطرح مي‌كند حكومت نامشروعي است كه ظاهري اسلامي داشته اما در واقع قصد گسترش ظلم را دارد. هدف امام حسين(ع) به گفته خود ايشان امر به معروف و نهي از منكر بود و اعتقاد داشتند حكومت ظالمانه‌اي كه يزيد بنا كرده بايد تغيير پيدا كند. در روايتي از رسول خدا(ص) خواندم كه «هر كس در مقابل حكومت جاعلي قرار گرفت و آن را تغيير نداد، روز قيامت همان جايي مي‌رود كه آن حكومت جاعل مي‌رود». با اين بيان و اين منطق بود كه امام حسين(ع) در مقابل حكومت يزيد ايستاد. بنابراين اول اينكه حكومت امويان خلافت اسلامي را به موروثي تبديل كردند در لباس دين اما در واقع نماد ظلم و جهل بود. دوم، در طول تاريخ برخي كساني جريان عاشورا را درست نشناختند يا اگر شناختند به عمد در مقام تحريف آن برآمدند تا واقعيت عاشورا در بين شيعيان زنده نماند. اما وجه تمايز قيام امام حسين(ع) با ساير قيام‌هايي كه در آن عصر صورت مي‌گرفت در اين بود كه ايشان در خط مكتب پيامبر و امام علي(ع) حركت مي‌كند و دليل ماندگاري قيام ايشان نيز در اين است كه هيچ هدفي جز مبارزه با ظلم ندارد و در اين راه نيز هم خود و هم خانواده ايشان به شهادت مي‌رسند. به طور مثال عبدالله بن زبير، فردي بسيار سياسي و طالب قدرت بود و اطرافيان او نيز با يزيد مراوداتي داشتند و اساس حركت او با قيام امام حسين(ع) خيلي تفاوت دارد. امام حسين(ع) هنگام حركت از مدينه مي‌فرمودند «إِنّي لمْ أخْرُجْ أشِرًا و لا بطرًا و لا مُفْسِدًا و لا ظالِمًا و إِنما خرجْتُ لِطلبِ الاِصْلاحِ في أُمةِ جدّي» يعني من به دنبال خوشگذراني، پول و مقام نيستم، براي اين خارج مي‌شوم كه در دين پيامبر خدا كه از طريق امويان به فساد كشيده شده اصلاحاتي به وجود بيايد. زماني كه امويان قصد داشتند با زور امام حسين(ع) را به بيعت وادار كنند فرمودند من دست ذلت دراز نمي‌كنم و تا آخرين نفس نيز ايستادگي كرده و فرمودند «إنِّيْ لا أري الْموْت إِلا سعادةً و الْحياة مع الظّالِمين إِلاّ برمًا» به تحقيق من نمي‌بينم مرگ را، مگر سعادت و نمي‌بينم زندگي در كنار ستمگران را، مگر عار و ننگ. كسي كه با اين منطق در برابر ظلم بايستد يعني به دنبال قدرت نيست، بلكه معتقد است اگر بتواند حكومت را بر اساس قرآن و فرامين پيامبر تشكيل دهد خوب است، اما اگر نمي‌تواند و قدرت نيز در دست ديگران است، زير بار زور و ستم نمي‌رود. بنابراين تا آخرين لحظه ايستاد و در تاريخ بشريت جريان زنده مبارزه با ظلم هميشه ماند و بايد نيز جريان عاشورا يكي از جريان‌هاي زنده تاريخ باشد. ٭استاد دانشگاه مفيد قم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون