• 1404 چهارشنبه 24 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3376 -
  • 1394 دوشنبه 4 آبان

نسل چهارمي‌ها چگونه عزاداري مي‌كنند؟

فريبا نباتي|زمين مي‌گردد، شب، روز مي‌شود، روز، ماه و ماه، سال. داربست‌ها قد مي‌كشند، خانه‌ها سياه مي‌پوشند، بيرق‌هاي عزا برافراشته مي‌شوند، صداي طبل و سنج در كوچه‌ها و پس كوچه‌ها مي‌پيچد و شهر بوي محرم مي‌گيرد. اين قصه امروز و ديروز نيست اين داستان هرساله محرم درشهر ماست. جايي كه مردمانش قرن‌هاست مساجد و تكايا را راه مي‌اندازند و عاشقانه 10 روز از سال را براي شهادت امام حسين (ع) مراسم عزاداري برپا مي‌كنند. پاي ثابت اين مراسم هم هميشه جوانان هستند؛ جواناني كه در اين تكايا با آدابي كه از دل تاريخ آمده قد مي‌كشند، بزرگ مي‌شوند و بيرق عزاي محرم را از بزرگ‌ترها مي‌گيرند و اين آيين را سرپا نگه مي‌دارند و آن را سينه به سينه و نسل به نسل به فرزندان‌شان منتقل مي‌كنند. هر نسل با نسل‌هاي پيش از خودش متفاوت است و اين تفاوت در شيوه اجراي مراسم عزاداري محرم هم خودش را نشان مي‌دهد. اين تفاوت در دختران و پسران امروزي كه به متفاوت‌ترين نسل ايراني شهره‌اند، شايد بيشتر هم باشد. قضاوت درباره نسل چهارمي‌ها و ديدشان به آيين‌هاي ديني و ملي بسيار است اما قضاوت درباره اين نسل تنها با پرسش از متولدينش پاسخ مي‌گيرد. يك روز از محرم را با نسل چهارمي‌ها همراه مي‌شويم تا ببينيم چه ديدي به محرم دارند و اين ماه براي‌شان چگونه مي‌گذرد؟

 

پسرها مشغول كارند!

از دور مي‌بينم‌شان كه اتاقك كوچك فلزي را با پارچه‌هاي مشكي يكدست سياهپوش كرده‌اند و با پرچم‌هاي سبز و سرخ «يا حسين و يا ابوالفضل» آذين مي‌دهند. اينجا يكي از كوچه‌هاي فلكه دوم صادقيه است و قرار است به همت هفت پسراتاق فلزي كوچك به يكي از ايستگاه‌هاي صلواتي‌ محله تبديل شود. پسرها دير به فكر راه‌اندازي ايستگاه افتاده‌اند و همين آنقدر سرگرم كارشان كرده كه فرصتي براي جواب دادن به سوالاتم ندارند. از ميان‌شان حنيف 20 ساله چند دقيقه‌اي دست از كار مي‌كشد و درباره خودش و انگيزه‌اش از راه‌اندازي ايستگاه مي‌گويد. او در 20 سالي كه از عمرش گذشته يك‌بار هم به هيات عزاداري نرفته و حتي كاري براي محرم انجام نداده اما امسال و اين‌بار پاي رفاقت كه به ميان آمده دوستانش را تنها نگذاشته است: «تا حالا به هيات عزاداري نرفتم اما ماه محرم رو دوست دارم و برام جالبه.» وقتي از حنيف علت نرفتنش به هيات را مي‌پرسم دليل خاصي برايش پيدا نمي‌كند: «خيلي از مكان‌هاي عمومي و شلوغ خوشم نمياد شايد دليل هيات نرفتنم اين باشه، اما امسال دوست داشتم بين دوستانم باشم و حس دورهمي‌هاي محرم رو تجربه كنم.»

حنيف تعريف متفاوتي از اين ماه دارد. او ماه محرم را يك مراسم اسلامي مي‌داند: « محرم خيلي جالبه! تو اين ماه يك جور همدلي بين آدم‌ها به وجود مياد كه توي روزهاي ديگه نمي‌بيني. اين خيلي خوبه آدمايي كه 365 روز سال از هم دور هستن و كاري به كار هم ندارن حداقل توي اين 10 روز حرف و كار مشتركي دارن و كنار هم هستن.»

 

فقط براي‌مان دعا كنند

صداي «انا مظلوم حسين» به گوش مي‌رسد و عطر هل و دارچين و چايي همه محله را پر كرده است. ماشين‌ها مي‌ايستند، آدم‌ها پياده مي‌شوند چايي و كيك برمي‌دارند و خسته نباشيدي مي‌گويند و مي‌روند. از وقتي كه باني هيات فوت كرد و بساطش برچيده شد شش سال مي‌گذرد؛ از آن سال تا امروز هادي، حسين، بهمن و احسان محل عزاداري‌شان شده اين ايستگاه صلواتي در محله سعادت‌آباد: «بعد از كار و دانشگاه يكراست ميايم اينجا. از ساعت شيش تا حدود 11:30 شب مي‌مونيم. چايي و شيريني آماده مي‌كنيم و گاهي هم نسكافه و‌ آش.» معلوم نيست هر كدام‌شان چقدر از جيبش براي تهيه اين بساط خرج مي‌كند، كسي هم قرار نيست چيزي در اين مورد از آن ديگري بپرسد: «هزينه‌ها رو حساب نمي‌كنيم اصلا اين بحث بينمون نيست هر كي به عشق امام خرج مي‌كنه بعضي وقت‌ها هم هستن آدم‌هايي كه نذري دارن و به ايستگاه ميدن و با اين نذورات و پولي كه خودمون ميذاريم اينجا رو اداره مي‌كنيم.» كارشان را دوست دارند و براي همين تصميم گرفته‌اند امسال هفت روز بيشتر از سال‌هاي قبل ايستگاه را نگه دارند: «سرمون شلوغه معمولا پنج شب آخر شلوغ‌تر هم ميشه اما اصلا اذيت نميشيم هر سال 10 روز اول محرم اينجا هستيم اما امسال تصميم گرفتيم يه هفته بيشتر و تا هفتم امام ايستگاه رو سرپا نگه داريم.»

از عشق به امام مي‌گويند و خاطره‌اي كه يكي از علت‌هاي ادامه كارشان شده: «يه شب يه نفر خوشحال اومد گفت از اينجا چايي برده براي مريضش و شفا پيدا كرده. خيلي خوشحال بود و اين باعث شد ما هم خوشحال بشيم. همين براي ما كافيه و انگيزه كارمون شده. همين كه برامون دعا مي‌كنن كافيه ديگه چي مي‌خوايم.»

 

از صلوات تا تراول 50 هزار توماني!

از قديم رسم بوده كه يكسري كالاها ويژه محرم توليد ميشه و به بازار مي‌ياد مثل زنجير و طبل و سنج. اما چند سالي است كه چيزهايي وارد بازار محرم شده كه قبل از اين نه سابقه داشته و نه ضرورت. كالاها و خدماتي كه بيش از همه جوانان را براي خريد و استفاده ترغيب مي‌كند. محمد هم يكي از آنهاست. او را در يكي از خيابان‌هاي آيت‌الله كاشاني مي‌بينم كه با يك دستمال حسابي ماشينش را برق مي‌اندازد. پژو 206 مشكي محمد با يك «يا حسين» بزرگ و قرمز رنگ تزيين شده است. از او علت اين كار را كه مي‌پرسم، مي‌گويد: «هميشه دوست داشتم وقتي گواهينامه مي‌گيرم و مي‌تونم رانندگي كنم محرم كه پشت فرمون مي‌شينم روي ماشينم همچين نوشته‌اي باشه، يه جور تنوع هست برام .دوست دارم ماشينم تو اين روزا يه فرقي با روزاي ديگه داشته باشه!»

او درباره هزينه اين كار مي‌گويد: «اين كار براي من هزينه نداشت چند روز پيش از عشرت‌آباد رد مي‌شدم تو ميدون دو نفر همسن و سال خودم بودن كه ماشين‌ها رو رايگان و فقط صلواتي تزيين مي‌كردن. اما شنيدم بعضي براي اين نوشته‌ها پول مي‌گيرن.» محمد اما اين را هم اعتراف مي‌كند آنقدر اين نوشتن روي ماشين را دوست دارد كه اگر لازم بود هزينه‌اش را هم پرداخت مي‌كرد.

همه هم مثل محمد روي ماشين‌شان با شعارهاي عاشورايي تزيين نمي‌شود. محمد از دلنوشته‌ها يا تصاويري از واقعه عاشورا مي‌گويد كه روي ماشين‌ها نقاشي مي‌شود. او از نوشته‌هايي هم مي‌گويد كه حريم اخلاق را ناديده مي‌گيرند: «ديدم بعضيا حرفاي بامزه مثل «يزيد اين چه كاري بود كردي» مي‌نويسن، هستن كسايي كه فحش و اينا هم به يزيد و شمر مي‌نويسن. بعضيا اينجوري دوست دارن يه جورايي ذوقي هست. من از اين جمله‌ها خوشم نمياد همين يا حسين رو دوست داشتم.»

از محمد درباره برنامه‌هايي كه دوست دارد شب‌هاي محرم انجام دهد، مي‌پرسم: «هيات رفتن و علم برداشتن رو خيلي دوست دارم، الان دوساله علم هم برمي‌دارم از بچگي آرزوم بود.»

 

هديه به هيات

شابلون‌هايي كه روي آنها نوشته‌هايي از محرم و عاشورا نقش بسته كنار خيابان چيده شده است. اتومبيل‌ها صف بسته‌اند يكي يكي جلو مي‌آيند رانندگان جوان از ميان شابلون‌ها يكي را انتخاب مي‌كنند و با اسپري رنگ، روي ماشين‌شان نقش مي‌زنند. اينجا فلكه اول شهران است. پسرها روبه‌روي ايستگاه صلواتي بساط كرده‌اند. مي‌پرسم چقدر مي‌گيري: «هرچي كرمت باشه، پولي نيست كمك به هياته.» دو پسر جوان بساط‌شان را وقف هيات كرده‌اند: «اين رو براي خودمون نمي‌خوايم مي‌خوايم يه كمكي به هيات كرده باشيم و اين كار از دستمون براومد.» از بيشترين مبلغ پرداختي كه مي‌پرسم مي‌گويد: «شب اول يه نفر اومد همسن و سال خودمون بود وقتي شنيد اينا كمكه براي هيات بابت نوشته يه تراول 50هزار تومني داد، براي بعضي‌ها وقتي پاي نذر و محرم كه باشه پول بي‌معني ميشه.»

نمادهاي عاشورايي؛ عزاداري به سبك جديد

بوي اسپند و گلاب پيچيده و صداي طبل و سنچ‌و‌نوحه به گوش مي‌رسد. گوشه ديوار از كاهگل شمعداني و سقاخانه درست كرده‌اند و درونش شعله‌هاي چند شمع سوسو مي‌زند. فانوس‌هايي روي زمين چيده شده كه مسير را نشان مي‌دهند. از ميان فانوس‌ها كه مي‌گذري علم و كتل و تكيه عزاداري را مي‌بيني. روبه‌روي تكيه، ذوالجناح با بدني تيرخورده و خون‌آلود كنار خيمه‌ها ايستاده. كنار خيمه‌ها چند پيكر تكه‌تكه و تيرباران‌شده و آغشته به خون به زمين افتاده‌اند. سرهاي بي‌بدن و تن‌هاي بي‌سر، كلاهخودها و سپرهاي افتاده بر زمين، گهواره كوچك سبزرنگ و مشك سوراخ و بي‌آب صحنه عاشورا را تداعي مي‌كند. اينجا و در اين هيات با مجسمه‌هاي پارچه‌اي و سنگي نمادهاي عاشورايي را بازسازي كرده‌اند. چندنفري ايستاده‌اند و تماشا مي‌كنند. يك اتومبيل در حال عبور سرعتش را كم مي‌كند و نگه مي‌دارد. راننده و سرنشينانش پياده مي‌شوند و به تماشاي نمادهاي عاشورايي مي‌ايستند. مردي كودك خردسالش را درون يكي از خيمه‌ها مي‌برد و كودك كنجكاوانه به پيكرهاي خونين نگاه مي‌كند و دستي به سپر كنار پيكر پارچه‌اي مي‌زند و سعي مي‌كند بلندش كند. پيرمردي از درون تكيه عزاداري بيرون مي‌آيد. از او درباره اين نمادها و ضرورت وجودش مي‌پرسم. سري تكان مي‌دهد و از خواسته جوان‌هاي محله مي‌گويد كه بر حرف بزرگ‌ترها چربيده؛ خواسته‌اي كه نتوانسته‌اند حريفش شوند و در نهايت اين نمادها را علم كرده‌اند. پيرمرد از روزهاي دوري مي‌گويد كه تنها زنجيرزني، سينه‌زني و مداحي تمام مراسم عزاداري‌شان را تشكيل مي‌داده. از اينكه در تمام سال‌هايي كه از خدا عمر گرفته هر چند سال يك‌بار شاهد اضافه شدن سبكي جديد به هيات‌هاي عزاي امام حسين(ع) است هم گله دارد و هم مي‌داند كه اين هم مثل باقي چيزها به تفاوت نسل‌ها مربوط است و اجتناب‌ناپذير. پيرمرد گله‌هايش كه تمام مي‌شود پيام را نشانم مي‌دهد؛ يكي از جوان‌هايي كه اين ايده را مطرح و خودش هم طراحي كرده است. از پيام مي‌خواهم از انگيزه ايجاد اين نمادها بگويد: «خب جالبه، مثل صحنه تئاتر مي‌مونه، مثل نمايش. به نظرم با اين كار بيشتر حس عاشورا منتقل ميشه و تو ذهن موندگارتره.»

پيام 22 ساله از دوستش ميثم مي‌گويد كه اولين بار اين نوع نمادسازي را در يك هيات عزاداري ديده، براي او و باقي بچه‌هاي محله تعريف كرده و به نظرشان آنقدر جالب رسيده كه تصميم گرفته‌اند در كنار تكيه عزاداري هر ساله اين نمادها را هم علم كنند: «همش كه روضه و نوحه نميشه. اينها هم مي‌‌تونه آدمايي كه ميان رو به فكر وادار كنه. تا حالا تعزيه ديدين؟ خب اينم يه جورايي تعزيه است.» پيام عزاداري سنتي و جديد را كنار هم مي‌پسندد و معتقد است مناسب‌ترين شيوه عزاداري است: «عزاداري‌مون فقط اين نيست. ما كنار اينا مثل بقيه عزاداري هم مي‌كنيم. زنجيرزني و سينه‌زني داريم. فكر مي‌كنم همه اينا كنار هم مناسب‌تره.»

 

منتقدان آداب جديد

«سال‌هاست كه ديگر هيات نمي‌روم.» اينها را مهدي 24 ساله مي‌گويد. او ساكن شرق تهران و محله نارمك است، مهدي از زماني كه هيات قديمي و 50 ساله محله‌شان كه با مديريت بزرگان محله اداره مي‌شده به جوانان سپرده شده ديگر به هيات‌شان سر نزده چرا كه معتقد است بيشتر همنسلي‌هايش آداب عزاداري را نمي‌دانند و به اسم هيات‌ عزاداري يك دورهمي جوانانه تشكيل مي‌دهند: «پيرمردها واقعا عزاداري مي‌كنن اما همه اينجوري نيستن خيلي از هم‌نسلي‌هاي من و حتي يه نسل قبل از من هدفشون از تشكيل هيات عزاي امام نيست. دور هم جمع ميشن اما نه براي عزاداري. مثل دورهمي‌هاي روزاي ديگه است اما اين دفعه به اسم هيات و من اين نوع مراسم رو دوست ندارم. اينكه يه نفر ميره زير علم 23 تيغه به نظرم عشق به امام نيست چون فكري پشت اين كار وجود نداره.»

مهدي هيات نمي‌رود اما آنقدر اين ماه را دوست دارد كه مي‌گويد هر وقت نزديك ماه محرم مي‌شود ياد عزاداري‌هاي خالصانه‌اي مي‌افتد كه در كودكي مي‌ديده: «اين ماه هميشه برام عزيز بوده و هست و حس خوبي بهش دارم براي همين بي‌توجه نيستم و اگه درس و كار اجازه بده حتما مقتل يا كتاباي مرتبط رو مي‌خونم.»

عقل و دل كنار هم

زهرا ساكن محله سهروردي است اما تمام 10 روز را تا دانشگاه امام صادق و حسينيه شهدا مي‌رود و پاي منبر روضه و نوحه مي‌نشيند. زهراي 24 ساله حرف‌هايي كه درباره همنسلانش گفته مي‌شود را قبول ندارد و معتقد است كه همسن و سالانش هم دلي و هم با عقل عزاداري مي‌كنند: «عزاداري براي امام حسين را از خانواده دارم اما خودم هم خيلي تلاش مي‌كنم كه اين عزاداري در اثر شناخت باشه و حضرت را بشناسم به خاطر همين اين ايام بيشتر مطالعه مي‌كنم.»

زهرا براي اين ماه حسابي برنامه دارد: «عزاداري جمعي كه همه انجام ميدن رو دارم اما يه سري عزاداري‌هاي مخصوص خودم هست مثلا اين روزها كارهام رو به نيت امام انجام ميدم و معتقدم اين‌طوري امام حواسشون بيشتر بهم هست و بدي‌هايي كه در من رخنه كرده رو خوب مي‌كنه. اين ايام از اول تا چهلم لباس مشكي مي‌پوشم در حالي كه براي مرگ اقوام معمولا هفت روز مي‌پوشم چون فكر مي‌كنم تنها كسي كه بعد پيامبر غمش بايد 40 روز باشه امام حسين هست. الان سه سالي هست كه 10 روز اول محرم رو روزه مي‌گيرم البته روز دهم بيشتر امساك هستش.

«اين روزها ترانه‌هاي مجاز هم گوش نميدم و فقط مداحي گوش مي‌دم و بيشتر سعي مي‌كنم تو رفتارها دقت كنم و به اندازه شناختي كه از امام دارم و در شأن ايشون عزادار خوبي باشم.»

«ايام محرم آرايش نمي‌كنم و خيلي ساده بيرون ميرم و خيلي از دوستان همسن و سالم رو مي‌شناسم كه اين روزها چادر مي‌پوشن. امسال يك كتاب به پيشنهاد يك روحاني مي‌خونم با اسم «پس از پنجاه سال» كه خيلي كتاب جالبيه و به نظرم بايد خوندنش رو به همه توصيه كرد.» او از كارهايي مي‌گويد كه دسته‌جمعي و با دوستانش در محرم انجام مي‌دهند: «با كمك بچه‌ها پارسال سه تا مادر شهيد را فرستاديم كربلا اما امسال چون اوضاع مالي خودم خوب نيست سعي مي‌كنم نذر‌هاي كوچيك داشته باشم.» زهرا معتقد است حالش با اين كارها خوب مي‌شود: «حس بعد كارها هم آرامش است و احساس بالندگي. محرم وقتي مي‌بينم همه اديان چه ارزشي براي حضرت قايل هستن به خودم مي‌بالم كه شيعه هستم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون